Aida Moradi Ahani
@aida_ahani
Followers
4,901
Following
185
Media
28
Statuses
1,642
Explore trending content on Musk Viewer
Monaco
• 549290 Tweets
Charles
• 540777 Tweets
Fenerbahçe
• 527488 Tweets
Şampiyon Galatasaray
• 105292 Tweets
Konya
• 92983 Tweets
Leeds
• 73928 Tweets
Meral
• 64349 Tweets
#GazaGenocide
• 56385 Tweets
Geçen
• 53915 Tweets
Ali Koç
• 53334 Tweets
Southampton
• 41604 Tweets
Okan Buruk
• 35285 Tweets
Ankaragücü
• 30342 Tweets
خيام النازحين
• 29045 Tweets
Congratulations KKR
• 27996 Tweets
Trabzon
• 20015 Tweets
Seneye
• 19003 Tweets
Ronaldinho
• 17597 Tweets
Larson
• 16232 Tweets
#مجزره_رفح
• 16145 Tweets
Fermin
• 15714 Tweets
Ludmilla
• 15453 Tweets
Panathinaikos
• 15259 Tweets
Pinned Tweet
«شهرهای گمشده» منتشر شد. حاصل چهار سال جوانی است؛ ناقابل.
امیدوارم از خواندنش لذت ببرید.
#شهرهای_گمشده #نشرـسده #کتاب_سده #رمان
59
38
787
بنویسید تو روزهایی زنده موندیم که مادری رگ دستش رو زد تا جنازه‌ی فرزند کشته‌‌شده‌ش رو بگیره.
#غزاله_چلاوی و #مهسا_امینی
#غزاله_چلابی
498
7K
18K
شک کن دوست من، شک کن.
درست زمانی که می‌گن خشونت رو متوقف کنید، این خانم می‌رن وسط جمعیت و این جماعت همیشه‌دست‌دراز فقط به صحبت اکتفا می‌کنن؟
ببخشید باور نمی‌کنم.
#مهسا_امینی
406
2K
11K
تو تاکسی مهستی می‌خوند: «آهای مسافری که می‌ری به سوی ایران، چشم‌های من مال تو بردار ببر به ایران» که خانمی زد زیر گریه و گفت انگار بچه‌ی خودش تو هواپیما بوده. معذرت خواست بابت گریه‌ش و من گفتم کار خوبی کردید خانم، که یکهو آقایی که نشسته بود کنار راننده هم شروع کرد گریه‌کردن.
228
464
10K
از دی پارسال شروع کردم. تقریباً هر چی دم دستم بود رو دادم بیرون. الان همه‌ی داراییم تو یک چمدون جا میشه. کمد لباس‌هام در مجموع شش دست لباس بیشتر نداره، از بیست و پنج تا گلدون فقط یکی رو نگه داشتم، و یک عطر، یک رژ، یک عینک، یک ساعت و یک مسواک. دیگه هیچی. هیچی.
134
26
3K
همچنان با خودم کلنجار می‌رم که اینجا ننویسم من از اون دسته‌ی به‌جامانده‌ای هستم که هنوز همه‌ی خریدها رو می‌شورن و به موبایل الکل فراوان می‌زنن و برای لباسی که از بیرون میان اتاقک جدا در نظر گرفتن.
•
سلام بر جنون.
135
22
2K
پلانک رو رسوندم به هشت دقیقه و پانزده ثانیه، و شنا سوئدی رو به چهل عدد. فکر کنم دارم از فضای قرنطینه می‌رم تو فاز پادگان.
60
3
2K
گفتم شال سرم نمی‌کنم آقا و نشستم ترک موتور اسنپ. و وسط مدرس باد که به موهام می‌خورد گفتم جای همه‌ی ما لگد زدی بهشون، جای همه‌مون چنگ زدی بهشون. چه زود فهمیدی که وقت گریه و زاری نیست، که مبارزه است، مبارزه است. آخ ای نیکا.
9
61
1K
این «شدن»ها از کی وارد زبان فارسی شد؟:
-ویزا ”شدن“!
-یک فلان‌چیزمون ”نشه“؟
-دلت ”بشه“ فلان کار رو بکنی.
