Sara Nejad
@saaaranejad
Followers
633
Following
198
Media
273
Statuses
4,780
Explore trending content on Musk Viewer
Modi
• 691930 Tweets
Hindus
• 271771 Tweets
Ayodhya
• 238621 Tweets
उत्तर प्रदेश
• 158650 Tweets
Nitish
• 126021 Tweets
Amethi
• 114939 Tweets
Real Jagannath God Kabir
• 114723 Tweets
BUILD INFINITY SERIES
• 92451 Tweets
Yogi
• 87626 Tweets
Erden Timur
• 85440 Tweets
#お迎え渋谷くん
• 36842 Tweets
LOVE GULF KA🩷
• 28472 Tweets
#くる恋
• 20805 Tweets
ジュンブラ
• 18413 Tweets
ヘルナンデス
• 17291 Tweets
いちご検定
• 15067 Tweets
Anayasa Mahkemesi
• 14152 Tweets
#ワルイコあつまれ
• 10944 Tweets
FUMAくん
• 10826 Tweets
モノノ怪
• 10764 Tweets
Last Seen Profiles
Pinned Tweet
برایِ #فرهاد_میثمی، برای دیدنِ عکسِ امروزش که منو هزاربار کشت، واسه همه پولایی که از مامان گرفتم و کتابای اندیشه سازان خریدم، واسه همه هایلایتایی که کردم، نمره های خوبی که گرفتم، مقدمه هایی که چون امضاتو داشت خوندم و واسه همه ی اون بهترین سال ها
-سرت سلامت دکتر
1
5
39
اُرکیده ها هر روز خوشگل تر و خوشبو تر میشن!کاش نمیرن هیچوقت:(
52
6
2K
اينكه يه دانشجوى حقوقِ ٢٢ ساله تو بلونيا،به ذهنش خطور كنه كه يه گروه بسازه كه توش دخترا به هم خبر بدن كه سالم رسيدن خونه چون شب از تنها برگشتن به خونه ميترسن و احساس امنيت نميكنن،خيلى ايده ى جالبى بود!اين كمك به خودمون رو ما دخترا خيلى خوب احساس ميكنيم!چه تو وطن چه تو غربت
10
21
2K
یکی زده بود،
"یک دست جامِ باده و یک دست زلفِ یار"
من میزنم،
"بگشای لب که قند فراوانم آرزوست"
14
25
1K
اين دراماى جديد رو تو توييتر خوندم و پشمام از اين حد مادرجندگى ريخته!آقا تو رو خدا با هركى راحت سلام عليك هم نكنيد!شِت
22
0
220
۱/من از روزِ اولی که واردِ خاک ایتالیا شدم، دوتا از دوستای بابا اومدن دنبالم، نزدیک به دو ماه خونه کِلِر موندم و بعد خوابگاه گرفتم!بابا با حضورِ اونا خیالش جمع بود!میگفت میدونم تهران تنها زندگی کردی، مستقل بودی، اما اونا هستن خیالم راحته!بعدش که جا افتادی، عینِ من برو آمریکا!
1
1
153
بابام بعدِ تقریبا ۱۱ سال زندگی تو ایتالیا و ۷ سال زندگی تو آمریکا،برگشت ایران و تو هر دورهمی و مهمونی ای،بعد هر پیکی که چین چین کرد،وقتی بهش گفتن دکتر بخون،
خوند"مگه ميشه تركِ وطن كرد"
حالا سه ساله كه رفته!
يكشنبه سالِ باباس و از امشب تا يكشنبه،
هر پيكى كه ميزنيد،به سلامتيش بزنيد
17
1
136
بعدِ ۲ماه بُدو بُدو،
الکلِ سنگین، کبابِ چرب، ترکیبِ گوجه/چربی، و یه یکشنبه لَش، همه چیزی بود که میخواستم
7
0
102
اين دختره مادرجنده خيلى رو روحيهَ م تاثير گذاشت امشب!آقا گفتم با هركى سلام عليك و معاشرت نكنيد،ولى اگه كرديد هم،باهاش سفر اصن نريد!تو خونهَ تون راش نديد!ريدم پسِ كلهَ ت دختره ى مريض!كاش اين دراما رو نميخوندم
3
0
90
میدونی غم چیه؟درد چیه؟ایرانی بودن چیه؟استخون درد و تیر کشیدن قلب چی؟
اینه که صبح بگردی دنبال مغازه ای که متنِ بچه ها رو شنبهِ تعطیل تغییر بده!بعد ببینی باز نیست،کنارش با پارچه سیاه خط بذاری!روش نوشته باشه منتظرِ اعدام،زیرش تو بنویسی امروز کشتنشون!
