عجیبترین خوابی که دیدم یه ماه قبل از فوت امیر بود.
خواب دیدم اسبابکشی دارن و ما رفتیم تو خونه جدید کمکشون. یه خونه بزرگ ویلایی و قدیمی؛
امیر توی حیاط یه آینه دستش بودو بهش گفتم این آینهه که خیلی قشنگه چرا میذاریش تو حیاط؟ تو همین گیر و دار بودیم که آینه از دستش افتاد و شکست…/