Simin
@SiminDev
Followers
16
Following
1K
Media
15
Statuses
122
Joined December 2020
نهخشهی ژیانی کامهرانیم کێشا به فرمێسکی خۆشی چاوهڕێی تیشکی ههتاو بووم بهڵام ههوری ڕهش دایپۆشی https://t.co/wFWRphIq92
0
0
1
دیگر ژیلبرت را دوست نداشتم. برایم چون مردهای بود که دیرزمانی عزادارش بوده و سپس فراموشش کرده باشی، و اگر دوباره زنده شود دیگر نتواند در زندگیای بگنجد که با او سازگاری ندارد. 📖 سدوم و عموره
0
0
4
"آدمی در بستری که آزادی و مختار بودنش به رسمیت شناخته میشود، عشق را مشتاقانهتر و سالمتر تجربه میکند."
0
0
2
اگر هم میان یاد و فراموشی مراحلی انتقالی باشد، این مراحل ناخودآگاه است. 📖 سدوم و عموره
0
0
3
چند روز پیش از خط عابر رد میشدم که یه ماشین بهم زد و شدید پرت شدم. تو اون چند دقیقه کە رو زمین افتاده بودم، احساساتی که تجربه کردم خیلی عجیب بود. اولش حس شرم از اینکه نکنه من اشتباهی کردم؟ بعد اضطراب از مرگ، ترس از تنهایی، در نهایت خوشحالی از اینکە نمردم.
0
0
4
تۆ ئەتوانی ئەم ئێوارەی سەفەرە بکەیتەوە بە گەڕانەوەی بەیانی ئەنگۆرە بخەیتەوە ناو گزنگ و وەرین بەریتەوە لای شکۆفە و گۆچان بکەیتەوە بە تاژان!
0
0
1
هەرچی دەبینم باوانم، تۆی تییا دەنوێنێ؛ سەر لە نوێ دڵەکەم ئەی هاوار، دادەخورپێنێ! #NightlyTunes🎶
0
0
0
طرف گرمانت بیشتر در محافل اشرافی گذشت. به اندازهی دو جلد قبل با راوی حس مشترک پیدا نکردم. شیوهی روایتگری پروست همچنان دلنشین بود. سه از هفت!
در میانهی تجربهی یک سوگ، جلد دوم رو تموم کردم. فهمیدم ادبیات میتونه رنج رو، نه کمدردتر، که قابلتحملتر کنه. کتاب دوم مواجههای صمیمی و بیرحم بود با خاطره، عشق، دلتنگی، و ناتوانی ما در شناخت کسانی که دوستشان داریم. دو از هفت!
0
0
1
بیگمان، هر بار که آدمی را دوباره میبینیم که روابطمان با او -هر اندازه هم که بیاهمیت- دگرگون شده است، انگار رویارویی دو دوره را میبینیم. 📖 طرف گرمانت
0
0
1
Hembêza min valaye têr Bayek têt min dibe jor jêr Ez pelên payîzake sar Koçera kolanên bajêr #NightlyTunes🎶
Silav û hezkirin gelî dost û guhdarên min ê ezîz. Dîsa bi stranek gelek xweş emê xwe bispêrin dilên we yî hêja. Gotin û mûzîk ya helbestvanê ezîz Dr. Dîrman Dêrik'e. Ji bo hest û pênûsa wî ya efsûnî gelek spas. https://t.co/CuJsQi0KiQ
0
0
1
هر خبری که از بیماری، شکنجه و مرگ کودکان میبینم، گفتگوی ایوان و آلیوشا تو برادران کارامازوف میاد تو ذهنم. «اگر رنج کودکان برای تکمیل آن مقدار رنجی که برای رسیدن به حقیقت لازم است، ضروری باشد، من از هم اکنون به طور قطع اعلام میکنم که حقیقت ارزش چنین بهایی را ندارد.»
نوزاد ۳۰روزهای که هنوز جهان را لمس نکرده، در بدنش ۵۴۰ هزار سرباز سفیدپوش شورشِ بیمعنایی را آغاز کردهاند پن: عکس رو دوستم که رزیدنت کودکان هست برام فرستاد تشخیص بیمار سرطان خون بود در فلوسیتومتری Pro-B ALL تایید شد و شیمی درمانی برای یک بدن ۳ کیلویی آغاز شد.
0
0
3
پروست مرز بین درد جسمانی و احساسات روحی رو محو میکنه. عشق، حسرت، یا دلتنگی فقط توی ذهن اتفاق نمیافتن؛ مثل یک زخم در پیکر انسان حس میشه. زخمی که بهرغم رنجش، نمیخوای بهطور کامل التیام پیدا کنه چون بخشی از خاطره و هویتت باهاشه.
0
0
2
چهار نویسندهای که در قلب من میدرخشند.
0
0
13