چجوری وقت مصرف این‌ها، کهیر نمی‌زنید؟
72
40
978
أنت لست لي ، ولكنّي أحبك
ما زلت أحبك
وحنيني إليك يقتلني
مال من نیستی، اما دوستت دارم
هنوز دوستت دارم
و دلتنگی‌ات مرا می‌کُشد
•
[محمود درویش]
5
77
768
فارسی نخوندن، فارسی حرف‌نزدن، فارسی نشنیدن می‌تونه من رو بشکنه، به معنای واقعی. اگر بارها و بارها به دنیا بیام دوست دارم به همین زبون بنویسم و حرف بزنم. بله، ای زبان فارسی، زندگی گر هزار باره بُوَد، بار ديگر تو، بار ديگر تو، بار دیگر تو.
7
41
605
رشتو
مدت‌هاست می‌خوام درباره‌ی این نوع نگاه مردم افغانستان بنویسم.اینکه یکبار هم ضمن ابراز نفرت از ایران و ایرانی‌ها،هیچ اشاره‌ای نمی‌کنند که جمع زیادی از مردم ما همیشه همراه‌شون بوده‌اند.این همه خشم و توهین رو یکجا بر سر ایرانی‌ها می‌ریزند،و وقتی ما از همه‌ی دنیا انتظار داریم/۱
71
22
578
«کتاب خریدن من را خانه‌خراب کرده، کتاب خوب بسیار است و نمی‌توان از آن‌ها دست برداشت، بضاعت هم به قدر کفایت نیست.»
از یادداشت‌های محمدعلی فروغی، من باب اینکه دیروز کارت بانکی‌ام رو در کتابفروشی خالی کردم .
17
14
580
توضیح کانال فروش کتاب درباره‌ی کتاب #مصطفی_مستور : «این کتاب به علت ارزش پایین ادبی برای فروش نیست و به‌عنوان ضربه‌گیر لابلای کتاب‌های دوستی که چند کتاب خریداری کند، گذاشته خواهد شد.»
58
9
541
بعد از هجده‌سال نگه‌داری زلف، می‌رم که استراحت بدم به کله.
28
0
520
جان برجر در نامه‌ای نوعی رنگ قرمز را این‌طور توصیف کرده بود:«قرمز رنگ معصومی نیست اما این یک مدلْ قرمزِ بی‌گناه است. من بهش می‌گویم قرمز کودکی. همان قرمزی که وقتی بچه‌ایم و چشم‌های‌مان را می‌بندیم و به آسمان نگاه می‌کنیم پشت پلک‌مان ظاهر می‌شود. قرمزِ ابداعی و معصومانه‌ی کودکی.»
3
27
519
«موبایل رو‌کنار بذار ، موبایل رو کنار بذار، حواست پرت میشه تصادف می‌کنی ها.»
پلیس راهنمایی رانندگی از پشت بلندگو خطاب به بنده، ترافیک اتوبان مدرس، همین الان.
7
1
514
برای مخالفت با یک فرم لباس، یک لباس فرم می‌سازید؟ اینکه مردها لباس مشکی بپوشن، تقلیل تراژدی به رمانتیسم چریکیه. اتحاد لباس فرم لازم نداره، نماد لازم داره که ما داریم:
#مهسا_امینی
#MahsaAmini
6
56
502
«دارم وقتم را تلف می‌کنم. درآمد هم ندارم. خدا کمک‌م کند.»
.
میکل‌آنژ در شِکوه از کار، برای پدرش نوشته بود.
5
19
510
جمله‌ی آخرش:
«توان معنوی واقعی اجتماعی ما هرچند زیر سطحح عمومی سرکوب شده، هرچند خاموش و حتی عقیم مانده باشد، باز هم بالقوه پابرجاست. جایی، به گونه‌ای زنده می‌ماند. من باور ندارم که همه‌مان خوابیده یا مرده باشیم.»
#محمد_مختاری
2
38
457
«میون آوازه‌خون‌ها یکی میشه قمر، بقیه… اِی… می‌خونن.»
[سوته‌دلان- علی حاتمی]
۱۴ مرداد- سالگرد مرگ قمرالملوک وزیری.
