امروز رفتم بیمارستان سرم بزنم تخت بغلم ی خانوم ۳۱ ساله دراز کشیده بود
یهو ی پسر بچه با ی پیراهن مردونه سفید با شلوارک جین اومد داخل بلند گفت نازیلااااا عشقممم چی شدی من دورت بگردم
خانومه گفت خدانکنه مامان جان فکر کنم مسموم شدم
آقا این پسر اومد کنار مامانش همینجوری صورت مامانشو