اچ نژاد
@sepehrhnezahd
Followers
1,327
Following
864
Media
142
Statuses
5,229
نویسنده و کارگردان تئاتر. علاقه‌مند به شوخی و امور بیهوده.
Joined November 2014
Don't wanna be here?
Send us removal request.
Explore trending content on Musk Viewer
宝塚記念
• 205453 Tweets
Afghanistan
• 152863 Tweets
ブローザホーン
• 83962 Tweets
ブローザホーン
• 83962 Tweets
LINGORM TSOU FANMEET
• 64677 Tweets
ドウデュース
• 60507 Tweets
#30thAnniWARsaryD2
• 50836 Tweets
ホームラン
• 49695 Tweets
ディープボンド
• 34876 Tweets
#AUSvsAFG
• 33998 Tweets
श्यामा प्रसाद मुखर्जी
• 29537 Tweets
#sbhawks
• 28994 Tweets
ベラジオオペラ
• 21978 Tweets
菅原騎手
• 20253 Tweets
MEW IN HOME CARE FAIR
• 19764 Tweets
プラダリア
• 18689 Tweets
ローシャムパーク
• 17048 Tweets
Patrick Universal Vlog🧹
• 15102 Tweets
菅原明良
• 15061 Tweets
#SFormula
• 14913 Tweets
G1初制覇
• 12310 Tweets
レース中
• 10720 Tweets
هر چقدر آهنگش قشنگه، موزیک ویدیوش واقعا فجیعه. فکر کن به طرف خیانت کردی (از کلیپ‌های قبلی)، بعد زنگ زدی ریدی تو مراسم عروسیش، بعدم انداختیش پشت موتورت و تو تصادف پرپرش کردی. خب تو دوستی، دشمنی، هواداری، چی‌ای؟
29
30
3K
داشتم تو گوشیم دنبال یه عکس قدیمی می‌گشتم که اینو پیدا کردم.
این‌جا آقا هوشنگ داره بهمون می‌گه: "رفاقت خیلی حیفه، قشنگه" :)
160
28
2K
حمید نعمت الله وقتی به من ۱۷ ساله‌‌ی جوجه‌تئاتری اعتماد کرد و تو وضعیت سفید بهم یه نقش خوب داد.
129
8
2K
برای اونایی که ندیدن. :)
21
64
1K
از اردیبهشت امسال نمی‌خوام چهار تا عکس بذارم. اما چها تا چیز هستش که دوست دارم بگم ازش:
۱: دیدمش، و در اوج خواستن نخواستمش.
۲: با کارمندی خداحافظی کردم.
۳: باران و باران و باران.
۴: تنهایی را تا مغز استخوان در آغوش کشیدم و زنده ماندم.
11
5
680
+پس درانک تکست‌هایمان چه؟
-شرم فرداش که بیدار شدی از آن‌ها وارد می‌شود
8
16
637
نصف شب میری آشپز خونه یهو با این صحنه روبرو میشی همون لحظه چیکار میکنی؟
1K
42
2K
7
16
529
در بیشتر ساعاتِ ۰۳/۰۳/۰۳ به یکی از کار‌های مورد علاقه‌ام پرداختم: هیچ کاری نکردن.
3
12
412
ولی من اگه به شب نشینی خرچنگ‌های مردابی دعوت شم می‌رم. شاید حتی ماهی زلال پرست هم راضی کردم پاشه برقصیم.
3
4
338
دو سال پیش تو همین روزها از یه رابطه‌ی سه سال و نیمه و مخدوش بیرون اومدم، کت شلوار بانک رو لیترالی آتیش زدم، بی‌رویه الکل خوردن رو گذاشتم کنار و بعدش هم دیگه به پشت سر نگاه نکردم. من راستش خیلی از سپهر دو سال پیش ممنونم.
16
0
289
برم یه سریال کمدی ببینم بخندم بدبختیام یادم بره؛ سریال کمدی:
11
9
275
هزار ماشالا انقدر سینگل موندم که دیگه دارم وارد مرحله‌ی ترس از شروع رابطه و عادت به تنهایی می‌شم. البته که دارم وارد می‌شم چیزه؟ وارد شدم، بد هم شدم.