5
9
443
ما قرن‌هاست برای یک حکومت سکولار داریم می‌جنگیم. لعنتی! قرن‌ها! انقدر جنگیدیم که الان حتی یک شعار مذهبی در راه آزادی نداریم. ما انقدر جنگیدیم که حواس‌مون نیست تو چه نقطه‌ی مهمی از تاریخ ایستادیم.
#مهسا_امینی
#MahsaAmini
#IranProtests
9
122
430
نعلبندیان سال ۱۳۴۶ اولین داستان کوتاهش رو نوشت. ایده‌های پراکنده‌ی کشتن یک آخوند، کتابفروش، یک زن که با این جمله شروع میشه:«درست ساعت هفت بود که آقای ص.ص.م هوس قتل کرد»
۱۳۴۹ ملکوت بهرام صادقی منتشر شد با این شروع:«در ساعت یازده شب چهارشنبه‌ی آن هفته جن در آقای مودّت حلول کرد»/۱
12
16
405
@AvandFardi
کاش این شماره‌ی ملی رو می‌دادم بهشون :)) ولی دیگه فهمیده بودن اسمم محمود نیست :))
2
0
374
در یکی از فیلم‌های جشنواره‌ی امسال،
یک ایرانی یک عرب را می‌کشت و تماشاگرها از ذوق دست می‌زدند. همان‌طور که یک دقیقه قبل به‌خاطر گفتن «خلیج فارس» دست زدند. می‌ترسم از خودمان گاهی.
#جشنواره_فیلم_فجر
13
26
353
این شما و این هم گوشه‌هایی از سفرنامه‌ی جلال به امریکا:
زنک را در آن شب آبجوپارتی دیدم و گپ‌مان گرفت و دعوتش کردم برای شام که آمد و خرج‌تراشی کرد و پُرخوری و جاهای گران برد و همین دلم را زد که شروع کردم ادبش کردن و کار تمام شد./۱
17
18
357
کتابفروش محبوبم تو تهران نه تنها تمام کتاب‌هایی رو که خواستم برام نگه داشته، بلکه یک سری کتاب رو هم که میدونه سلیقه و دلخواهمه خودش گذاشته کنار برام. همین چیزها اون طناب زیباییه که من رو به خونه وصل نگه می‌داره.
6
3
316
و چاپ داستان در مجلات غربی،
افغان‌ها، طالبان و مردم ایران رو یک میزان مورد نفرت قرار می‌دن؛ فقط بی‌انصافیه و بس.اظهاراتی مثل حرف‌های این خانم، یک توهینه که به نژادپرستی ختم میشه و کاش از حالا علیه این ترویج خشونت اقدامی بکنیم.
ممنونم که بی حب‌وبغض و احساسی‌گری نظرتون رو می‌گید/۴
7
2
277
#اسپهبد آوردم براتون :) از مجموعه‌ی #منیژه_میرعمادی
•
بازگشایی #موزه_هنرهای_معاصر_تهران
10
5
270
ایرانی‌ها رو از حکومت جدا ببینند، افغان‌ها مخصوصاً در مقابل رسانه‌های خارجی، مردم و حکومت رو با یک تیر می‌زنند. مطمئناً به بسیاری افغان‌ها ظلم شده، اما ایرانی‌های زیادی هم در این سال‌ها از هیچ کمکی دریغ نکرده‌اند. به چشم خودم در UN ترکیه دیدم که کارمندان افغان رفتار بی‌رحمانه/۲
5
2
258
«خواندن رمان سلینجر برای نوجوان‌ها درست مثل از دست‌دادن بکارت یا کشیدن اولین ماری‌جوانا، حکم مناسک خاصی را داشت. ناطور دشت منجی نسلی بود که بعد از راک هیروشیما و قبل از بیتلز به بلوغ رسیدند.»
برای هر نویسنده‌ای خوندن این چند خط استریتفلد، دردناک و حسادت‌برانگیزه.
2
15
258
اما یادش می‌رود که حداقل در ایران، نان کتابش به زبان فارسی را می‌خورد. وقتی بین هزار ایرانی دیگر دل‌نوشته‌های او فروش می‌رود حرف از تبعیض نیست، اما اسم یک تیم چون به زبان فارسی است تبعیض است.
