ویلاموویتس دو سخنرانی مشهور در آکسفورد دارد با عناوین Greek historical writing و Apollo. او در سخنرانی اول در باب سنت حرفی میزند که به نظرم به صورت استعاری اهمیت متون کلاسیک و شیوهی رفتار با آنها را میرساند:
👇
این را دوستی برایم نقل میکرد. میگفت اوایل کرونا در خانه نشسته بودم. دوستی که در دانشکدهی حقوق در حال تحصیل بود و زمان دفاعش هم نزدیک، به من زنگ زد و گفت در حال آمدن به تهران هستم. پرسید آیا جاداری چند روزی مهمانت شوم؟
تعجب کردم و گفتم مگر دفاعت نزدیک نیست؟ مگه 👇
یادمه چند سال پیش، درست در ساعاتی که مرحوم فیرحی رو دفن میکردند، «ذبیح الله نعیمیان» از نزدیکان موسسه آقای مصباح، لایو داشت علیه فیرحی. با لحنی توهینآمیز، میت رو مخاطب قرار داده بود که خوب شد زود رفتی و اسلام در امان ماند و ... یعنی یک روز بعد هم نه، دقیقا در همون لحظات تدفین.
امشب دوباره خورد تو صورتم:
هیچ افقی برای دو سال بعد که سربازیام تمام شد ندارم. نه افق مالی، نه افق مسکن، نه افق شغلی، نه افق درسی. بدتر اینکه هرچقدر پدر و مادرم این چند سال صبر کردند، بعد این دو سال شمشیر را از رو میبندند.
کلا افق جهان من تا دو سال دیگر باز است!
ترکیبی از جنون، واریز حقوق این ماه و در پیش بودن سربازی
البته ۸۶۰ تومان بیشتر نشد. آن کتابهای بالایی چاپ قدیم هستند و قیمتشان بین ۳۰ تا ۸۰ هزار تومان است. ۲۰ درصد هم تخفیف هفتهی کتاب است
تاریخ بیهقی را با استاد مهدی سیدی بخوانید. هم یاد میگیرید شیوا و روان بخوانید، هم برخی از توضیحات ایشان در خود تصحیح نیامده است، حالا یا جا افتاده یا در تحقیقات جدید معنایش مشخص شده است:
نشستم حرفای جواد درویش و میلاد دخانچی رو دیدم. کل حرف این بود که علوم انسانی به ملت تفکر انتقادی و ایدهپردازی یاد بده که برند استارتاپ بزنند یا جذب استارتاپ بشند.
روح مرحوم دیلتای شاد. خوب شد اینا رو ندید.
من فقط نمیفهمم چه اصراریه بگند علوم انسانی؟
مقدمهاش را با هیجان خواندم و باید بگم در نسبت با سه جلدی مفصل جعفریان چند سر و گردن بالاتر است. آدم را نسبت به پژوهش و پژوهشگر داخلی (مسلما از جمله خودم) ناامید میکند 🤦♂️
دیشب در اتوبوس به سمت تهران، آلبوم صدایم کن افتخاری را گوش دادم و برنامه جدید بر این قرار است: گوش دادن تمام آلبومهای افتخاری با کامبیز روشنروان و عباس خوشدل
این طور که من فهمیدم مصاحبههای دکتری امروز برای این بوده که خاتمی میخش رو بکوبونه. کسی که بیشتر حرف زده خاتمی بوده، کسی که بیشتر از همه هم بچهها رو زده خاتمی بوده.
دلم شکسته. برای دکتری جز به تهران فکر نمیکردم. الان هم تهران یعنی بن بست. اپلای کنم؟ فعلا توانش رو ندارم ):
همه چیز آنلاین نشده است. گفت بله ولی داور کل پایاننامه را رد کرده و گفته است از اول باید شروع کنم!
داستان چه بود؟ دانشکدهی ابله به این فرد اجازه نداده بود خودش داور انتخاب کند. خود دانشکده داور خارجی را از شاگردان موسسه امام انتخاب کرده بود و حضرتشان تشخیص داده بودند که 👇
پایاننامه سکولار است و باید رد شود!
این بنده خدا دو سه روز دانشکده را بالا پایین رفت تا مگر کسی میانجی شود. بالاخره دستش به خود طرف رسید و بعد کل التماس قرار بر این شد: نیمهی اول پایاننامه که دربارهی قرون وسطی است هیچ. در نیمهی دوم کل ارجاعات به سید جواد پاک شود 👇
جناب زارعپور، امیدوارم شب در خواب مراتب جهنم به روایت دانته رو طی و تجربه کنی، دم در بهشت از خواب بپری و هزاربار این واقعه برات تکرار باش.
با تشکر. یک عدد رعیت
این فلسفه اسلامیها یه حرف جالبی میزنند. میگویند خدا از شدت ظهور مخفی است. من کاری به خدا و پیغمبر ندارد. اما زندگی روزمره ما همینه. از شدت ظهور ناپیدا است. تا چیزی رو از دست میدیم تازه قدرش را میدانیم. تازه میفهمم چقدر مهم و معنادار بود. اما در مواجهه با خودش گیجیم.