6
5
266
یکی از مهم‌ترین اتفاقات امسالم این بود که بعد چند سال تونستم یکی رو با تمام وجود دوست داشته باشم. حالا درسته نشد و پایان قشنگی نداشت. اما بهم یادآوری کرد هنوزم میشه عاشق بود.
6
1
259
ظرفا رو شستم، گردگیری کردم، جارو برقی کشیدم، حموم و دستشویی رو هم شستم و الان می‌تونم باقی روزم رو تو یه خونه‌ی تمیز به بطالت بگذرونم.
13
1
249
عکسای تولد رسید دستم. اینو چون خیلی دوست داشتم گفتم این‌جام بذارم؛ شاید یه یادآوری هم شد برای اونایی که هنوز کادو ندادن :))))😅👨🦯
19
0
255
نیاز دارم احساستم رو بذارم توی یه صندوق، درش رو هم قفل کنم، کلیدش هم بدم سگ بخوره.
7
22
241
قرارداد خونه رو نوشتیم و قراره بعد از ۳۱ سال کاملا تنها زندگی کردن رو تجربه کنم. امیدوارم این خونه سبز باشه، پر از حال خوب، خنده و ماجراجویی.
27
1
232
به نجات دهنده‌ی توی آینه گفتم: اوضاع خرابه، چه کنیم؟ گفت: نمی‌دانم. اطلاعی ندارم.
3
3
224
مثلا تو کافه نشسته باشی، یهو یه آدم بسیار ثروت‌مند بیاد بهت بگه: "من تا یکی دو ماه دیگه بیشتر زنده نیستم و وارثی هم ندارم؛
و می‌خوام همه دار و ندارم رو بکنم به اسمت چون تیشرت پینک فلوید تنت کردی."
6
3
221
یه زمانی به پاییز می‌گفتن پادشاه فصل‌ها. پاییز امسال شاهزاده سرینِ فصل‌ها هم نبود.
5
6
223
خواهر خودم امسال ۱۷ سالش میشه. تا چشم باز کرده وسط هزار تا تراژدی بوده. تو سال‌های بچگیش از احمدی نژاد تا کرونا رو دیده. همین که هنوز هستن و نفس می‌کشن و نیمچه‌امیدی دارن خودش شکلی از تابیدنه.
جدی ینی چی این عزیزان زیر ۱۸ ۱۹ سال انقد سنگین داریوش و فرهاد و فریدون فروغی گوش میدن؟ بابا تو سرشار از نور زندگی هستی پاشو بتاب دنیا رو روشن کن قربون شکلت ✨
8
4
231
3
0
217
بچه‌ها من یه چیزی فهمیدم؛ جدی فهمیدم که اگه از لحظه استفاده نکنم؛ بعدا خاطراتش هستن. پس بهتره برای خودم خاطرات خوب درست کنم. شاید خیلی بدیهی به نظر بیاد؛ و واقعا هم هست. ولی فهمیدنش، و انجام دادنش، می‌دونی؟
4
5
211
وضعیت اعصاب و روانم بعد از بیداری جوریه که نهایتا می‌تونم با آدما قرار دعوای صبحونه بذارم، نه دیت صبحونه.
3
10
191
اون روز داشتم به مامانم می‌گفتم که دیگه مثل سابق انقدر رادیکال مخالف ازدواج نیستم و اگه مثلا دو نفر بعد چند سال بخوان یه جشن برای پاسداشت عشقشون بگیرن، اونقدرام بد نیست. مامانم هم در جواب گفت: خب اگه می‌خوای من از همین فردا برات دنبال دختر خوب بگردم. آخه مادر من :))))
10
0
187
شمام میدونین "این حوله بو آبگوشت میده" یعنی چی؟
شمام میدونین «این لیوان بوی ماهی میده» ینی چی؟
384
192
8K
9
5
185
یه هفته‌اس هوس دلمه برگ مو کردم. دیگه دیروز از مامانم پرسیدم چجوری درستش کنم و خیلی رک بهم جواب داد درست کردن این غذا بالا‌تر از سطح آشپزیمه. :))
20
0
174
اردیبهشت بود. منِ چهار ساله توی یه روستا در همدان وسط یه دشت پر از گل لاله برای خودم می‌دوییدم، و هنوز هم اون لحظه برام یکی از قشنگ‌ترین خاطرات تصویری زندگیمه.
