رشتو خانه ادریسیها :
۱. جايى خوانده بودم غزاله علیزاده از استفاده محدود جوانها از زبان گلايه داشته و گفته جوانهای امروزی (سى سال پيش) فقط با پانصد کلمه حرف میزنند. وقتى شاهکار او، «خانه ادریسیها» را خواندم، تازه فهميدم از چه حرف میزند. او الهه کلمات است! 👇
من با یک مرد شارلاتانی دوست بودم و داشتیم ازدواج میکردیم که فهمیدیم دیپلم هم نداره ولی گفته بود جراح قلبه (یکی از دهها دروغش)و سالها هم مطالعه کرده بود در این رابطه و کارت نظامپزشکی جعلی هم داشت و ۱ بار هم تو اورژانس بیمارستان فیروزگر در حال معاینه یک پیرمرد بدبخت دیدمش!
بعد از خوندن «خصم» (ماجرای مردی که هجده سال خودشو پژوهشگر سازمان بهداشت و پزشک جا زد و آخر خونوادهش رو کشت) باز به همهی دروغگوهای نامتعارف اطرافم فکر کردم: اونی که خودشو رفیق فلان نویسنده جا میزد، اونی که بهدر��غ گفت یک سال دیگه بیشتر زنده نیست و... و از همهشون مجدداً ترسیدم.
ما معمولا وقتی از یکی میپرسیم اسمت چیه اگه معنی اسمش رو ندونیم فوری میپرسیم یعنی چی؟جالبه که تو فرانسه اصلا مرسوم نیست و سوال عجیبیه. اون اوایل من از مامان بچههای کوچیک میپرسیدم معنی اسمش بچهشون رو و یهو متعجب میگفتن «معنی نداره.» یا «نمیدونم.مگه باید معنی داشته باشه؟!»
«آداب بیقراری» یعقوب یادعلی از رمانهای مهم دهه هشتاد شمسی است. کتابی جنجالبرانگیز که از دست سانسورچیان جان به در برد تا بعد از انتشارش نویسنده شریف آن دستگیر و زندانی شود. داستان ملال مردی متأهل که از روزمرگی و قراردادهای اجتماعی به تنگ آمده و دنبال راه فراری در مرز خیال👇
@mansurehhossai2
چقدر زن كاردان و شايسته اى بود. حميد شوكت يا ميلانى يا چه ميدونم اينايى كه زندگى سياسيون اون زمان رو نوشته اند بايد يك كتاب هم در ارتباط با خانم پارسا بنويسند. هيچ كس هيچ وقت از خدمات و اعدام ظالمانه اش صحبت نكرده اون قدر
۲. برای داشتن چنین دایره واژگانی غنی، قدرتمند و وسیعی باید دویست سال داشت! او از تمام ظرفیتهای زبان استفاده میکند، برای توصیف یک تصویر، حداکثر کلمات مرتبط با آن را به خدمت روایتش میگیرد و به منتهای معنای واژگان میرود. 👇
مشاهدات شخصی من از برخورد با به قول شما ارزشیها این بوده که غالبا اهل مطالعه خصوصا ادبیات نیستند، فیلم نگاه نمیکنند، سینمای جهان رو نمیشناسند، به ندرت سفر میرند و به طور کلی تجربه زیسته بسیار فقیری از دنیا دارند. که اگه اینا بود واقعا اینا ارزشی باقی میموندند؟ به نظر من نه.
١٠. «از هیچکس متنفر نیستم. برای دوستداشتن نوشتهام. نمیخواهم، تنها و خستهام برای همین میروم. دیگر حوصله ندارم، چهقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک. من غلام خانههای روشنم…»
پايان رشتو
۳. مقصودم از «به منتهای معنای واژگان رفتن» مشخصا آشناییزداییای است که غزاله علیزاده از کلمات میکند و به وسیله آن قدرت تخیل، ذهن و زبان درخشان خود را نشان میدهد. شاید یکی از دلایلی که خواندن رمانش اندکی سخت است و تمرکز بالایی میطلبد نیز همین باشد.👇
۴. در حین خواندن بارها مجبور شدم به فرهنگ لغت رجوع کنم و به همین جهت کلمات بسیاری آموختم.