نام کاروان ایران در المپیک توکیو اعلام شد"ستارگان پارسی".
نژادپرستی آشکار
342
52
764
12
6
253
و زشتی با پناهجو‌یان ایرانی دارند، به این بهانه که زمانی در ایران بهشون جفا شده. حرفی نیست اگر سفارت‌های غربی، پناهندگان افغان رو به پناهندگان ایرانی -که همون اندازه در زحمت و بیچارگی هستند- ترجیح می‌دهند، اما اینکه برای پناهندگی یا گرفتن امتیاز فیلم از جشنواره‌های خارجی/۳
1
2
249
این روزهای ما آن روزهای کافکاست که درباره‌ی اروپای زمان خودش و زوال انسانیت به ماکس برود گفته بود:«دنیای ما خلق بد و ناخوشایند خداست.روزِ بدِ اوست»برود پرسیده بود:«پس باید جایی خارج از جهانی که می‌شناسیم امیدی باشد؟»کافکا با لبخند گفته بود:«امید هست،فراوان هم هست،اما نه برای ما»
1
19
255
یه اطلاعاتی هم بدم از کتاب «تاریخ تریاک و تریاکی در ایران» نوشته‌ی کوهی کرمانی:
نظر به اینکه چندی قبل تمام شیره‌کش‌خانه‌های دروازه قزوین و شهر نو را برای پیداکردن ۱ نفر سارق گشتم اینک اسامی شیره‌کش‌خانه‌ها در ذیل شرح داده می‌شود:/۱
2
19
249
یکی از دوستام داره می‌ره سفر، لذا کلید خونه‌ش رو داده تا هر روز برم شراب‌هایی رو که انداخته هم بزنم. باورتون‌نمی‌شه ولی یه زمان‌هایی هم روی این سیاره بود که کلید خونه رو برای آب‌دادن به گلدون‌ها می‌دادن به رفیق‌شون.
8
0
248
اینستاگرم شبیه این مهمونی‌ها شده که هر کار می‌کنی بهت خوش نمی‌گذره، ولی جمع هم نمی‌کنی بری.
4
7
239
«تو که فاضلاب رو قورت دادی، آب هم بلدی... تو به دردشون می‌خوری اتفاقاً...»
مکالمات یک مهندس برق با یک مهندس آب‌وفاضلاب را استراق سمع می‌کنم، از میز بغلی.
#اضطراب_موقعیت
5
3
233
سال پیش مجله‌ای مطلب گرفته. ماه پیش چاپ کرده. چشم صفحات مجازی رو درآورده. دریغ از یک ریال حق‌التألیف. این فقط مربوط به شرایط اقتصادی امروز نیست. روال جراید ایران همیشه همین بوده؛ گرفتن مطلب رایگان. معمولاً تا وقتی نویسنده خودش نگه، پولی واریز نمی‌شه./۱
7
5
235
و من او را
چون شاخه‌ای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست می‌داشتم.
#بیژن_الهی
2
7
226
مگه محمود هم می‌نویسه؟
از نظر شما دولت‌آبادی نویسنده خوبی است یا بد؟ چرا ؟ (۷۵ ٪)
32
0
32
8
2
218
طی سالیان یادگرفتم از خلوتم محافظت کنم، نه چون آدم‌ها می‌خواستند به خلوتم هجوم بیاورند (بعضی می‌خواستند) بلکه چون “نوشتن” از آدم می‌خواهد دربرابر خیلی چیزها مقاوم باشد، که یک بی‌میلیِ فرضیِ خاص اگر جلویش گرفته نشود می‌تواند پخش شود و به جاهایی که لازم نیست بکشد.
[از سطرهای کتابی]
2
11
222
من پُر از نامه‌هایی بودم که برایت نفرستادم.
#آن_سکستون
2
16
204
ادبیاتی که نویسنده‌هاش «کلیدر» رو با خودشون می‌برن قرن بعد، نباید سؤالش این باشه که چرا جهانی نمی‌شه.
16
9
201
همایون خرم، ترانه‌ی «طاقتم ده» رو تو گوشه‌ی بیداد دستگاه همایون ساخته.