3
0
175
" آقاجون روز آخر منو کشید کنار گفت: صابر. گفتم: بله؟ بذارید دستتونو ببوسم."
10
3
169
"بلاخره واقعا شهید شد"
واکنش دوستام اگه بفهمن بمب خورده تو کله‌ام:
#شهاب
21
3
170
مامان بابام همواره تو دوران کودکی و نوجوانی ازم می‌پرسیدن خوندن هری پاتر و کتابای فانتزی قراره به چه دردیم بخوره؟ خب راستش :))
7
1
171
دیروز فهمیدم معنی کلمه‌ی <serendipity> میشه: اتفاقی خوشایند که به صورت غیر منتظره برات رخ میده.
4
3
165
حال و هوای این عکس رو دوست دارم؛ شبیه این روزامه.
.
زحمت عکس رو هم استاد
@ferfereham
کشیدن. 🤘
14
0
166
فک کنم استاد همون لحظه تو ذهنش داشته آهنگی که قرار بود بعد کات بیاد بیرون رو می‌نوشته.
3
0
165
محبوبِ نادیده و نا‌شناخته‌ام؛ نمی‌دانم کجای این جهان هستی، اما یک روز پیدایت خواهم کرد و با توانایی بی‌حد و حصرم در شروع رابطه، وارد فرندزون‌ات خواهم شد.
9
3
163
"مگه نمی‌دونی عیده؟
مگه نمی‌دونی عیده؟"
من خطاب به سگ سیاه افسردگی.
5
4
159
امروز هم بیدار شدم و گندالف نیومد در خونه دنبالم تا بریم ماجراجویی.
2
8
154
سر انگشتی حساب کردم دیدم شاید سر جمع یک هفته تو کل این سه ماه حالم خوب بوده. پاییز امسال واقعا اومده بود پی نامردی.
11
3
152
بعضی از دوستان معتقد هستن زمین صافه، بعضی دیگه معتقد هستن زمین گرده. در این میان، عده‌‌ای دیگر هم معتقد هستن همایون، ولش کن.
5
7
149
بچه که بودم یه بار مامانم گفت برو نیم کیلو گوجه بگیر، منم یه کیلو نارنگی گرفتم برگشتم.
6
0
149
پنج شنبه‌ای که برای شبش برنامه نداری از جمعه هم جمعه‌تره.
18
2
148
همکار جدیدمون که ده سالی هم ازم کوچیک‌تره، یکم پیش برگشت بهم گفت: "آقا سپهر می‌دونی اگه یه نور مواد مصرف کنه چی میشه؟ میشه های لایت. هه هه هه."
6
2
150
"راستی یه سوال، من که از شما خوشم اومده بود؛ شما هیچی ازم خوشتون نیومده بود؟"
#وضعیت_سفید
7
11
142
"... انگار که خودم رو لایق یه زندگی آروم و شاد ندونم، می‌دونی؟"
1
9
138
برای خودم روزی سه عدد "همایون ولش کنِ پنجاه" تجویز کردم تا ببینم چی میشه.
3
7
137
"قربونت برم تو تا دیروز جلوی در آسانسور وامیستادی می‌گفتی دربست؛ آپارتمان نشینی یاد ما می‌دی؟"
4
3
138
با این که تو زندگیم خیلی چیز خنده‌داری وجود نداره می‌خندم.
10
0
133
روز تولد ده سالگیم بابابزرگم فوت کرد. روز تولد ۱۸ سالگیم شوهر عمه‌ام. دقیقا ۲۳ دی. امسال هم همین الان تو راه ناهار بعد تشییعِ عموی مامانم هستم. خلاصه که، چی بگم، یادشون سبز.