«خانه ادریسیها» داستان خانه و خانوادهای را در فضایی پادآرمانشهری و آخرالزمانی روایت میکند که مورد یورش طرفداران رژیم جدید که ظاهرا بلشویک هستند قرار میگیرد.👇
ديروز رفتم اين بچه رو از مهد بردارم مربيش گفت از صبح هى ميرفته سمت در به ما ميگفته دَدَر! ددر! يعنى چى اين ددر؟ هم كيوت بود هم دلم سوخت برا بچهام که فارسی حرف میزده خیال میکرده اینا باید بفهمند🥹
تجربه گشت ارشاد من ترومای بزرگی رو برام به وجود آورد چون خیلی سنم کم بود و بابتش بازداشت و دادگاهی و جریمه شدم و یک شب رو تا صبح کنار زنهای معتاد و تنفروش و در شرایط بسیار بد به صبح رسوندم. فقط ۱۹ سالم بود و دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد بودم و خانوادهام تهران بودند
۱
۵. غزاله علیزاده زبان تمثیل و استعاره و عناصر خیالی را در بستری رئالیست به شکلی باورپذیر به کار میگیرد؛ و اثرش تقریبا تمام مؤلفههای «رئالیسم جادویی» را داراست. توصیف جزئیات و رویدادهای نیمواقعی، نیمخیالی، بینظیر و باشکوه است و در عین باورپذیر بودنْ مسحورکننده،👇
اين عكس رو ٢٦ ژوئيه كيومرث از من و اين بچه برداشت. پاريس. كيو جان ما دوست خيلى عزيزى رو از دست داديم. تو اما دنبال آرامش بودى. "خاك، خاك پذيرنده اشارتيست به آرامش." بيارام. خاك بر تو خوش باد.
@Pegahe_3pd
ببين من از اين زنيكه و ترجمه هاى ضعيفش و شخصيتش بدم مياد ولى فكر ميكنم طعنه و كنايه جمله اول تورو نگرفته (همون طور كه زير اين توييت خيلى ها نفهميدن) و فكر كرده ولايى ارزشى چيزى هستى و دارى به مهسا فحش ميدى
۶. همانطور که یک رمان خوب رئالیسم جادویی باید باشد.
پرسشى كه در ارتباط با اين اثر او به ذهنم رسيد اين بود كه چرا اینقدر کم دیده شده؟ چرا قدر ندیده؟ آیا این مهجور ماندن به دلیل تعداد بالای صفحات کتاب است که در حوصله خواننده ایرانی نمیگنجد؟یا به قول آیدین آغداشلو سختخوان است؟👇
@alikarimi_ak8
على جان اگه كانادا زندگى ميكرديم قطعا اين شعار برازنده تر بود. اما در جامعه مردسالار و بعضا ضدزنى زندگى ميكنيم كه قرن هاست از "مردانگى" در تمام ابعاد زندگى اجتماعى و سياسى و حتى خانوادگى رنج برده. افرادى كه اين شعار رو "فمينيستى" ميدونن بايد اول ببينين كجا دارن زندگى ميكنند!
٧. مشخص است که غزاله علیزاده بسیار کتابخوان و دنیادیده بوده؛ این سواد و دانش او را همچنین میتوان از خلال ارجاعات بینامتنی او به اسطورهها و ادبیات جهان دریافت. باورش برایم سخت بود که در عصری که اینترنت نبوده او از فضای تئاتر فرانسه باخبر بوده، «دلاوران میزگرد» را میشناخته، 👇
٩. غزاله عليزاده يك روز بهارى به دل جنگلى در روستاى جواهرده رامسر ميرود و خود را از شاخه درختى حلقآویز میکند. در بخشی از دستنوشتهای که به جا میگذارد مینویسد:👇
٨. میدانسته «سارا برنار» که بوده و پرسوناژهایش «گارگانتوآی بزرگ» میخواندهاند.
این نویسنده قَدَر مشهدى، رابطه دوستانه یا عاشقانهای با شهيد كامران (مرتضى) آوينى داشته و بعدها با بيژن الهى ازدواج میکند. 👇
@a_crimson_a
واى😂😂😂 ببين همه كس و كار من رو معاينه كرده بود! فقط مادربزرگ بيسوادم بود كه هرگز نگفت چرا ولى نذاشت اين ادم بهش دست بزنه. جالبه كه پيش دكتراى ديگه من هم ميومد همرام (دكتر زنان و دندون پزشك و …) و با اصطلاحات تخصصى پزشكى حرف ميزد باهاشون و دوست ميشد و …
این کتاب آخرین برنده جایزه گنکور ترجمهشده به فارسی است.گنگور مهمترین جایزه ادبی فرانسه است.«شتابان زيستن»قصه زنی است که بیست سال پس از مرگ شوهرش،براى او،به شیوه خاص خود سوگواری میکند.«یک عاشقانه آرام»است بدون این که در دام ابتذال سانتیمانتالیسم خاص کتابهای عاشقانه بیفتد.👇
@MasoodehGodini
@roozshah
خداييش كتايون رياحى و على كريمى رو نذاريد كنار بقيه! خط قرمز جمهورى اسلامى كه حجاب اجبارى باشه رو ريد توش كتايون رياحى با حركت و مصاحبه فوق العاده اش.
