لطفاً اگه میشناسمتون و اینجا منو فالو کردین و من فالو نکردم بهم بگین. به خاطر ماهیت اکانتای توییتر گاهی نمیتونم تشخیص بدم پشت هر اکانت کیه که فالو کنم.
بامزهترین مشاهدۀ امروز این بود که فهمیدم یه آنلاینشاپ معروف لباس راحتی زنونه هست که چون اجازه ندارن عکس تنخور خانم بذارن، خود پسره تنش میکنه تنخورشو ملت ببینن :))
زیرگذر چهارراه ولیعصر یکی از بدترین طراحیهای ممکن رو داره. اگر زیاد اونجا وقت گذرونده باشید، افراد بسیار زیادی رو میبینید که تهرانی نیستند/ سواد ندارند/ مسناند و نمیتونند خروجی خودشون رو پیدا کنند. هشت خروجی اسامی پیچیده دارند و رنگهای متمایزی برای هر خروجی انتخاب نشده.
داداشم با حراست باغ کتاب دعواش شده، حراسته بهش گفته «چند سالته عمو؟» داداشمم گفته «خودت چند سالته؟» طرف گفته «۴۰». داداشم گفته «بگو تو این ۲۰ سال چیکار کردی شبیه تو نشم» :))
واقعاً دوسش دارم :))
گیمنت شریفپلاس بهمون گفت به دستور حراست نه تنها دختر و پسر با هم نمیتونن پلیاستیشن بازی کنن، که گفت دخترا تنهایی هم نمیتونن با هم بازی کنن. یعنی بازی برای دخترا بهکل ممنوع!
بازیای که هیچ تحرکی هم نداره آقایون تحریک شن!
واقعاً نمیفهمم اینو و شوکهام و عصبانی از این تحجر!
من خیلی از شنیدن این داستان جا خوردم و غصهدار شدم.
همسر ایشون که این همه رفتار زشت و نامردی انجام داده، یه آدم خفنی بود که هِد پروداکت دیجیکالا و علیبابا بود و اپلای کاری کرد انگلیس.
یه زمانی واقعاً واسم الگو بود و همیشه هم میگفتم چه زوج خوبی، چه عاشقانه.
اما چه آدم کثافتی!
صبح ایرانسل بهم ۱۰۰ گیگ اینترنت هدیۀ یکروزه داد و منم هرچی میشد دانلود کردم.
الآن که ساعت ۱۲ شبه، متوجه شدم نتم تا الآن رو خط همراهاولم بود و یادم رفته بود سوییچ کنم روی ایرانسل :,)
امروز برای فیلمگرفتن از تجمع حمایت حماس در میدون انقلاب، هلیکوپتر سپاه وسط منطقۀ مسکونی خیلی زیاد نزدیک سطح زمین شده بود و اینم وضعیت مردم!
ترس مردم، ریختن اون ایرانیتا رو پیکان اون بندهخدا!
اگه میفتاد رو سر مردم چی؟
شرح کامل ج.ا.؛ بیتفاوتی نسبت به خودمون و حمایت از حماس.
سؤالات امتحان پایانی یکی از دانشگاههای دولتی تهران.
شاید یه سری خیلی اکلیلی شن و بگن چه باحال. ولی ایشالا که استاد درس جز این، ملاکهای ارزیابی دیگهای هم داشته باشه!
از سؤال ۲ مشخصه حتی پروژهای که بهشون داده هم قرار نیست تصحیح شه.
ایرانیا! در این شبِ بیدَر چگونهای؟
از ظالمی به ظالمِ دیگر چگونهای؟!
ای خسته از تعفّنِ شاهانِ سلطهور!
حالی در این فضای معطر چگونهای!
ای شانهات سبک شده از رنجِ تاج و تخت!
امروز زیرِ پایۀ منبر چگونهای؟!
| حسین جنتی
این محدودیت تردد دانشگاهم واقعاً چیز عجیب و رومخیه!
فکر کن ده شب با همگروهیات نشستی تو دانشگاه که تمرینو تا آخر شب که ددلاینه برسونین، یهو یه آدم رندوم میاد میگه باید برید خونه، نمیشه دانشگاه بمونید!
