سید مسعود حسینی Profile Banner
سید مسعود حسینی Profile
سید مسعود حسینی

@S_M_Hosseyni

Followers
401
Following
51
Media
0
Statuses
69

دانش‌آموختهٔ دکترای فلسفهٔ غرب | هگل | ایدئالیسم آلمانی

ایران
Joined February 2024
Don't wanna be here? Send us removal request.
Explore trending content on Musk Viewer
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
3 months
فلسفه ذاتاً فعالیتِ اندک‌شماران است. از همان زمان که چنین دیسیپلینی به‌دست افلاطون شکل گرفت، تفکیکِ ازوتریک/اگزوتریک بر پا شد. اما این تفکیک در ذات خود فلسفه است، نه در تصمیمِ فیلسوف! فلسفه داراییِ محرمانه‌ی عده‌ای بخصوص نیست، اما آن‌قدر هم سهل و آسان نیست که به‌راحتی به کف آید.
2
2
67
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
فلسفه خواندن را تازه زمانی جداً شروع کرده‌ایم که آثار فلان فیلسوف را یکسره و مکرراً مطالعه کنیم و خودمان را از وابستگی به شرح‌ها برهانیم. تازه در پرتو این مطالعه‌ی مستقیمِ آثار فیلسوف است که مطالعه‌ی شرح‌ها و تفسیرهای شارحان و مفسران، جایگاه درخورشان را در روند پژوهش می‌یابند.
0
2
68
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
3 months
از زمانی که فلسفه به‌عنوان یک دیسیپلین شکل گرفت، "روش" همواره جزو مسائل عمده بوده است. دکارت "روش" را یگانه راه دستیابی به حقیقتِ یقینی اعلام کرد. کانت روشِ خود را استعلایی می‌نامید، یعنی "پژوهش در شرایطِ امکانِ...". فیشته و هگل نخستین بار ادعا کردند که روش، مستقل از موضوع، نیست.
3
0
68
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
فلسفه همواره یک مسئله‌ی شخصیِ فیلسوف است. اما فیلسوف هیچ‌گاه فقط شخصی در میانِ اشخاص نیست؛ مسئله‌ی او عمدتاً مسئله‌ی انسان‌هاست.
2
1
65
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
مطالعه‌ی فلسفه، فلسفه خواندن، در سطوح جدی، موکول به علاقه‌ و پسند شخصی نیست، زیرا فلسفه جزو چیزها یا اشیا یا فعالیت‌هایی نیست که غایت‌شان را بیرون از خودشان دارند و تابع و متعلَقِ علاقه و پسندِ شخص قرار می‌گیرند. شخص است که تابع فلسفه می‌شود و فلسفه او را در پی خود می‌کشد.
1
0
56
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
3 months
حقیقت را می‌خواهیم، اما نخست باید روش را بیابیم. روش را می‌خواهیم، اما نخست باید حقیقت را بشناسیم. این دور، دایره، مخمصه‌ی فلسفه است و دایره‌وار بودن فلسفه از همین‌جا آب می‌خورَد. فلسفه قاعدتاً نمی‌تواند روشِ خود را از بیرون از خودش دریافت کند. بنابراین، باید از درون خودش بیابدش.
1
1
55
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
برای ورود به منظومه‌ی فکری هر متفکر یافتن محل مناسب ورود، مهم است. به‌طور مثال، بهترین ورودی فلسفه‌ی هگل، به نظر من، مقدمه (Einleitung) بر "دانشنامه‌ی علوم فلسفی" (بندهای ۱ تا ۸۳) است، و نه "پدیدارشناسی روح" یا "علم منطق" یا "رساله‌ی تفاوت" و غیره.
1
2
49
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
تلمذ فلسفی نزد استاد از ضروریات آموختن فلسفه است. استاد زنده نیافتیم، به استادان مرده رجوع کنیم. درس‌آموزیِ مداوم نزد افلاطونی، ارسطویی، کانتی، هگلی یا هایدگری ضروری است. این تمرکز مداوم بر کار یک استاد بزرگ تسلط فرد را بر کل قلمرو فلسفه ممکن می‌کند. درس را باید از استاد آموخت.
1
0
49
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
پیوستگی و آهستگی جزو فضایل مادرزاد فیلسوفان است. فلسفه‌خواندن شتاب و رَوند و ضرباهنگ خودش را دارد. طفره یا صدفه یا جهش، غیرممکن است. فاعلیت همان‌قدر اهمیت دارد که انفعال. گشودگی و فروبستگی، در جای خودشان، مکمل پیوستگی و آهستگی‌اند.
0
1
47
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
3 months
آنچه نهایتاً از ما باقی می‌ماند "کار" ماست. به نظر من، فیلسوف یا اهل فلسفه چند ویژگی بنیادی دارد: اول اینکه همیشه عمل‌اش از سخن‌اش پیشی می‌گیرد. دوم این‌که تا سر حد ریاضت صادق است. سوم اینکه ایثار را به حد اعلی می‌رساند. چهارم اینکه کار خویش را از روی ضرورت انجام می‌دهد.
