امروز یه زنگ معلم نداشتیم با بچه ها رفتیم حیاط زیر بارون مسخره بازی در میاوردیم میرقصدیم نزدیک نیم ساعت بود یدفه سرمو برگردوندم دیدم ساختمان بغلی پنج شیش تا پسر رو پشت بومن دارن نگاه میکنن ینی قشنگگگ فیض بردن، کونمون سمت اونا بود و شیک میزدیم حالا دیدن ما داریم نگا میکنیم