#محمدمهدی_کرمی
#محمد_حسینی
2
18
93
٥/امروز كمرش گرفته بود و بلاك شده بود!رفتم دارو و سيگارشو بردم، وقتى ديدم درد داره، ريختم!
من آرزوهاى كوچيكم زياده، ولى بزرگترين آرزوم اينه كه قبلِ آدمايى كه دوستشون دارم، بميرم!
من حتى پير شدنشونم نميتونم ببينم
2
2
87
۲/بهم گفت کِلِر مثلِ مادرجونه، مثلِ مامانته، مثلِ خاله س!از روزی که اومدم، پشتم بود، هر چی احتیاج بود، هرجا احتیاج بود!مامان هیچوقت بهم گیر نمیداد اما کِلِر رو الکل، رو عکسِ واتس اپ، رو دوستام، رو همه سخت میگرفت!خودش و شوهرش دوستای قدیمی بابام بودن!دوستای دانشگاه و جوونی
1
0
72
شباى تورينو يه جورى زيباست كه انگار يه وقتايى زمان وايميسته و نورى واسه همه ميخونه
"سوريا گوييد مبارك كارِ ما اَنجوم گرفت"
3
0
71
من احساس میکنم آدما خودشون میخوان حرف بخورن!فتیشِ حرف خوردن دارن!مدعی با شلوار جینِ تنگِ لوله تفنگی پاره
حالا دهه شصتی هارو مسخره کردید
ولی من به عنوان یه دهه شصتی تو تیپ مدعی ام.
496
25
4K
13
0
73
٤/هر وقت مریض شدم، پایین خونه م بود!بابا که رفت، همون لحظه اومد، با من گریه کرد، كنارم موند، کمرم دو ماه گرفت، هر دوماه رو هرروز خرید کرد و واسه تولدِ دوستای اینجام، همیشه تبریک گفت و کادو خرید!كِلِر يا به قول دوستاى بابام، ماريا كِلِر، هم مامان بود، هم مادرجون بود، هم خاله!
1
0
68
۳/بچه نداشتن و شوهرشو از دست داده بود و خودش و بابا و بقیه، خیلی بعدِ رفتنِ شوهرش داغون شدن!روزی که داشتم از خونه ش میرفتم، گفت تخت و اتاقت اینجا میمونه، اینجا همیشه خونه ت هست و پینو(شوهرش) از اینجا بودنِ تو خوشحاله!قرار بود بیاد ایران، زمان جور نیمد و بعدِ بابا نخواست بیاد
1
0
66
همیشه بابا بهم میگفت من پولِ جهیزیه ت رو همه رو دادم واسه مهاجرت! میگفتم بابا من اصن واسه عروسی چیزی نمیخوام جز یه قالیچه دستبافت!
آخ الهی بمیرم واسه این قالیچه ها!دکتر الهی واسه تو هم بمیرم!کاش بودی من به خاطرِ این فرشا میگشتم دنبالِ دوماد
3
0
65
تَرَدُد در سرزمینِ گا و سرما
پ.ن:به امیدِ روزی که بدونِ دغدغه بخوابم و با استرس ۶ صبح پا نشم
5
0
63
صبح پاشدم و باس باز بگم!اين دختره تو تورينو واقعا مادرجندست!بختت ايرانى كه اين همه شهر و كشور باز بايد اين مادرجنده ها تو شهرِ تو باشن!اولِ صبح باز يادم اومدى و هزاربار ريدم تو دهنت
2
0
62
میگفت بعدِ مهدی کجا بیام!مامان اومد، دایی اومد، دوستام اومدن، همه شدن خانوادش!تمامِ روزای مادر رو بهش تبریک گفتم، تمامِ کریسمس ها رو سعی کردم اونجا باشم، تمامِ قهوه های یکشنبه رو باهاش خوردم، قدِ تمامِ این سال ها براش میرزا قاسمی درست کردم و هروقت به مشکل خوردم، زنگشو زدم!
1
0
61
1
0
57
ويديوهاى كشته شدنِ اسرائيلى ها و لخت كردن و چرخوندنشون تو شهر حالمو بهم ريخت!حرومزاده ها پول رو گرفتن از آمريكا دادن به حماس كه الله اكبر بگن رو جنازه لختِ مردم!نابود بشى جمهورى اسلامى و هركى از تخمِ تو هس
3
4
55
میری تو خیابون به صورت رندوم از هر ۱۰ نفر ۵ تا ایرانین که دارن خرید میکنن و از هم میپرسن
"اِاِ سلام امتحانا چی شد!میری ایران؟وای چقد خوشحالم!هو هو هی هی هی"
فك كنم امسال تورين ميمونه و ما قديميا
3
0
49
بزرگ شدن و بدو بدوهاش واسه من يكى به قدرى سخت و جانكاه بود و هست كه امروز سر شيفتم انقدر فكر كردم كه وقتى اومدم بيرون گفتم از شدتِ اين فشار نكنه سكته كنم يا فراموشى بگيرم!اما وقتى شب ميرسى خونه،داستان عوض ميشه!اين بالكن خيلى حال و احوال از من ديده!