0
1
40
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
اگرچه تکرار این نکته به حد اشباع رسیده، اما در جایی که این تکرار منشا اثر مطلوب نشده، تکرار مجدد ضروری است: در هر حوزه‌ی پژوهشیِ فلسفه مطالعه‌ی آثار فیلسوف — از ابتدا تا انتها — هم ضروری است و هم تاثیر شگفت‌انگیزی در برون‌رفت از سرگشتگی و آشفتگی دارد.
0
0
41
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
3 months
هگل این نکته‌ی به‌ظاهر ساده ولی اساساً مهم را صریحاً و جداً مطرح کرد: اگر تنها راه وصول به حقیقت، داشتنِ روش است، پس نخست باید روش را پیدا کرد. اما مگر روش بیرون از دایره‌ی حقیقت قرار دارد؟ چنین چیزی مهمل‌گویی است. هر آنچه هست، نیز روش، پیشاپیش درون دایره‌ی حقیقت (آنچه هست) است.
2
0
44
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
3 months
شاید یک دلیلِ یونانیان برای اینکه آن دیسیپلین را عشق به دانش (فلسفه) بنامند —و نه، مثلاً، کنجکاوی، میل، هوس به دانش و... — این بوده باشد که عاشق یکسره محو در معشوق است و نمی‌گذارد منیت‌اش حجابی میان او و دانش شود. فیلسوف می‌گوید: بگذار دانش بر صدر نشینَد، ولو به بهای خواریِ من.
0
0
43
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
هگل در ابتدای منطق کبیر، این ویژگی اندیشه‌ورزی را پلاستیتسیتت (Plastizität) می‌نامد: اثرپذیری و اثرگذاریِ توامان، شکل‌پذیری و شکل‌دهیِ توامان. فرایندِ همواره متحول و دگرگون‌شونده‌ی زندگیِ انسان را تنها با اندیشه‌ای که همان‌قدر متحول و تکامل‌یابنده باشد می‌توان فهمید و مهار کرد.
0
0
41
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
ایدئالیست‌های آلمانی به این حقیقت صریحاً پی بردند که "هستی" با "آگاهی هستی از هستی" به کمال نهایی‌اش می‌رسد. زیرا حتی اگر هستی در غایت کمال خویش باشد، هنوز از یک کمال بی‌بهره می‌بود اگر از کمال خویش آگاه نمی‌بود! لذا آگاهیِ هستی از خویش، کمال نهاییِ خودِ هستی است.
1
1
37
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
1 month
گفته‌اند فلسفه نبرد غول‌ها بر سر هستی‌ست. پس در فلسفه نباید توقع چیزی کم‌تر از نبردی در حد و اندازه‌ی غول‌ها داشت. اما، از آن طرف، گفته‌اند که نبرد فیلسوفان نبردی عاشقانه است. پس، نبردی‌ست از نوعی خاص که نباید با هیچ نبرد دیگری خلط شود.
0
0
37
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
3 months
بنیان‌گذاری اجتماع سیاسی ایثار زیبایی تفکر متفکر هایدگر معتقد است حقیقت به این انحای چهارگانه تحقق می‌یابد.
0
0
36
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
مساعی افلاطون معطوف به وجه عملی زندگی بود، اما ارسطو زندگیِ وقف نظر را عالی‌ترین نوع زندگی دانست. هگل نظر و عمل را دو وجهِ اندیشه‌ورزی می‌داند. سامان بخشیدن به زندگی برای هگل در رتبه‌ای‌ست بالاتر از حیاتِ وقف نظر؛ هرچند سامانی که اندیشه به زندگی می‌بخشد از دل زندگی برمی‌آید.
1
0
32
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
فلسفه‌ی موسوم به تحلیلی با نوعی سوءفهم شروع شد (هورستمان). با این حال، در فلسفه حتی سوءفهم هم ممکن است تبعاتی ایجابی برای فهم داشته باشد، چنان‌که آن نگاه ریزبینانه‌ی فیلسوفان تحلیلی بعدها جریان‌های مهمی در فلسفه‌ به معنای حقیقی‌اش پدید آوردند (پیپین، مک‌داول، برندوم).
3
0
32
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
3 months
پیوند نظر و عمل، شرط امکان آن، سیر آن از کانت تا هگل، از مبرم‌ترین موضوعات پژوهشی برای پژوهشگران فلسفه است. باید دریابیم که چگونه اندیشه و کنش‌مان می‌تواند، و ضروری است که، دو روی یک سکه باشد! باید بفهمیم که عمل بدون نظر و نظر بدون عمل، از آخرین اساطیری‌ست که باید بر آن غلبه کرد.