“ بیداد”! چه برازنده است برای ترانه‌ای که می‌گه: «شکایت از که کنم؟ که خود به دست خود آتش بر دل خون‌شده‌ی نگران زده‌ام.»
2
4
194
این ماییم، که حتی سوگواری‌کردن هم مثل یک حق گمشده است برامون. و پسش می‌گیریم تو خیابون، مترو، تاکسی... پس می‌گیریمش.
تو تاکسی مهستی می‌خوند: «آهای مسافری که می‌ری به سوی ایران، چشم‌های من مال تو بردار ببر به ایران» که خانمی زد زیر گریه و گفت انگار بچه‌ی خودش تو هواپیما بوده. معذرت خواست بابت گریه‌ش و من گفتم کار خوبی کردید خانم، که یکهو آقایی که نشسته بود کنار راننده هم شروع کرد گریه‌کردن.
228
464
10K
3
2
192
«ادبیات پناه نیست؛ مبارزه است. افیون نیست؛ تازیانه است. صلیب نیست برای به‌دوش‌کشیدن؛ صلیبی اگر هست برای عروج است.»
نیلوفر رحمانیان.
2
5
192
تختخواب_دیگران منتشر شد:
سفر؛ رمانتیک‌ها شاید این‌طور توصیفش می‌کردند: وقتی تن غریبه‌ای در شهری غریب، وطنت بشود و تو ترکش کنی. بله، سفر دورمان می‌کند از بی‌نهایت غم و آرزوهای بربادرفته. سفرْ رنج‌مان را پذیرفتنی‌تر می‌کند. اما گاه رنج دیگری برای‌مان نمی‌آورد؟/۱
17
14
193
جدی یه زمانی این موقع سال مشکل‌مون ترقه و نارنجک ملت بود؟
6
3
193
الهی! آتش فراق داشتی، به آتش دوزخ چه کار داشتی؟
•
[خواجه‌عبدالله انصاری]
1
12
187
یکی از دلایل ذوقم برای بازگشایی #موزه_هنرهای_معاصر_تهران اینه که فردا مجموعه‌ی #منیژه_میرعمادی رو می‌بینم. نوشته‌های همسرش #جمشید_ناصری رو که ویرایش می‌کردم به نظرم بی‌نهایت زیبا اومد. اینکه عمرت رو بگذاری برای جمع‌کردن تکه‌هایی که دوست داری و بعد این‌طور ببخشی‌شون.
4
4
187
«صبح‌ها نیم‌ساعت در تاریکی دراز می‌کشم تا ساعت زنگ بزند. خوابیدن را بیشتر از بیدارشدن دوست دارم اما زندگی را به مردن ترجیح می‌دهم.»
ادوارد لو نوشته بود این‌ها را. کسی که سال ۲۰۰۷ خودکشی کرد.
•
[اوارد لو- اتوپرتره- احسان لطفی-#حرفه_هنرمند ]
3
4
184
شاید هم خودمون باید جمله‌ی جُرَیری رو بنویسیم رو همه دیوارهای شهر. وقتی کسی بهش گفت: «دلم گم شده است. دعا کن تا باز دهد.” و جریری جواب داد: «ما همه در این مصیبتیم.»
وضعیت: پَسا ۷۵۲ : ما همه در این مصیبتیم.
0
8
177
سانسور تنها کشنده‌ی فکرِ نسلِ امروز نیست، انتقامی از مردم فردا هم هست.
•
(محمد قائد- درباره‌ی سانسور)
0
13
172
ترافیک،پروانه‌ها،سازِ لطفی،اون صدای جادویی که می‌گه:«من به تو مجنون و تو لیلی به من/عشق من،لیلی من،لیلی من»
کی فکر می‌کرد دلخوشی‌مون بشه اینکه صبح‌ها بیدار شیم و بگیم کاش هنوز پروانه‌ها نرفته باشن از این شهر.آخه مام واسه خودمون معقول‌آدمی بودیم،دستکم هرچی که بود آدم بی‌غمی بودیم
1
2
170
قصه‌خوانی برای اعدامی‌ها. کاری که دو سال تلاش کردم براش و بهم مجوز ندادن.