مامانم از کلمه «آمپول» استفاده کرد جلو این مرد.اونم براش گفت که آمپول تو فرانسه به معنای حباب چراغه.مامانم بهش گفت آها «لامپ» رو میگی. اون هم گفت نه لامپ که یعنی چراغخواب. اینجا بود که مامانم گفت اتفاقا ما فرانسویش رو میگیم: «آباژور»که این مرد گفت نه آباژور یعنی کلاهک آباژور!😅
بچه پى پى كرده (پى پى فارسى منظورته يا فرانسه؟)
املت درست كنيم (املت فارسى رو ميگى يا فرانسه؟)
كتلت بخوريم (كتلت فارسى منظورته يا فرانسه؟)
هر روز خونه ما🥲
گايز يك شاگرد فرانسه ميتونم قبول كنم آنلاين. مكالمه سطح B1 حداقل. مبتدى نباشه. هزينه كلاس هم ٢٥٠ تومان ميباشد. به افراد در مضيقه تخفيف داده ميشود و با پولدارها دولا پهنا حساب ميشود. ريتوييت موجب امتنان است.
@SasanAghaei2
چرا مردان؟! چرا نميگيد مردمان؟ يعنى وقتى ميخوايد به سيستم مردسالار ضد زن اعتراض هم بكنيد ادبياتتون جنسيت زده است و در ناخودآگاهتون مردان در درجه بالاترى از انسانيت و "فعاليت" قرار دارند
دو هفته به بهانه مشکل اینترنت و ویپیان با مامانم ویدئوکال نکرده بودم و امروز فهمیدم چون موهاش به خاطر شیمیدرمانی ریخته. بر باعث و بانی این دوری لعنت.
هروقت يادم ميفته روز عروسیم «بله» رو زود گفتم (قبل از این که حرفای شهردار (عاقد) تموم بشه) از خجالت میخوام آب شم😂😂😂 این مرد بلند گفت واستا واستا واستا. و خنده حضار😂
جوابيه ارشاد براى يكى از ترجمههام اومده و نزدیک ۴۰ مورد رو خواستند حذف کنیم. از کتابی که از نظر من تقریبا هیچ مورد سانسوریای نداشت. وگرنه اصلا انتخابش نمیکردم برا ترجمه. ذهن بیمار آدمهایی از این دست که کوچکترین احترامی برای خواننده قائل نیستند آدم رو از ادامه راه دلسرد میکنه.
همسرش او را افتاده روی برفها پیدا میکند. حسین سناپور، مینویسد: «چنین مرگی حق او نیست، چنان که برای خیلیهای دیگر هم؛ مرگهای تلخی که شاید بیش از همه دلیلشان تنهایی است و زخم خوردن از همه طرف».
دادگاه رو از پشت هالهای مبهم میدیدم و هرچی میگفتم عینکم رو پس بدید نمیدادند. چهره کریه اون دو تا پتیارهای که کتکم زدن و انداختنم تو الگانس پلیس رو هرگزززز فراموش نمیکنم و نمیبخشمشون. من فقط یک دختر ۱۹ ساله بودم که تو شهری که خانوادهاش توش نبودند دانشجو بود.