0
0
49
دو دقیقه با گرمکن پاشدم رفتم تا سرِ کوچه لباسمو از خشکشویی بگیرم،از گرما بگا رفتم!رسما تورینو بیابون شده!آخه فاکینگ ۲۶ درجه اونم تو آپریل!خونه خیلی خنک تره
1
0
49
پارسال این موقع ها تو بهشت بودم،میرفتم اسکی، و بعدش از عصر چیل و موزیکِ House و کوکتلمو هر آنچه که باید باشد!
امسال اما تو گا!از کار به کتابخونه،از کتابخونه به کار
3
0
42
احوالم،تا اينجا كه ٣١ سالم شد همين آهنگ بود
"احتمالاً وقتی دردا حمله میکنن بهت،من خیلی دور از توام؛زیر دردای خودم
احتمالاً وقتی از درد می‌افتی رو زانوت،من خیلی دور از توام؛روی زانوی خودم
فقط یادت نره،تو واینستادی یه نفره
یکی داره شبیه خودت از این کوه و دره می‌گذره
منو یادت نره"
14
0
43
به مامان گفتم سال تحويل بيدارى ديگه كه من زنگ بزنم، گفت "آره میرم پیشِ بابا"،
و اون لحظه قلبم مچاله شد!دلم واسه بابام اِنقدر تنگ شده که دلم میخواد خاکِش رو بغل بگیرم
4
0
41
شنبه،همه چی آف،آینه ی کثیف و سوپرایز شدن بعدِ سه سال با باقلا قاتق
2
0
40
نگو Send Me Nudes❌
بگو تو مثِ یه قرص ماهی زیر اون چادرِ گُلدار عزیزم چادرو بردار✅
6
0
39
یه عمر اندیشه سازان رو ورق زدیم، هایلایت کردیم، که تو رو اینجوری ببینیم دکتر؟
خیلی نفس کشیدن سخت شده!خیلی
#فرهاد_میثمی
2
3
34
دوستان، شما چطوری هنوز بهناز برگزیده رو فالو میکنید!تو رو خدا حداقل با آنفالو کردن این آدمای بی ارزش و خون شور و دوزاری که جز ابتذال تعریفی ندارن، به خودتون احترام بذارید!تو رو خدا بهش کردیت ندید!من باهاش ۵۷ نفر فالوور مشترک دارم تو اینستا
2
0
34
به ما که خسته ایم بگه خونه ی باهار کدوم وره
#زن_زندگى_آزادى
#مهسا_امينی
0
2
33
وقتی مهاجرت میکردی،فکر میکردی با آدمایی آشنا شی عینِ ماه،
بعد یه شب سردِ ژانویه،وقتی سر شیفت هستی،رو گروه تکست بیاد بچه ها حلوا آمادست!
حلوای کی؟بچه هامون!
بعد اشک تو چشمات جمع شه که فردا هفتمشون هست و تو بعدِ بابا قرار نبود تو تورینو حلوای هفت ببینی
#محمد_حسینی
#محمد_مهدی_کرمی
1
2
34
ناهارِ جمعه،همه ی اون چیزی که باید باشه!
همه ی اون چیزی که منو به یادِ ناهارهای جمعه ی ایران میندازه.
و خونه ی بهناز، اونجا که خونه ی اُمیدمه
3
0
34
فاکینگ ۳۶ درجه س و به ۳۷ درجه هم میرسه!سردرد وسط کار،خون دماغ وسط درس و جالبیش اینه که لختم بریم بیرون دیگه دردمون دوا نمیشه!خدایا حالا که تورین دریا نداره، تا ما پامون برسه به دریا، این هوا رو خنک کن!
تو تورينو يه سرى لخت متحرك هستيم كه تو بالكن به هم سلام ميديم
8
0
32
تو تورینو، امید به زندگی بالاست!
حتی امید به پیدا کردن یه طوطی که فرار کرده
0
0
32
آقا چرا حالِ ما خوب نميشه!پس كى خوب ميشيم ما!داريم تموم ميشيم!ميدوييم، ميخنديم، كار ميكنيم، درس ميخونيم، باز از درون پاشيده ايم!ذره ذره داريم تموم ميشيم!زل كه ميزنى به يه جا، انقدر فكر و خيال دارى، يهو ميبينى ٤ ساعت گذشته!
