مشتعلعشقعلی
@Moshtaelll
Followers
8,769
Following
551
Media
1,324
Statuses
43,168
گورستان‌گرد • وارث معنوی اموات بی‌وارث و بدوارث
Joined July 2016
Don't wanna be here?
Send us removal request.
Explore trending content on Musk Viewer
Luka
• 163579 Tweets
コロンブス
• 159176 Tweets
イーロン
• 130441 Tweets
#RejectFinanceBill2024
• 68511 Tweets
SNBT
• 61553 Tweets
Mrs. GREEN APPLE
• 47880 Tweets
ミセスのMV
• 35212 Tweets
カブさん
• 28580 Tweets
#れんれんおかえり
• 26107 Tweets
脊髄梗塞
• 23351 Tweets
公開停止
• 20682 Tweets
LINE Pay
• 20446 Tweets
下半身麻痺
• 20050 Tweets
規正法改正案
• 16996 Tweets
内閣支持16.4
• 16157 Tweets
Jandarma
• 14280 Tweets
ひろみちお兄さん
• 13626 Tweets
最低更新
• 13512 Tweets
郵便料金
• 11563 Tweets
Pinned Tweet
خِرخِر که می‌کنم، دست‌وپا که می‌زنم، روی تخت بیمارستان یا کف خیابان، جان که دارم می‌دهم، تنم را که می‌گرداند رو به قبله، صافات که برایم می‌خوانند، آن‌وقت‌ها تو کجایی؟
16
95
960
آقامجید یکی از دوستامه که سندرم داون داره. تقریباً هم‌سن بابامه. رابطه‌مون با هم این‌شکلی‌یه که تقریباً هر روز به هم می‌گیم ناهار چی خوردیم و جای همو خالی می‌کنیم.
گاهی اون وسط یه تذکرهایی هم می‌ده.
224
248
12K
من معمولاً توی بطری آبم گلاب می‌ریزم. امروز یه ماچ به این مرد دادم برگشته می‌گه دهنت بوی صلوات می‌ده. :))))))))
100
45
7K
آقای رژ لب‌فروش گفت اجازه هست واسه‌تون این رنگ رو تست کنم؟ آروم لبمو بردم جلو. گفت: «نه روی دستتون.»
109
34
6K
شما با این حد از آزادی موافقید؟!
گویا پوشیدن پیراهن آستین کوتاه در تلویزیون آزاد شده یا با محدودیت کمتری روبه‌روست؛ مجری و مهمان برنامه امروز «سلام تهران» شبکه ۵ هردو آستین کوتاه داشتند.
236
3
170
223
100
4K
پیتزای محبوبم رو سفارش دادیم. شوهرم یه برش خورد گفت: «سلیقه‌ت رو تو مرد و پیتزا نمی‌فهمم.»
38
27
4K
پرتکرارترین سوال روانپزشکم از من در طول این هفت‌هشت‌سال: کدوم علی؟
52
26
4K
همه‌چیز به‌طرز سرسام‌آوری زیاده: آدم‌ها، ماشین‌ها، کتاب‌های نخونده، کارهای عقب‌افتاده، دل‌تنگی، دل‌تنگی، دل‌تنگی.
18
486
4K
به شوهرم گفتم وقتی زائیدم برام این گردن‌بند طلائه رو بگیر. گفت عزیزم باباش باید برات بگیره.
747
29
4K
«ببین کارادا.»
28
61
4K
در ساعت هشت و سی دقیقه‌ی جمعه بیست‌وپنجم فروردین صفردو، سهمم را از جهان گرفته بودم.
70
55
3K
از سال ۹۱ قاصدک جمع می‌کنم. اولین بار عاشق که شدم یک شیشه پر کردم از قاصدک‌هائی که توی کوچه و خیابون جمع کرده بودم و دادم به طرف. حالا ده سال گذشته اما قاصدک جمع کردن و هدیه دادن به آدم‌ها برای من شد یک آئین شخصی.
فردا قراره یک شیشه بدم به کسی و ۳۳ قاصدک دست‌چین خوش‌بخت بشن.
109
92
3K
«بوس» خیلی جالب نیست؟ لب‌هاتو اون‌جوری می‌کنی فشار می‌دی روی پوست یه آدم دیگه صدا می‌دی و از این طریق عاطفه‌ای رو منتقل می‌کنی به اون فرد. وا.
31
177
3K
به تراپیستم گفتم: «حواسم هست هی از استفهام انکاری استفاده می‌کنی که به فکرم خط بدی‌ها.» گفت: «من از استفهام انکاری استفاده می‌کنم؟!»
22
24
3K
صبح که بیدار شدم هیچ فکرشو نمی‌کردم قراره امروز آهو ببینم. آهوی واقعی. از نزدیک.