اگر امکان داشت شغلت رو تغییر بدی چه شغلی رو انتخاب می‌کردی؟
من: گلخانه‌داری
257
9
436
28
1
167
@m_Foumani
هر کی من رو بشناسه میدونه این یعنی تبدیل شدن به یک آدم دیگه. ولی واقعاً دلم می‌خواد چیزی شبیه اون سه سالی رو که می‌گی تجربه کنم مریم. حتی دلم می‌خواد دسته‌ی مسواکم رو کوتاه کنم که کمتر باشه :)
6
0
155
اگه قرار بود کافه‌ای -ترجیحاً قدیمی- در مرکز شهر انتخاب کنید، غیر از لینت، سلین، گل‌رضاییه و نادری دیگر چه می‌بود؟
•
*از ریتوییت شما هم متشکرم.
48
18
158
توان، رغبت و حوصله‌ی نگاه‌کردن به کتابخونه‌ام رو ندارم چرا که: "انبوه انبوه کتاب‌های نخونده"
9
2
159
دلم یک استادیوم می‌خواد. صدهزار نفر بشیم. صدهزار نفر بگیم:
“Say Her Name”
صد هزار نفر جواب بدیم: #مهسا_امینی
4
4
155
زیاد طول نکشید که فهمیدم وقتی ردیف کتاب‌های کنار تخت یک آدم بیشتر می‌شود یعنی آرام ندارد، یعنی وسواسی عجولانه دارد؛ یعنی طمع و ولعِ خواندن دارد، اما هیچ‌وقت اندازه‌ی آن ولع، وقت ندارد.
1
23
148
حالا از بغل دخترها می‌گذرم عین سنگ. در حالی که اوائل از بغل هر کدام می‌گذشتم؛ عین آنتن./۴
6
2
143
یک بار هم تو مترو کتاب می‌خوندم و یک دختری داشت تو دفترچه طراحی‌اش من رو می‌کشید و من به روی خودم نمیاوردم و خلاصه به نظرم خیلی هم باحال بود که خانم بغل دستی‌ش بهش گفت: «از این خانم پرسیدی ببینی راضیه یا نه؟»
2
0
145
در خانه‌ی تهرانیان، یک دخترک تپل‌مپل و ابروپیوسته‌ی چِک هم بود. بهش گفتم مواظب خودت باش! بدجوری چاقی! و بدجوری هوس کرده بودم که باهاش ور بروم ولی مهمان بودم و شرم‌وحیا مانع شد و به گپی قناعت کردیم./۲
1
2
142
@ArianisDrama
وقتی به مادر سلبریتی افغان سیم‌کارت داده نشه، من به عنوان یک ایرانی وظیفه دارم اعتراض کنم. اما درست در بدترین روزهای “آبان” و روزهای سخت “آبادان”، سلبریتی افغان شوهایی اجرا می‌کنه که نمی‌شه کذاشت به حساب تصادف و ندانم‌کاری.
6
3
143
چاپ جدید رمان «گلف روی باروت» با نشر سده:
به تصمیم خودم این رمان دیگر با نشر نگاه منتشر نمی‌شود و تمام حقوق و چاپ آن را به نشر متعهد و محترم سده سپرده‌ام.
چاپ جدید را می‌توانید از هفته‌ی آینده از کتابفروشی‌ها بخواهید.
#گلف_روی_باروت
#کتاب_سده
12
8
141
نِی‌ها هنگا‌م وزش باد سخت می‌جنبند. کدام یک باید سرزنش شوند؟ نِی یا باد؟
•
[سؤالِ یک راهب بودایی قرن بیست]
2
11
142
کلاس‌های تابستانه‌ی هاروارد بیشتر به‌قصد شوهرکردن دخترها و پسرها است. و به همین علت این همه شیک و بزک‌کرده می‌آیند و می‌روند./۳
2
0
133
چند سال پیش روز تولدم یک اسب کادو گرفتم. یعنی یکجورهایی بهم بخشیدنش که اون موقع نفهمیدم چرا. فرداش فقط چند ثانیه مونده بود تا انگشت‌هام رو از دست بدم. قطعاً از داستان نویسنده‌ای که انگشت‌هاش رو اسبش گاز می‌گیره، کمدی عجیبی درمی‌اومد. این هم فیلم اون لحظه که هنوز برام غریبه:
8
0
136
امروز یک مهمون عزیز داشتم و طی عملیات آشپزی یک لیوان شکست و یک دستکش پارچه‌ای سوخت. باید جمله‌ی پروست رو تحریف کنم و بگم شاید میزان علاقه‌مون به کسی رو باید از تعداد ظرف‌هایی بفهمیم که می‌شکنیم و دستمال‌هایی که می‌سوزونیم تا غذایی براش بپزیم.