دوستی توییتری داشتم که من را بلاک کرده! همیشه همراه فحش به ج.ا به چپ هم فحش میداد. از قضا با کسی ازدواج کرد که آدورنو و فوکو میخوند. یک دفعه نظرش در مورد چپ عوض شد. میگفت قبلا شناخت درستی نداشتم
حکایت اکثر تحلیلهای توییتری از چپ و راست
۸ اسفند سالگرد فوت بنان
دوش آن پری که رخنه به دلها نمود و رفت
آمد به ناز و بوسهای از من ربود و رفت
سرمست از می آمد و سرخوش نشست و حیف
يك لحظه همچو مستی آن باده بود و رفت
حالا که قیمت کتاب سر به فلک میکشه، برای کتابهای گرون فعلاً سرویس اقساطی اسنپ گزینهی خوبیه. امشب دو جلدی تاریخ بیهقی نشر سخن را به قیمت ۱.۵ میلیون تومان با چهار قسط از اسنپ خریدم. ایشالا کتاب اینقدر گرون بشه که دیگه هیچکی نتونه کتاب بخونه ✊
امروز بالاخره تمام شد.
مسلما به جز دو کس دلم برای هیچ چیز آنجا تنگ نمیشود.
یکی فرمانده گروهان و یکی جانشینش. آب دیده بودند. سختی خیلی کشیده بودند. ولی انسانیت خودشون رو حفظ کرده بودند.
فقط در معاشرت مستقیممان با انسانهاست که بصیرتی به خصلت انسان پیدا میکنیم. ما باید به واقع با انسان مواجه شویم، باید با او به جد و رو در رو ملاقات کنیم تا او را بفهمیم.
ارنست کاسیرر
کمی از این بخش از گفتههای کاسیرر را ترجمه کردم و در کانال ��ذاشتم:
نامبرده در چنین روزی در بیمارستان مهرگان اصفهان چشم به جهان گشود و از همان دم هر سال یک جان از جانهایش کم شد.
یک جان دیگه هم رفت. مبارک صاحب جان!
ایضا خیلی عجیبه من ۷۴امی؟ چرا دیروز یکی تعجب کرد؟ اینقدر پیر میزنم؟ 🤨
این تاثیر گوشهنشینی است. انسان برای زیستن در جامعه زاده شده است، اگر او را از جامعه جدا و منزوی کنید، افکارش از هم میپاشند، منش و شخصیتش عوض میشود، هزار دلبستگی مسخره در قلبش سربلند میکند، و مثل خارهایی در زمینی سخت و بایر، افکاری عجیب و غریب، از ذهنش میگذرند 👇
بالاخره این کتاب مفصل را تمامش کردم. خیلی جامع و خوب بود. از روایت تاریخیاش که بگذریم، در قسمت یادداشتهایش، نکات خیلی خوب و ار جاعات مفصل به منابع دسته دوم خیلی خوب داشت. اصلا شرح به این مفصلی در فارسی کم دیده بودم!
از کیفیت ترجمه خبری ندارم. احتمالا خطا زیاد دارد ولی خوانا است
دیدرو نوشتهای دارد با عنوان "نامهای دربارهی نابینایان برای آگاهی بینایان". نامهای است به بانویی دربارهی زندگی و نحوهی ادراک شگفتانگیز نابینایان. نکتهی خارق العاده در همان اول کتاب این است که دیدرو به ما نشان میدهد چطور حس لامسه نقطهای نیست، بلکه درک فضایی دارد!
دنکیشوت آغاز جالبی دارد. بعد از این که دنکیشوت از خواندن کتب مختلف پهلوانی فارغ میشود، تصمیم میگیرد به آیین پهلوانی دربیاید. اما مهمترین کاری که برای شروع میکند چیست؟
"نامگذاری"! دنکیشوت مدت مدیدی به نامها فکر میکند. خود را به چه نام خطاب کند؟ اسبش را چه بنامد؟ 👇
۱ از ۵
دانشجو در دانشگاه با شگفتی یاد میگیرد که چیزها آغاز دارند. بعد با کلمهی برساخت آشنا میشود که برایش یادآور اراده آزاده است. حالا به توهم میافتد که میتوان همه چیز را "ساخت" چون همه چیز بر"ساخته" است: برساخت دولت. برساخت جنسیت. برساخت هویت. برساخت قومیت. برساخت همه چیز ...
گمان شخصی من است که در همچنان بر همان پاشنه میچرخد. ایدئال تایپ پژوهشگر برای ما دهخدا است. در اوج بدبختی همتی عالی برای پژوهشی که سرانجامش معلوم نیست. همان تو نیکی می کن و در دجله انداز. ولی ایزدی نیست که باز پسش دهد. تویی و این بیابان ...