خب آخه دهنسرویس الآن ۱۰ شب کدوم گوری بریم پیش هم این تمرین کوفتیو بزنیم؟
هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی مجبور شم عکس آبدوغخیارخوردنمون رو برای پشتیبانی بلوبانک بفرستم :))
بهخاطر واریزی بچهها به حسابم برای دورهمی آخر ترم دانشکده،
@blubank_com
حسابم رو مسدود کرده و میگه تراکنش مشکوک داشتی و باید مستندات ارائه کنی :)))
پارسال بود که تصمیم گرفتیم آخر سال تحصیلی رو جمع شیم کنار هم و تو گرمای تابستون آبدوغخیار درست کنیم و معاشرت کنیم.
یک سال گذشت و جمعی که حالا بزرگتر شده و زیباتر.
مدتیه یکسری آدم هیز شدن حراست کتابخونه ملی و شغلشون دیدزدن دختراست.
امروز، سه نفر حراست بهدور از جمعیت سبز شدن جلوی من و دوستم تا کارت دوستمو چون شال سرش نبود بهزور و با الفاظ زشت بگیرن.
مقاومت کردیم و دهنبهدهن شدم باهاشون.
شب موقع خروج، وقتی کارت زدم، گفتن: «تعلیقش کنین»...
چون میدونم روزنامۀ شریف توییتامو میخونه، اگه توهین بهشون توهین به حراست و مسئولین دانشگاه حساب نمیشه و ما رو هم دوباره نمیکنن تو گونی، من ریدم تو روزنامۀ شریف و هر ناکسی که به هر طریقی بهش وصله.
دوزاریهای پروندهساز پروژهای.
تصویر واقعیِ #دانشگاه_شریف را انبوه جوانان سلیم النفسی تشکیل می دهند که در دهه محرم هرشب در عزای سیدالشهداء(ع) و یارانش اشک می ریزند، نه معدود دانشجویان بی ادب و فحاشی که در ایام اغتشاشات توسط رسانه های ضدانقلاب بزرگنمایی شدند.
جناب آقای دکتر شریفی زارچی عزیز
رفتن شما به مراسم افطاریای که متولی اون بسیج دانشجویی و همدستانش در سرکوب دانشجویان معترض بوده، از اساس کار اشتباهی بوده. بیروناومدن از سالن به دلیلی که شما فرمودین، پسندیده است ولی گناه اول شما رو نمیشوره.
امشب مراسم افطار خانوادهی #دانشگاه_شریف بود. وقتی #وزیر_قطع_ارتباطات که تحصیل دورهی دکتری در این دانشگاه را نیمهکاره رها کرد و راهی استرالیا شد (و به همین دلیل درخواست عضویت هیات علمی او در این دانشگاه رد شد) بالای سن رفت افطار را رها کردم و بیرون آمدم.
سرطان هم خیلی عجیب و ترسناکه.
داری زندگیت رو میکنی، خوشحالی که همهچی خوبه، ورزش کردی، سالمی خداروشکر، مراقب بدنت و سلامتیت بودی، قند و شکر و چربی مضر نخوردی، زندگیت رو رواله، که یکهو میفهمی دچار سرطان شدی و ورق بهکل برمیگرده. بدترین درد رو میکشی و یکهو دیگه نیستی.
من همیشه فکر میکردم اینکه MBA شریف یه سروگردن از بقیه جاها بالاتره بهخاطر کامیونیتی اینجا و خود بچههاست.
این چند روز که امتحانای ترم تهران و امیرکبیرو برام میفرستادن که یا کمک کنم تو حل یا تو تصحیح، فهمیدم واقعاً سطح تدریس و امتحان هم زمین تا آسمون متفاوته و قابل مقایسه نیست.
ترم اول برای آشنایی با ورودیمون رفته بودیم بیرون و اونجا برای ۴-۵ نفری که تولدشون یه ماه قبل و بعد بود هم تولد سورپرایزی گرفتیم.