12
0
139
خواهر 16 ساله‌ام دیشب با نگرانی پرسید یعنی جنگ میشه؟ نمی‌دونستم. ولی نخواستم بیشتر نگرانش کنم. گفتم: فکر نکنم، اینا تهش بتونن به ما مردم زور بگن. گفت: اگه شد چی؟ چی کار کنیم؟ یعنی سمت ما هم موشک می‌زنن؟ نمی‌دونستم بهش چی بگم. بغلش کردم. گفتم: نه، فکر نکنم. و حالم بد، و حالم بد.
4
0
136
بهش نگاه کردم. لبخند زدم؛ ما به هم رسیده بودیم. زیباییش، عطرش، همه‌ی اینا باعث می‌شد که حتی بیشتر بخوامش. چیه این باقلوا استانبولی.
3
1
132
"قرارمون کنار گل، که سر به زیر عطر توست
رو چین چین دامنی که، هزار تا بغض و میشه شست"
9
1
130
نیم ساعت دیر رسیدم، برای اولین بار. و پسری که پنج سال ازم کوچیک‌تره با اخم و کنایه بهم گفت: "ساعت کاری ما از نه شروع میشه، گفتم شاید نگفتیم بهت." می‌دونی، شاید اون حق داره این حرف رو به من بزنه. ولی منم حق دارم یه مرور کنم که چرا این دو سال گذشته از کار خودم دست کشیدم.
4
0
134
گاهی فکر می‌کنم اسم و فامیل کیکاووس یاکیده رو حکیم ابوالقاسم فردوسی و آکیرا کوروساوا انتخاب کردن.
1
2
130
حساب کردم دیدم از مهر پارسال سینگلم. فی‌واقع اگه سینگلیم یه بچه مدرسه‌‌ای بود الان داشت امتحان‌های آخر سالش رو می‌داد هزار ماشالا.
7
0
128
"منم اون پسرک خام، پسر ناخلف بابام
واسمم مهم نیست امروز جمعه‌اس یا سه‌شنبه"
2
1
126
ده سال پیش
الان.
21
1
123
به قدری خسته‌ام که کاش الان پنج شنبه ظهر بود، نه شنبه صبح؛ گه تو شنبه صبح.
2
1
120
همکار جدیدمون که قبلا هم ازش گفتم خانم مهربونیه، همیشه هم بهم خوراکی و آجیل میده؛ ولی واقعا انرژیش برای پرحرفی و نصیحت کردن رو نمت تحمل کنم. حداقل ساعت ۸ صبح نمت.
4
1
117
امروز رو مرخصی گرفتم که استراحت کنم. بعد الان جوری فکرم درگیر چیز‌هاییه که نباید، که می‌خوام زنگ بزنم ببینم اگه هستن پاشم برم سر کار. تف تو گور پدرت اورفینک.
5
0
120
تصمیم دارم یه سری از انیمیشن های بچگیم رو ریواچ کنم. اولیش هم قلعه‌ی هزار اردک.
12
2
116
بچه‌ها چیزی سراغ ندارین ولوم صدا رو بیاره پایین؟ می‌خوام بریزم تو چاییِ همکارِ ناجالبم.
14
3
117
از سپهرِ دیشب بابت این‌که قبل خواب پاشد برای سپهرِ امروز ناهار درست کرد ممنونم.
4
0
118
ازتون درس شجاعت گرفتم؛ و خیلی چیزهای دیگه. روزتون مبارک. 💠👨🦯
3
2
119
توی لپ‌تابم یه آهنگ پیدا کردم از: پیشرو، قاف، تتلو و مسعود سعیدی. :)) تازه اول آهنگ هم هیچکس میاد می‌گه: " ببین خوشگل، بین من و تو، دیگه هیچ تیریپی نی" :))))
4
1
115
یعنی واقعا ده روز دیگه میشه ۳۱ سالم؟ بابا من هنوز به سی ساله بودن هم عادت نکرده‌ام. نمی‌خوام. :')))
12
0
116
بعد سه سال قراره دوباره یک روز مثل یک تئاتری زندگی کنم. خیلی حالم عجیبه.
6
0
114