شب خوش
در همین اصفهان سه نفر را می شناسم (ای بسا بیش از این تعداد باشند) که بر بیش از 5 زبان "تسلط" دارند و در میان آن زبان ها خصوصا تمرکزی بر زبان های باستان مانند یونانی و سانسکریت دارند. اما در حال چه کاراند؟ هیچی، فی المثل ویراستاری می کنند! داستان پرغصه علم در ایران همین است
بزرگواران! این اکانت از علاقهمندان به کار هوسرل و هیدگر، ایدئالیسم و افلاطون و ارسطو است. اگر حس میکنید ناراحت میشید، اگر حس میکنید دارید یک فاشیست و یک آدم ضد مدرن را دنبال میکنید، به جای فشار خوردن بلاک کنید برید!
حس کردم بعضیهاتون خبر ندارید!
هفده شهریور ۱۳۲۲. تصویری از اولین دفاع دکترای ادبیات در دانشگاه تهران؛ دفاع محمد معین. هییت داوری ملکالشعرای بهار، پورداوود، و تدین.
منقول از کانال تلگرامی ایرج میرزا:
حالا اگر فحشها به دانشگاه تهران تمام شد (که البته تا حدی حق است) بگم که واقعا خوشحالم ارشد آمدم دانشکده فلسفه تهران و چیزی را که داخل دانشگاه به دست آوردم بیرونش به دست نمیآمد. بله داخل همین نیمبند چیزی که مانده
اوصیکم به این آلبوم. هم آهنگسازی تهماسبی خیلی خوب است و هم محسن کرامتی تکنیکی ترین آواز خوان چپ کوک بعد از انقلاب است. تهماسبی زحمت زیادی کشیده است تا صدای سازها با صدای کرامتی وفق پیدا کنند
این را هم بگویم و شبتون به خیر.حس میکنم هیچ وقت دوست خوبی برای دوستانم نبودم.امشب دوستم را بعد از چند سال دیدم. از امریکا آمده بود. فردا هم برمیگردد. اما در آن جمع که به مناسبت او برگزار شده بود به جز چند کلمه و بغلش کردنش نتوانستم کار دیگری بکنم. ناتوان از ابراز دوستی ومحبت 😮💨
این توصیه آخر فرمانده گروهان برای من خیلی طنین داشت. حاصل یک تجربه درونی هم بود:
در شرایط بحرانی بیشعور بودن راحتترین کاره. آدم بودن سخته. تمرین کنید آدم باشید
با توجه به آماری که از گروه بغلی از برخی آدمهای مشهور فلسفی گرفتم، و تجربه شخصی که هیچ کدوم قابل تعمیم نیستند، طلاق در بین اهل فلسفه بالاست. یعنی حداقل رفقای مهندسام ازدواجهای موفقتری داشتند
میگردند در میان اهل فلسفه هر آن کس را که نادانتر و احمقتر است و به میزان حماقتش بیشرف و رذل است، میکنند رییس انجمن حکمت.
افیونی خودت هستی و همقماشانت که عقلتان اینچنین ذایل شده است. ر.ک: کانال ایتان حمدحسین شریفی
مردک اینقدر بیشرفه که صدای من رو درآورد.
#مهسا_امینی
هم خونهای مهدس ما عدهای را به مهمانی دعوت کرده است. یکی آمده اتاق و چشمش به تاریخ بیهقی افتاده و میگوید یعنی واقعا کسی تاریخ بیهقی هم میخونه؟! مهندساند واقعا 😒
تنهایی پرهیاهو کجا تمام میشود؟ آنجا که با آمدن تکنولوژی مدرن، پیرمردی که دیگر تاب گسست ندارد، روزمرگیاش را به طور کامل از دست میدهد. روزمرگیاش در آن کارگاه زیرزمینی تنگ رقم میخورد. در میانهی انبوه کتابهای رنگی، لشگر موشها و آن دستگاه پرس. دیگر هیاهویی نبود. فقط سکوت.
من از آنها بودم که آموختم چگونه طبقه متوسط تحصیلکرده و اهل مطبواعت نزول کرد، چطور طبقه کارگر از اعماق به سطح اجتماع آمد و طبقه نخبه و دانشگاهدیده، در مقام کارگر، چطوری ادای وظیفه میکند...
فاضلابهای پراگ میدان جنگی بیمعنی بین دو سپاه موشهاست، زیرزمینهایش محل کار فرشتگان👇
به تازگی شروع کردهام اثر ژاک قضا و قدری و اربابش را بخوانم. این کار در عین استقلالش، تفسیر خاصی از ژانر دن کیشوت است. داستان حول گفت و گوهای ژاک، که به قضا و قدر اعتقاد دارد و میگوید همه چیز آن بالا نوشته شده است، با اربابش میگردد. البته دیگر در اینجا از رابطهی شهسوار 👇
امروز مبلغ ۱۲.۴ میلیون رو ریختم به حساب وزارت دفاع و ظاهرا امریهام مسجل شد.
ضمن عرض تبریک بگم طبیعیه که وقتی همچین پول گندهای رو دادم، دیگه پولی برای شیرینی دادن وجود نداره (:
امروز سالگرد وفات استاد شهیدی بود. به گمانم آخرین کسی بود که ساز میزد و همزمان میخواند. هم بر عود مسلط بود و هم بر آواز.
این قطعهی داغستانی از او را بشنوید. چه ساز و آواز گرمی!