2
0
139
درصورت یادآوری جوری باهاتون رفتار می‌کنند که یعنی حالا چه خبره؟ همه‌ی این تیاتر هم برای هفتاد تا دویست هزار تومنه. مقصر مجلات نیستند. تقصیر نویسنده‌هاست که نه درباره‌ی این رفتار می‌نویسند و نه اعتراض می‌کنند. لازم هم نیست اضافه کنم که بحث احترام به حق نویسنده است نه اون چندرغاز/۲
5
0
135
ما پراکندگان مجموعیم
یار ما غایب است و در نظر است
#مهسا_امینی
#MahsaAmini
#IranProtests2022
#IranRevolution
#OpIran
3
38
131
این روزها فقط به کتابفروشی همیشگی‌ام پناه می‌برم. همونجور که زمانی ملت تو این شهر می‌رفتن شیره‌کش‌خونه.
7
1
129
از اینجا تا گورستان پرلاشز….
@galadril_
ما یک عده خانم معتادیم که از اول پاییز شروع کردیم و شبی چند صفحه میخوانیم و چهارشنبه ها در شهر کوچکمان درباره پروست و درجستجوش حرف میزنیم و چنان معتادش شدیم که ۱۸ نوامبر براش مراسم ختم گرفتیم
10
1
50
4
1
125
در نهضت عظیم دو بازویش
من گریه‌ام گرفته که آخر
آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم؟
.
#براهنی
0
7
123
ما آنیم که زندان را بر خود بوستان گردانیم. چون زندان ما بوستان گردد، بنگر که بوستان ما خود چه باشد!
دلی را کز آسمان و دایرهٔ افلاک بزرگ‌تر است و لطیف‌تر و روشن‌تر، بدان اندیشه و وسوسه چرا باید تنگ‌داشتن و عالم خویش را بر خود چو زندان تنگ‌کردن؟
•
[گزیدهٔ مقالات شمس، موحد، ماهی]
1
10
123
بخش‌هایی از سفرنامه‌ی #سید_مجید_حسینی به امریکا:
-بدترین ظلم این سیستم به خانواده همین‌جا روشن می‌شود که بهترین ساعات روز یعنی نه صبح تا پنج بعدازظهر را باید کار کند و الباقی را در بار خستگی در کند تا فردا./۱
4
3
124
تو خواب‌وبیداری خودکار برداشتم و یک کلمه نوشتم که فکر می‌کردم رمانم رو از این سردرگمی که چند هفته است گرفتارشم نجات می‌ده. و چی شد؟ طبق معمول نمی‌تونم خطم رو بخونم.
چیه این؟
43
0
120
تو فیلم #داستان_ازدواج تکه‌ای هست که من رو یاد پدرم می‌ندازه و خیلی برام عزیزه.اونجا که نیکول درمورد خوبی‌های چارلی می‌نویسه، می‌گه چارلی عاشق چیزای پدرونه است، اینکه نصف شب بیدار شه و بچه رو که خواب بد دیده پیش خودش بخوابونه تا آروم شه.
.
قشنگه؛ اون‌قدر که آدم قلبش مچاله شه.
2
1
122
از یک آرتیست یکی از بهترین کارهاش رو خریدم و امضاءنکرده فرستاده. زنگ زدم می‌پرسم چرا؟ می‌گه این دوره از کارهام انقدر یونیک و خاص خودمه که معمولاً امضاء نمی‌کنم.
[آخه تو ایران کسی غیر از من این کارها رو نکرده که... امضاء نمی‌خواد.]