#گشت_ارشاد
و واقعیت است. داستانی سخت «انسانی» و «واقعی». پس از آن، یعقوب یادعلی مثل خیلی از هنرمندانی که در سرزمین خود خیر و قدری ندیدند روانه غربت و تبعید میشود و یک روز برفی برای کشیدن سیگار از خانه بیرون میرود و دیگر بازنمیگردد. 👇
@SheykhShangar
ديگه اين خوانش شخصى شماست اما لزوما نميتونه درست باشه. ميك سنس نميكنه بعد از وفاى طرف عمرى دگر خواستن! اونم بعد از اين كه ميگه عمرى رو در اميدوارى و انتظار به سر برده! بعد از وفات يافتنش باز يك چيزى كه تازه اون هم در بعضى نسخ فراق اومده
مشهدیهایی که اون شب تابستونی سال ۸۴ تو بلوار سجاد بودند و با اولین موبایلهای مجهز به دوربین، دستگیری پرتنش من و دوستم رو فیلم گرفتند و سعی کردند نجاتمون بدن و پلیس رو یکصدا هو کردند، حتما یادشونه که پلیس، کل خیابون سجاد رو با ۳ الگانس از نیروهاش بند آورده بود! #گشت_ارشاد
۲
دلم برا خونه خودم تنگ میشه اینقدر که توش نیستم. آرزوی این روزام فقط اینه كه اين مردْ پدر بچهام بشه و خونهاش رو رها کنه و بياد تو خونه من زندگى كنه باهام. «كرم نما و فرود آ كه خانه خانهٔ توست...». خواسته زیادیست از دنیا؟
@nasreenshahi
@AghaghiGhazali
عدم رعايت حقوق شهروندى... يعنى كلمات رو به كثافت كشيدن اينا...لعنت بهتون كه حقوق مسلم شهرونديمون رو نقض ميكنيد و با وقاحت هرچه تمامتر از حقوق شهروندى حرف ميزنيد! دلقكا
پرواز امروز ايران اير از تهران به پاريس با دو بار فرود در اروميه و آنكارا براى سوختگيرى با اعتراض شديد مسافران مواجه شد. همه ايستاديم و هو كرديم (كار ديگه اى رو هوا از دستمون بر نميومد) با شش ساعت تاخير رسيديم بالاخره.
عملیات کماندو با ۳ الگانس پلیس که آژیرکشان و البته حقیرانه و رقتانگیز برای دستگیری دو دختر ۱۹ ساله که مانتوشون کوتاه بود خیابون رو بند آورده بودند. یادمه بابام با اولین پرواز خودش رو رسوند مشهد و پای تلفن آروم و دوستانه پرسید آیا با کسی تو خونه دستگیرم کردن؟باورش نمیشد که
۳
دخترش رو صرفا تو خیابون در حال خرید به خاطر مانتوی کوتاهش گرفته باشن! فردای بازداشتگاه، به من دستبند زده شد و با چادر سیاهی که رو سرم انداختن به دادگاه منتقلم کردن. اونجا بهم گفتند باید دست «حاج آقا» که یادم نیست قاضی بود یا بازپرس رو «ببوسم» و وقتی بهشون گفتم من دانشجوام و
۴
معتاد و سکسوورکر و اینا نیستم، بهم گفتند «استاد دانشگاه داشتیم اینجا دست حاجآقا رو بوس کرده»! تو که جای خود داری. یادمه ۱۰۰ یا ۱۵۰ هزار تومن هم که اون زمان مبلغ قابل توجهی بود جریمهام کردند. تو بازداشتگاه، عینکم رو ازم گرفتند و من که چشام به شدت ضعیف بود کل مراحل دستگیری و/
۵
به لطف جمهورى اسلامى و زير سايه استبداد، هشتگ #ظلم_يعنى رو ميتونم تا بيست و چهارساعت بنويسم و باز هم ايده داشته باشم...نميدونم از كجا شروع كنم.دارم ميخونم مال بقيه رو
به آخرين كتابى كه ترجمه كردم دهها مورد ممیزی خورده. در متنی که نه مذهبی بوده نه سیاسی حتی «چشم سوم» رو هم حذف کردهاند. متن مثلهشده بدم خواننده چیکار؟به قدری دلسرد شدم که دست و دلم به ترجمه کتابی که در دست دارم و مهمترین کارم تا امروز بوده نمیره. دشمن فرهنگ و ادبیاتید شما.
بچه پى پى كرده (پى پى فارسى منظورته يا فرانسه؟)
املت درست كنيم (املت فارسى رو ميگى يا فرانسه؟)
كتلت بخوريم (كتلت فارسى منظورته يا فرانسه؟)
هر روز خونه ما🥲
نسيم مرعشى واقعا نمونه يك آدم درخشان و باهوشه برا من. نويسنده خوبيست، پيانو حسابى ميزنه، مهندس مكانيكه، فرانسه و انگليسى حرف ميزنه. آشپزيش خوبه، ديگه چى بگم؟ مهربون و خوش قلب هم هست 😅
@a_crimson_a
من رو ميتونى زير توييتش منشن كنى؟ اون زمان ١١ تا دختر ازش شكايت كرده بودند و دنبال من گشته بودند ولى كثافت پسوورداى همه اكانتام رو عوض كرده بود و الكى گفت هك شدى، شماره ام رو هم عوض كرد 😭 و اينا هيچ وقت من رو پيدا نكردند. من مهم ترين قربانيش بودم.