2
0
33
امشب خيلى خيلى دلم واسه بابا تنگ شد!
هق هقم مثلِ روزِ اول بود!انگار بابا امشب رفت!
هيچوقت سرد نميشه غمِ دلم و هيچوقت حالم خوب نميشه
5
0
30
از ميلان رسيدم و ديدم ناهارى كه همخونهَ م واسم پخته واقعا مناسبه قبلِ جنگه:))
3
0
32
بچه میره که دَم بکشه
امشب حتما این سرما و دوشنبه و از کله سحر پاشدن رو به لوبیا پلو تبدیل میکنم
0
0
5
1
0
33
از خوبی های مامانم اینه که همیشه هروقت خواستم یه ایونتی برم،یه سفر،یه نمایشگاه،یه کورس یا هر چیزی و دو به شک بودم که پول ندارم یا وقت ندارم یا شاید نرسم میگفت برو سارا ممکنه این فرصتا دیگه پیش نیاد!و من خیلی از تجربه های خوبِ زندگیمو که واقعا دیگه هیچوقت پیش نیمد، مدیونشم!
1
0
31
حالا وسطِ این همه بدبختی و کار و درس و مشکلات و افسردگی و بگایی،
کسی چرا ما رو دوس نداره!؟
اصن من واسه این دوره نیستم باباجان
4
0
30
من امشب تنها رفتم سینما و یکی از قشنگ ترین فیلم هایِ امسال رو با بازی های خیره کننده دیدم!
خوشحالم
0
0
29
بیشتر وقتا، عکسِ باباس که این زندگی و فارماکولوژی رو قابلِ تحمل میکنه
#زن_زندگی_آزادگی
2
0
30
امشب هم انتخابم واسه پيتزا،گورگونزولا چيپولا بود و بارِ ديگه از اينكه دوس پسر ندارم كه مجبور شم با بوى پياز ببوسمش،خوشحال شدم!
4
0
32
چون مهمونم ساکنِ لندن هست و عاشقِ ایتالیا(اِنقد که میخواد تو پولیا ویلا بگیره)، گفت یه جا بریم که carbonara خوب بخوریم!با دقت گشتم و یه رستورانِ تیپیکو رومی پیدا کردم که خودم تو این سال ها نرفته بودم!و باید بهتون بگم وای!بهترین carbonaro و cacio e pepe و tartufata عمرم رو خوردم!
4
0
29
اینکه از یکی بپرسی کجایی و اونم بگه نزدیکم و بعدش تو بگی
"پس چايى رو ميذارم"
يا اينكه يكى بگه
"زوده،نرو!تازه چايى گذاشتم"
يا كلا تو نااُميدترين حالت يكى بگه
"حالا چايى بذار"
يا حالا هرچيزى كه قبل و بعدش،چايى باشه!
هرچى كه به "چايى" ختم بشه!دلم همونو ميخواد!
2
1
31
دلم از این مهمونیا میخواد که آخرِ شب بهم کیک بدن بیارم خونه!کیک خامه ای موز و گردو
2
3
27
به عنوان یه بچه ی دریا، خیلی واسم دوری از دریا غم انگیزه!اینکه تورینو دریا نداره واقعا منو تو تابستونا افسرده میکنه!رطوبت داره ما رو میکشه اما دریغ از یه چیکه دریا
2
0
28
امروز واقعا احتیاج داشتم که یکی بهم این اطمینان رو بده که میشه تو ۳۱ سالگی هم عاشق شد!
من بابت اون فارسی نوشتنش و کیک هویج پسته ای که برام درست کرده،نشستم نیم ساعت گریه کردم.
خلاصه خبرِ خوب اینکه تو ۳۱ سالگی می شه هنوز عاشق شد.
67
16
5K
1
0
29
امروز، بعد از شیفتم، رفتم باقلوایی که سفارش داده بودم رو تحویل گرفتم!تو همون فاصله پیاده تا مترو، روباناشو باز کردم و سه تاشو خوردم!نمیدونم مردم چطور نیگام میکردن ولی باد تو موهام بود و چشامو بسته بودم و طمعِ بهشت میداد!طمعِ عصر تمام ۱۰ فروردینایی که میرسیدم خونه مادرجون
3
0
29
از پنجم دبستان مامانم سوتین پوشوند منو که شل نشه، نیفته، فلان نشه، ولى دخترش تو ۳۰ سالگی کلا آویزون رفت و آمد میکنه!آخرین بار مامان وسطِ بغضاش، وقتی بارمو تحویل دادم، تو فرودگاه بهم گفت "اينجام نپوشيدى"!!!
حالا من ولى ليفت ميكنم كه باقى عمرو هم نپوشم
4
0
26
0
0
29