.
از جان عزیزترم !
در شهریَم که با تو، برایم غریب نیست !
اما دیشب را بی تو، در غربت گذراندهام
سهمِ من از عشق،
گوشه یِ سَرد و تاریکی از این دنیاست
که با یادِ تو گرم و روشن مانده است !
کاری کن که باوَر کنم،
انتظار، خودِ عشق است !
آشکارا نهان کنم تا چند،
دوست میدارمت به بانگ بلند !