6
0
121
پرسیده بود:
«آدم‌های بهاری
چه می‌کنید با برگی که خزان دوست بدارد؟
چه می‌کنید با پروانه‌یی که به آب افتد؟
آدم‌های بهاری
برگ خشک که از خود راندید
شاید عزیزترین برگ فصل باشد»
#بیژن_الهی
0
7
117
اصطلاح سخیف «شهرستانی»، و استفاده از نام هر محله‌ای برای تحقیر ساکنینش جز حماقت هیچ منشأیی نداره. #شمرون و #شمرونی هم شامل همین قاعده میشه. کسی که برای کنایه و فحش ازشون استفاده می‌کنه، چه گوارا نیست، فقط شکلی از بلاهت رو نمایش می‌ده.
2
2
117
«صدای من تنها زمانی می‌تواند زنگی صاف و ناب داشته باشد که مطلقاً تنها باشم.»
•
[از نامه‌ی پاسترناک به پدرش]
0
1
115
«آســتین پیراهن مردها، بازوی زن‌ها را نوازش می‌کرد.»
از کتاب جدید که می‌خوام برسونم به دست‌تون :)
7
0
116
@emadpsy
یک شوهرخاله دارم که با کوچک‌ترین نقد به غذا می‌گه :«نخور» و بشقاب رو برمی‌داره از جلوت. البته تو به خلق شوهرخاله‌ها نیک آشنایی خودت؛ ولی می‌تونی از این حرکت گاهی استفاده کنی برای همکارت.
1
0
114
دارم #کتاب_جدید رو برای آخرین‌بار چک می‌کنم. یکجا نوشته‌ام: «زمانی آن فرانسویِ سبیل دسته‌دوچرخه‌ای دستور داد....» دسته‌دوچرخه‌ای آخه؟ همین‌جوری گذاشتمش و گذشتم.
6
0
115
اینجا که آنیس واردا اومد در خونه‌ات و تو در رو باز نکردی آقای گدار :) چه اشکی می‌ریخت زن بیچاره. فکر کنم شیرینی هم خریده بود براش. گذاشت پشت در.
#faces_places
3
2
111
رمان‌نویس خود را منزوی کرده است. زادگاه رمان، فردی در انزوای خویش است که دیگر توانایی اظهارنظر درباره‌ی مهم‌ترین درخواست‌ها و آرزوهایش را ندارد. [از این رو] در بحبوبه‌ی فراوانی زندگی، رمان عمق استیصال زنده‌ها را آشکار می‌کند.
[نشانه‌ای برای رهایی، والتر بنیامین، بابک احمدی، مرکز]
0
3
105
«ما نقاشان عصر حاضرْ گلدان‌های شکسته‌ای بیش نیستیم» ونگوگ برای برادرش، تئو نوشته بود. داشت پریشان‌حالی نقاش‌های زمانه‌اش را توصیف می‌کرد. آخر چی قشنگتر و درست‌تر از “گلدان شکسته”؟
4
2
108
ویلیام‌استونر در چهل‌وسه‌سالگی چیزی را آموخت که دیگران در جوانی پیش از او آموخته بودند: آن که انسان در آغاز عاشقش می‌شود کسی نیست که در آخر عاشق اوست، و اینکه عشق هدف نیست بلکه فرآیندی است که انسان‌از طریق آن می‌کوشد انسان دیگری را بشناسد.(استونر-جان ویلیامز-سعید مقدم-نشر مرکز)
1
12
102
«و عشق بود
آن حس مغشوشی که در تاریکی هشتی
ناگاه
محصورمان می‌کرد
و جذب‌مان می‌کرد، در انبوه سوزان نفس‌ها و تپش‌ها
و تبسم‌های دزدانه»
.
از این قشنگتر؟
#فروغ
1
4
105
دو نویسنده‌ی بی‌بدیل با سرنوشت‌هایی به شدت تراژیک. هرچند نعلبندیان تمام ویرانی یک زندگی رو تا تهش زندگی کرد. طبقه‌ای از تنهایی نبود که نعلبندیان اونجا پرسه نزده باشه. انقلاب ۵۷، زندگی نعلبندیان رو مثل یک برگه از دفتر یادداشت یک نویسنده کند و انداخت دور./۳
1
0
103