32
6
3K
باورم نمی‌شه. امشب بعد از هشت سال از میون حرف‌های مامانم فهمیدم یکی از خوشگل‌ترین مردهائی که تو زندگیم دیده‌ام و سراسر دوران نوجوانی بهش نظر داشته‌ام، خواستگارم بوده.
65
9
3K
قبری دیدم در گورستانی در اصفهان. روی قبر #یخ گذاشته بودند. فکر کردم برای تازه موندن گل‌هاست. از بامداد پرس‌وجو کردم. گفت:
روایت عامه‌ای از یخ گذاشتن روی قبر وجود داره. به‌این‌صورت که روی قبر آدم‌های تنها و غریب یخ می‌ذارند. و آب شدن یخ به منزله‌ی گریه بر گور غریبه.
#کیان_پیرفلک
13
207
3K
رفتم جلوی آینه ازش پرسیدم: «ای آینه راستشو بگو من خوشگل‌ترم یا شنبه‌زاده؟» آینه گفت: «چی می‌گی حسین. شوخیت گرفته؟»
42
16
3K
هیچ میلی در من شدیدتر از میل به خواب نیست. پناه بردن به پشت پلک‌ها و نیستیِ موقت.
7
342
3K
از پیچیدگی‌های روابط انسانی خسته شده‌ام و هر روز دنبال راهی برای درخت شدن می‌گردم.
19
376
3K
خدای رنگین‌کمان کجا بود وقتی دور تن کوچکت یخ می‌چیدند؟
#کیان_پیرفلک
9
370
2K
هرروز فکر می‌کنم بخشیدمت و هرشب می‌بینم نه، نتونستم ببخشمت.
6
144
2K
هر وقت از سرعت روند پیشرفتتون ناامید شدید و با خودتون فکر کردید چقدر دست‌آوردهای کمی دارید به نسبت سن‌وسالتون، کافیه به یاد بیارید میکل‌آنژ «پیه‌تا» رو وقتی سا��ت که فقط ۲۳ سالش بود.
94
50
2K
در این چند سالی که گورستان‌گردی می‌کنم، امروز برای اولین بار در گورستان کهنه‌ای در یزد، طلسم پیدا کردم. کاغذی نوشته بودند و پیچیده بودند توی تخم‌مرغ.
236
13
2K
مادربزرگِ مرده‌م پادردی بود. تلویزیون که فوتبال نشون می‌داد طفلک می‌گفت: «اینا یه چیزی به پاشون می‌بندن که می‌تونن اینجوری بُدون.» این‌طور بیگانه بود با پای سالم. و من هم درست همون‌طور بیگانه‌م با زندگی بدون حمله‌ی اضطراب. فکر می‌کنم لابد باید جالب باشه.
1
84
2K
تشکر از ایلانْ جانِ ماسک که به‌مناسبت هفتمین سال فعالیت این کاربر، این امکان ویژه رو فراهم آورد که با فشردن دگمه‌ی لایک بتونید برای لحظاتی مشتعل شید.
#BrandedFeatures
6
0
2K
شوهرم بهم گفت: «عزیزم خیلی خوشحالم که دیگه با هم چت نمی‌کنیم. لحنت توی چت واقعاً ترن‌آفه.»
من فقط توی ناشناس در جواب آلت‌نگاره‌ی یک آدم رندوم گفته بودم: «طیب‌الله. نامدار باشند ان‌شاءالله.»
25
16
2K
رذل‌ترین موجودات جهان در شقاوت از هم پیشی می‌گیرند: یکی فستیوال موسیقی رو می‌زنه، یکی بیمارستان رو، یکی هواپیمای مسافربری رو.
25
140
2K
توی ختم با برادرزاده‌ی پنج‌ساله‌م نشسته بودیم. درکی از وقایع نداشت اما غربت و چگالی فضا بچه رو گرفته بود. می‌خواست فضای من و خودش رو عوض کنه، تنگ گوشم گفت: «عمه، یه روز یه قورباغه و یه طوطی با هم ازدباج می‌کنن، بچه‌شون می‌شه قوطی.»
20
23
2K
با هر رفتنی، یاد رفتن تو می‌افتم. هربار که کسی می‌ره، انگار دوباره از اول تو رو هم از دست می‌دم.
13
123
2K
پابرهنه
تا کجا دویده‌ای
که این‌همه گل شکفته است؟
-کیکاووس یاکیده-
6
78
2K
در ۱۴۰۲ تیمارستان بستری شدم. از کارم استعفا دادم. بخش‌هائی از حافظه‌م رو به‌خاطر شوک‌های مغزی از دست دادم. زبان جدید یاد گرفتم. یک دوست درخشان پیدا کردم. گورستان‌های بسیار و بی‌نظیری رو دیدم. و در مقوله‌ی حجاب تعارف رو با همه کنار گذاشتم.