تو مشهد ١٥/٢٠ سال پيش يك خيابون بزرگ بود به اسم ايرج ميرزا. يك روز از خواب پاشديم ديديم اسمش رو عوض كردن گذاشتن جلال آل احمد. انگار ديوان ايرج تازه رسيده بوده دستشون برا اولين بار خونده بودن تازه فهميده بودن بزرگوار حرف حسابش چى بوده :)
@comethvv
اينا فكر ميكنن ما كانادا يا سوييس زندگى ميكنيم؟! اما در جامعه مردسالار و بعضا ضدزنى زندگى ميكنيم كه قرن هاست از "مردانگى" در تمام ابعاد زندگى اجتماعى و سياسى و حتى خانوادگى رنج برده. افرادى كه اين شعار رو "فمينيستى" ميدونن بايد اول ببينين كجا دارن زندگى ميكنند!
کیومرث این اواخر ۱۱ تا داستان کوتاه چاپنشدهاش رو برام فرستاده بود. الان نشستم دارم میخونم و یکیش که به عمو جلال تقدیم شده (همونی که تو ویلاش به زندگیش پایان داد) خیلی تکونم داد. هولناکه. فرستادم برای مریم که چاپشون کنه. این چه کاری بود با خودت کردی…
سه سال و چهار ماه پیش عاشقش شدم. یک عشق اسطورهای و البته ناممکن. از شغلم که یکی از جذابترینکارهای دنیا بود و خیلی دوستش داشتم دست کشیدم و جلای وطن کردم و خانواده و همهچیز رو گذاشتم و اومدم در آغوش دوست. آرام گرفتم در ساحل نجاتش.
@jackovdiamond
@yasharsanayee
مهندس!
ه در سخته = بدل از است
شما در محاوره به جای «است» میتوانید ه استفاده کنید.
در ترکیب وصفی یا مضافی نباید ه گذاشت! مثلا : دختر زیبا. (دختره زیبا غلطه) یا ماشین مادرم (ماشینه مادرم غلطه)
یک تبصره هم داره که من نوکر پدرتونم همینا رو یاد بگیرید عجالتا بسه
@BenOs072
به خدا :) يك خرى رو هم از تو خيابون پيدا كرده بود به اسم عموش اورد خونه مون مثلا ديدن بابام اينا🤦♀️ بعدها فهميديم زن و بچه هم داشته و دخترش همسن خودم بوده. چون سنش رو هم دروغ گفته بود عوضى.
دوستم اومده با بچه ۳ سالهاش ایران، بچه مریض شده و دنبال پرستار فرانسه زبان میگردن چون بچه یک کلمه هم فارسی حرف نمیزنه. آفرین واقعا که یکی از کهنترین زبانهای زنده دنیا رو قابل نمیدونین به بچهتون یاد بدین، حتما چون فکر میکنین شیکتره اینطوری!!
دانشگاه فردوسى كه قبول شده بودم (۱۸ سالم بود) و رفته بودم مشهد، يادمه يك نامه برا مامانم اينا نوشتم كه اين جورى شروع ميشد : «من استحاله شدهام و از هرآنچه که پیشتر بودهام خالی». استنفورد که قبول نشده بودی که گوزو آخه
از مامانم پرسیدم خط و ماشین و حسابت چی شد؟ این تکست رو برام فرستاده: «من همچنان از این اداره به اون ارگان پاس داده میشم و جوابی نمیگیرم واسه خطها و سیم کارتام». زنی که درگیر سرطان استیج ۳ است رو سه هفته است دارند سر میدوونند. الهی که زندگی و مرگ دردناکی داشته باشید.
دو روزه از خانوادهام درست حسابی خبر ندارم؛ الان استوری خواهرم رو دیدم نوشته بود نیستیم چون حسابای بانکیمون مسدود شده، سیمکارتامون رو سوزوندهاند و… حا��ا من پیرم از راه دور درمیاد تا بفهمم جریان چی بوده. #حجاب_اجباری
بذارید یک کلمه فرانسه بگم که شاید بلدید ولی نمیدونید که بلدید 😄 اون کارتون «بارباپاپا» رو یادتونه؟ بارباپاپا به فرانسه یعنی پشمک. (تحت الفظیش هم میشه ریشبابا. barbe یعنی ریش papa هم که باباست. )
يهو يادم اومد وقتى يازده سالم بود مربى ژيمناستيكم ازم پرسيد بالغ شدى؟ و من فكر كردم منظورش اينه كه بزرگ شدى؟ گفتم آره :)) بعد گفت كِى؟ و وقتى مثل بز اخوش در پاسخ ماندم برام توضيح داد منظورش پريود بوده