شبش رفتم دوباره تولدا رو چک کردم و دیدم یکی که باهامون بود و تولدش از قضا دقیقاً همون روز بود رو فراموش کرده بودیم :)
هنوز ک هنوزه عذاب وجدانش باهامه.
عید امسال هم بد گیری افتادیم. کاش شعور بعضی فامیلا میرسید هی بابت اون شب لعنتی شریف و اون تجربه سؤال و جوابم نمیکردن. تخمه میشکونه و با ذوق منتظره داستان یه فیلم اکشن براش تعریف کنم.
و سؤال طلاییشون: «اذیت شدی؟»
همین که تا این لحظه از وجود شخصی به نام «الناز گلرخ» خبر نداشتم و حالا به لطف تبلیغات دهانبهدهان شما، حتی منفی، میشناسمش، یعنی دقیقاً زده به هدف و کاری که میخواسته انجام بده رو انجام داده و همهجا اسمش هست. این بعد منفیای که درست شده هم چندوقت دیگه فراموش میشه ولی خودش نه.
به خدا منم کلی کار دارم، منم تمرین دارم، منم پروژه دارم، منم ددلاین دارم، منم امتحان دارم، منم سرم شلوغه، منم میخوام به کارام برسم. ولی وقتی به کاری متعهد شدم، با وجود تمام این مشغلهها باید انجامش بدم.
اینکه بگیم ما نباشیم یکی هست کارو اوکی میکنه، تفکر خوبی نیست تو کار گروهی.
امروز تو مترو یکی از بچههای دانشگاه رو دیدم و منو اینطوری به دوستش معرفی کرد که: «ایشون همونیه که یکی از ساختمونای دانشگاه رو گذاشته بود برای فروش» :))
کسانی که به هر نحوی سعی کردن کاری کنن که دیگه مکتب اباعبدالله(علیهالسلام) داخل دانشگاهمون جاری نباشه، حالا با دیدن این تصویر از #شریف دارن آتیش میگیرن.
((قل موتوا(بمیرید) بغیظکم، ان الله علیم بذات الصدور))
این دو تصویر هم از دکور هیات و صرفا جهت منورتر کردن دیدهی مخاطب هست.
نکتۀ بسیار قابل تأمل ماجرا بعد هشت ساعت برام اینه که هیچ رسانهای مطلقاً هیچ خبری از این حادثه نرفته. زیر توییتم چندتا روایت دیگه هم از خودکشیهای مشابه تو چند وقت اخیر دیدم که اونا هم هیچ خبری ازشون جایی پخش نشده.
دیگه وقتی امسال استادای دانشگاه بیان بگن با گفتوگو موضوع حل میشه و بچهها رو به آرامش دعوت کنن، کی باورش میشه؟
استادش گفتوگو کرد و این شد. مای دانشجو که :)
نظر نامحبوب:
مهدی یراحی مشکوک میزنه، خیلیم مشکوک میزنه!
اون بندهخدا شروین یه آهنگ کوتاه خوند، پدرشو درآوردن. یراحی چندتا آهنگ شدیداً سیاسی خوند و هیچ اتفاقی براش نیفتاد.
میگفتن پنهان شده و نمیتونن پیداش کنن که امروز مشخص شد اینطور نیست! خیلی راحت رفته تشییع حسین زمان.
واسۀ بعضیا بامزه نبوده و برای خیلیا هم بامزه بوده. همین یعنی این موضوع یه چیز سلیقهایه و طبیعیه.
اما چرا بامزه؟
چون با این حرکتش خیلی قشنگ و مؤثر به محدودیت موجود کنایه زده و با خرق عادت و جلب توجه تونسته انتقادش رو نشون بده.
دیدن لباس زنونه تو لباس پسر هم برای من که بامزه است.
تو فکرمه شروع کنم و دسترسیپذیری جاهای مختلف دانشگاه شریف برای معلولین رو بررسی کنم و تهش یه گزارش کامل بشه و بتونیم پیگیری کنیم مشکلات اصلاح شه.
هرکسی دوست داره تو این کار کمکم کنه بهم پیام بده و یا حتی ریتوییت کنه که بتونم چند نفر همراه پیدا کنم.