28
4
1K
یه نفر دیشب عکسمو کوت کرد گفت این ورژن دختر شنبه‌زاده‌ست. گفتم چطور. گفت شبیهید. بعد هم توئیتش رو پاک کرد.
واقعاً در جوامع دیکتاتوری شنبه‌زاده معنی خود را از دست می‌دهد.
58
7
1K
من در مقابل تو آسیب‌پذیرترین نسخه‌ی خودم در تمام طول زندگی‌ام بودم.
3
100
1K
گفت: «حتی وقت‌هائی که مثل جوجه‌تیغی به هرکی که نزدیکت می‌شه تیغ پرت می‌کنی، بازم من بغلت می‌کنم. محکم.»
7
98
1K
خرّم آن روز که بازآیی و سعدی گوید:
«آمدی؟ وه! که چه مشتاق و پریشان بودم»
4
62
1K
من: یه مرد خوشگل می‌خوام که زیپ پشت لباسمو برام ببنده.
علی: سپهر؟
سپهر: گفت خوشگل.
علی: گفت مرد.
24
3
1K
«آ شیر آبم وااااز.»
7
10
1K
همین که نشستم تراپیست گفت مبارکه. موهام رو می‌گفت. گفتم ممنون. بهم می‌آد؟ گفت خیلی. گفتم اگه بهم نمی‌اومد جوابت نه بود؟ گفت آخه می‌آد الان. گفتم نه، اگه به نظرت بهم نمی‌اومد و ازت می‌پرسیدم بهم می‌آد یا نه راستشو می‌گفتی؟ گفت می‌تونیم درباره‌ش حرف بزنیم و تندتند یه چیزائی نوشت.
26
2
1K
《چقدر ناتوانم که دردی به دردات اضافه نکنم.》
شاید این مهم‌ترین جمله‌ی نامه‌ی خودکشی پانته‌آ بود.
2
41
983
پدرم بلافاکینگ‌استثناء هربار که می‌گم امروز تراپی داشتم ازم می‌پرسه: «خـــب؛ تراپیستت چی گفت؟»
سربسته بگم؛ هیچ دوست نداری بدونی ما تو اون اتاق درباره‌ی چی صحبت می‌کنیم، پدر. هیچ.
7
11
992
داریم می‌ریم مهمونی. جفتمون سایه‌ی چشم زده‌ایم. یکی سبز، یکی صورتی.
شاید فکر کنید اونی که صورتی زده منم؛ در حالی که باید بگم شوهرمه.
22
8
953
بعد یه مدت که بیمارستان بستری بودم اومده‌ام خونه؛ شوهرم برگشته می‌گه خیلی گلی عین خواهرم دوستت دارم.
13
4
978
بابام خیلی جدی تو هر تماس تلفنی ازم می‌پرسه: «خب با تراپیستت چیا می‌گین؟ درباره‌ی چیا صحبت می‌کنین؟ یه آقای معلولی بود بچه بودی ازش می‌ترسیدی؛ اونو بهش گفتی؟»
بله پدر تمام تروماها و بگائی‌هام رفع‌ورجوع شده فقط مونده آقای معلولی که در هفت‌سالگی ازش می‌ترسیدم.
1
1
961
هزار ماجرا و قصّه هست که باید برات تعریف کنم. امّا تو نیستی و هیچ راه دست‌رس و زمزمه‌رسی به تو نیست. عمری دگر بباید.
0
56
960
آخر نفهمیدیم این زلزله کوچیکا حکم تخلیه‌کننده‌های تدریجی انرژی زمین رو دارند یا باید به‌چشم پیش‌لرزه و مقدمه‌ای برای زلزله‌ی بزرگ کذایی بهشون نگاه کرد.
6
9
926
جرأت نمی‌کنم از خونه برم بیرون. بخوای با مترو بری اون‌جور. بخوای با اسنپ بری اون‌جور. بعد گیرم که رفتی؛ بری کجا؟ کافه‌ها هم که اون‌جور.
12
25
934
نظر شخصی: یکی از بزرگ‌ترین ظلم‌هائی که می‌تونید در حق کودکان بکنید اینه که مدام در گوششون بخونید و بهشون القا کنید که بسیار باهوش‌اند و از سنشون بیشتر می‌فهمند.
7
42
895
عاطفه رو که نمی‌شه به‌زور چنگ زد و از تو سینه‌ی آدم‌ها کشید بیرون.
2
60
888
گریه هم می‌کنی اما بعد انگار از روی دریا یک استکان آب برداشته باشی. همین‌قدر و نه بیشتر.