0
0
32
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
3 months
اندیشه موجودیتِ واحدی است تبلوریافته در فُرم‌هایی متنوع. تمایز اندیشه‌ی غربی از شرقی، تمایز پوچی نیست، زیرا هم محتوا و هم فرم ممکن است تحول یافته‌ و مسیر جداگانه‌ای طی کرده باشند. اما جداگانگیِ ذاتیِ اندیشه‌ی غربی از شرقی، مدعایی است بی‌پایه. اندیشه با اندیشه بیگانه نمی‌مانَد.
1
0
31
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
فلسفه مجموع متون فیلسوفان و شارحان‌شان نیست. اما به‌کلی مستقل و مقدم بر آن‌ها هم نیست.
0
0
25
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
3 months
در مقابل، چنانچه در کارِ دانش و دانش‌طلبی رنگ و ریا به خرج دادیم و — از جمله به هوای منویات شخصی، خواسته یا ناخواسته — علیه دانش و دانش‌طلبی گام برداشتیم، آن‌گاه بهتر است بدانیم که، هر چه باشد، برای فلسفه ساخته نشده‌ایم. رشته‌های دیگری هم هستند که می‌شود عمر را بر سرشان تباه کرد.
0
0
24
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
به‌باور هگل، فلسفه ابتدا نسبتی سلبی با حوزه‌ی جزئیت برقرار می‌کند و بر اریکه‌ی کلیت خویش— که در این مقام، انتزاعی می‌مانَد— تکیه می‌زند. اما تحولات زندگی و علوم منجر به از جای جنبیدن فلسفه می‌شوند تا آن فرم‌ها یا صورت‌های آشفته‌ی زندگی را از دل خود اندیشه‌ورزی ضرورتاً بزایانَد.
0
0
21
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@DoroodianHamed فرد از آن جهت که فرد است سوالاتی دارد. این‌ها محرک فرد هستند برای رفتن به‌سوی فلسفه. ا��ا فلسفه، خود، پرسشی‌ست جداگانه که بر تمامی پرسش‌های ممکن، تقدم دارد (معنای وجود). از این رو، در فلسفه دنبال سوالات شخصی خویش بودن، کاری فلسفی نیست.
1
0
5
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@rererezezez @AminNayebpour متاسفانه هنوز فرصت خواندن دقیق آثار ویتگنشتاین رو پیدا نکردم. اما زمانی نگاهی به پژوهش‌ها انداختم و نظرمو جلب کرد. پرسش به‌جایی بود.
0
0
4
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@Philosloth_amin متوجهم. افلاطون عمل حقیقتاً خسر رو متوقف بر شناخت ایده‌ی خیر می‌داند. اما طبق تعریف ارسطو، آنچه غایتش در خودش است برتر است از آنچه غایتش بیرون از خودش است. افلاطون غایت شناخت ایده را سامان بخشیدن به زندگی می‌داند، اما ارسطو زندگی وقف نظر را عالی‌ترین زندگی می‌داند.
1
0
4
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@abdefarrar شده. نشر لاهیتا.
1
0
3
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@rererezezez تسلطی بهش ندارم. فعلاً قضاوت جدی نمی‌کنم درباره‌ش. ولی اگر به‌کلی در خط راسل و کارنپ باشه، پشیزی نمی‌ارزه.
1
0
3
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@AminNayebpour @rererezezez فیلسوفی که زندگی (تمام عرصه‌ی آن، از اخلاق تا هنر ک دین و سیاست) از دایره‌ی تحقیقاتش بیرون باشد، از همان ابتدا سزاوار این نام نیست. کارش هرچه هست، فلسفه نیست.
1
0
3
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@Philosloth_amin در کدام کتابش؟
1
0
3
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@DoroodianHamed این دیدگاه از منظر عقل سلیم کاملاً درست است و من به شما حق می‌دهم که فلسفه‌ورزی را این‌گونه تعریف کنید، همان‌طکری که سقراط تا هگل تعریف کرده‌اند. اما به نظرم در این تعریف، فلسفه تابعی از رفتار کنجکاوانه‌ی انسان است، در حالی که باید آن را رابطه‌ای میان هستی و فهمنده‌ی هستی دانست.
1
0
3
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@MbHashemzade درسته به نظرم. البته قصد فیلسوف سوءتفاهم نیست. ولی لاجرم پیش میاد، و بخشی از موتورِ حرکت اندیشه میشه.
0
0
2
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@SeriousMn بله، ادامه دارد.
0
0
2
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@SeriousMn عنصر خودآگاهی در نوافلاطونیان یا نقشی هستی‌شناختی ندارد یا همان نقشی را ندارد که در ایدئالیسم دارد.
1
0
2
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@SeriousMn فرق اساسی دیگر این است که خودآگاهیِ هستی (امر مطلق) کاملاً درون ماندگار است. نوافلاطونیان قائل به تمایز تعالی و درون‌ماندگاری بودند. و فرق‌های دیگر. شباهت‌ هم هست، بله.
0
0
2
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@abdefarrar بخوانید و درک کنید.
0
0
2
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
0
0
1
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
4 months
@Gryffen06 دقیقا چنین است.
0
0
1
@S_M_Hosseyni
سید مسعود حسینی
3 months
0
0
1