0
77
864
~مردن در مه~
4
11
804
می‌گفت هیچ‌کس توی این دنیا به‌اندازه‌ی تو برای من ننوشته است.
24
7
815
تو در جریان تمام این‌ها بودی. حالا چیزها جریان دارند و تو نیستی.
0
57
827
«قربان لخت شدنت توی اطاق کوچک خودم بروم؛ این طبیعت آزاد و راحت لخت شدنت.»
— از نامه‌های فروغ فرّخ‌زاد به ابراهیم گلستان
5
20
808
[کشیدن دست روی خشتک شلوار آدم موردعلاقه‌ات]
8
17
806
این سری آخر رفتم نشستم جلوش. با یه حالت «این‌سری چه علی‌ای برامون داری؟» نگاهم کرد. بعد حین صحبت گفت: «وایسا ببینم؟ نکنه اینم علیه؟»
3
1
749
آیا دوباره حروف نام من روی تارهای عزیز حنجره‌ات خواهند لغزید؟
16
51
766
الان داشتم به شوهر می‌گفتم عصری می‌رم علی رو ببینم. پرسید کدوم علی، یاد دکترم افتادم.
جالب اینه که شوهرم هم علیه.
1
0
734
امروز شوهرم برای اولین بار چندتا از همکارهامو دید. سلام کرد به یکی‌شون گفت عه شما همونی هستید که تو شرکت به فاطمه اسپنک می‌زنید؟
35
6
735
مادرشوهرم بهم گفت: «تو آب کم می‌خوری. حتی روحت هم خشک شده.» متوجه منظورش نشدم اما به نظرم درست می‌گفت در کل.
0
3
748
بی‌چاره شدید؛ استدلال موردعلاقه‌م رو پیدا کردم.
یه دوستی داشتیم تو دانشکده علوم اجتماعی، اگه حرفی می‌زد و ازش می‌پرسیدن «چه ربطی داره؟»، می‌گفت «من به ربط اعتقاد ندارم.»
32
97
5K
1
21
689
«وقتی گریه‌م می‌گیره دنبال آرش توی قفسه‌ی سینه‌ام می‌گردم. حس می‌کنم توی وجودم هست ولی هیچ دسترسی بهش ندارم.»
زهرا آهویی در سوگ همسرش آرش عاشوری‌نیا نوشته. و چقدر دقیق و گزنده...
4
31
681
هیچ چیز احمقانه‌تر از این نیست که آدم‌ها بعد از سوک‌های بزرگ دوام می‌آرند و زنده می‌مونند.
4
78
690
«تو چیزهای بسیاری را از دست دادی. اما بزرگ‌ترینشان من بودم.»
3
51
652
لمس پوست روی شاهرگ گردن با لب‌ها؛ اما برای بوسیدن نه، به قصد شنیدن جریان نبض. شیفته‌ی این کارم.
6
29
668
از نشیب سوگ می‌ترسم. از این که فکر کنی با فقدانت کنار اومده‌ای و پشت سر گذاشته‌ایش، بی‌خبر از این که در حباب یک تسلّای موقت و زودگذر هستی.
6
60
669
«تو قدردان نبودی و من رنجیده‌تر از این حرف‌ها بودم. بگذار هرآنچه هست و نیست در سینه بماند و لب جز به سکوت باز نکنم.»
0
53
662
آدم‌ها شهید نمی‌شن؛ آدم‌ها کشته می‌شن، تکه‌تکه می‌شن، زنده‌زنده توی آتیش می‌سوزن. کلمه‌ای «شهید» -در نظر من- شبیه پارچه‌ی سفیدیه که آدم‌ها می‌پیچن دور جنازه تا جراحت‌ها و رگ‌های پاره‌پاره به چشم نیان. خون اما نم پس می‌ده به پارچه و تمام رنگ‌ها رو سرخ می‌کنه.
5
50
651
امروز توی کتاب‌فروشی کسی رو دیدم؛ به‌قدری زیبا، به‌قدری زیبا، به‌قدری زیبا، که سرم گیج رفت. رفتم جلو و حیرت‌زده گفتم شما خیلی زیبائید، انقدر که نتونستم نگم. گپی کوتاه و بعد خداحافظی. بی‌که اسم یا حتی جنسیتش رو بدونم.
وقتی که گفتم آسوده شدم. شبیه رهائی بعد از ابراز علاقه.
8
2
623
نشد -بخت‌یار نبودم- که دکمه‌ی پیرهنت باشم؛ می‌خواستم سرم را روی سینه‌ی دشت‌وار و جوان تو بگذارم و به صدای تپش‌های قلبت گوش کنم.
5
39
640