کشتههایی که نام و نشان ندارند غالبا مردمانی فقیر و بیصدا. حتی گاهی آنقدر گرفتار فقر که حتی در شبکههای اجتماعی هم نیستند.
سال ۹۸ کشتگان مظلوم هواپیمای اوکراینی همه اسم داشتند، عکسهای زیبای زیاد، داستان زندگی، خانوادههایی و دوستانی در فضای مجازی، همان سال ولی کشتگان حادثه/
ایدهآل این بود الان یک پویش رسانهایِ قدرتمند چهرهی شهدای امروز کرمان رو نشان میداد. داستان زندگیشون رو روایت میکرد. به یک عدد از تعداد قربانیان صورت انسانی میبخشید.
بسطام دو خاصیت دارد: یکی آنکه هیچ یک از مردمان آنجا عاشق نمیشوند، و هرگاه کسی که عشق در دلش افتاده، از آب بسطام بنوشد، عشق از دلش بیرون میرود. دیگر آنکه آنجا هیچ کس به تراخم مبتلا نمیشود.
[سفرنامه ابودلف، رساله دوم، ۳۳۱-۳۴۱ ه.ق. ترجمه: ابوالفضل طباطبایی، تهران، ۱۳۴۱]
۱/۴
دائم البشر، سهل الخلق، لين الجانب... يتغافل عما لا يشتهي...
شیخ طبرسی (۵۴۸-۴۶۸ه.ق) در مكارم الأخلاق آورده است که علی بن ابیطالب پیامبر را برای فرزندش حسین چنین توصیف کرد:
گشادهروی نرمخوی آسانگیر،
از دیروز ویدئوی مربوط به تیمسار دادبین،این فرمانده محبوب نیروی زمینی خیلی دیده شد.
پیگیری کردم نزدیکانش گفتند:با خواست خودش خانه سازمانی را تخلیه میکند. سالهاست بخشی از حقوقش را میبخشد. املاکی ندارد.اکیدا نمیخواهد به او کمک شود.
ایران چه فرزندانی با چه روح بلندی به خود دیده!
آقای فاطمینیا را در وعظ به دو دلیل دوست میدارم:
یکی اینکه اگر روایتی یا حتی شعری میخوانند دقت دارند که منابع و حتی گاهی تفاوت نسخ، ریشهی لغات، و تلفظ درست را برای مخاطب بگویند. دوم آن دلنگرانی پدرانهی پنهان در صدا و کلمات ایشان وقتی که از اخلاق و مراعات حق دیگران میگویند.
کرمان هیچ کسی و نشانی و نامی نداشتند. یادم هست اتفاقی گزارشی مهجور دیدم از سه فرزند یتیم که پدرشان کارگری بود که چند سالی بود فوت شدهبود و مادر هم در حادثه کرمان زیر دستوپا از بین رفته بود...
در اندوه و غم و رنج آدمها عین هم درد میکشند ولی رنج محرومان هرگز به گوشها نمیرسد.
به نظرم خیلی عجیب میآید. آیا ایرادی نداشته که روی صفحاتی از کتب خطی مهر زدهاند؟
نسخ خطی کتابخانه ملی. قدمت خیلی از نسخهها هم معلوم نیست، ولی در مورد هر کتابی نمونههایی ممهور است. نمونهی آخر کتابی از علامه حلی، کتابت شده در قرن ۹- مُهر در صفحه ۶۲:
اینکه یک شهروند وظیفه خودش بدونه وقتی تخلفی دید و از آن مطمئن شد، بیتفاوت نباشه و اعتراض کنه، یادگرفتنیست.
اینکه بعد از گذشت چندماه که به سؤالش جوابی ندادند، خسته نشه و کماکان تمام راههای قانونی ممکن رو برای اعتراض، امتحان کنه، جای تقدیر هم داره.../
مدارک و مستندات موجود به قوه قضائيه تحويل داده شد؛ از همه كسانى كه منت گذاشتند و كارزار رو امضاء كردند سپاسگزارم. اميدوارم قوه قضائيه پيگير «مسافرين قطر» باشه كه ديگه شاهد اين اتفاقات نباشيم.
رأيتُ أَميرَالمؤمنين ذاتَ ليلةٍ، و قد خرجَ مِن فراشه، فنظرَ إِلى النّجوم، فَقال لي: طوبى لِ[...]قوم قَرَضُوا الدّنيا قرضاً عَلى مِنهاجِ الْمسيح.
شبی دیدمش که از بستر برخواست و در ستارگان نگریست و مرا گفت:[...]خوشا بر از دنیا بریدگان؛ بریدنی به شیوه مسیح.
[حکمت ۱۰۴، نهجالبلاغه]
و سبب اسلام حمزه رضیاللهعنه آن بود که سید علیهالسلام روزی به کوه صفا ایستاده بود. ابوجهل بر وی بگذشت. دشنامی چند بداد و سفاهت بسیار بنمود، چنانکه سید علیهالسلام بغایت برنجید اما آن سخنها از وی احتمال کرد و هیچ جواب نداد. زنی ایستادهبود از دور میدید که بوجهل چه سفاهتها نمود/
گرچه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بر بنده لازم است بگویم: اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر و باطن، ترک خدعه و حیله، تقدم در سلام، و نیکویی کردن با هر بر و فاجر، مگر جایی که خدا نهی کرده، اینها را که عرض کردم و امثال اینها را مواظبت نمایید. الله الله الله که...
من از موقعی که اولین بار چشمم خورد به اسم شاهرخ مسکوب، همیشه Maskoob خوندمش (بر وزن مفعول). حالا شما بیا تا ابد بگو Meskoob درسته چون مس رو میکوبن، من قراره همون Maskoob بخونمش.
۱۱. آلالهی چمنزار
(فرقاش با گلهای صحرایی زرد دیگر در جلای گلبرگهاست. دشتهای اطراف سبلان هم در بهار از این گلها پر است. انگار که عقیق زرد ریخته باشد.)
با دوستان قدیمی اهل بندر حرف از گلدوزی شلوارها شد، کار به عکاسی از لباسهای تا شده در اعماق کمدها رسید.
ظرافت گلابتوندوزی بر ساق شلوارهای جنوب را تماشا کنید:
۲۴. اینجا رسول بهار گل برفی است.
دوست عزیزی دهسال پیش که همخانه بودیم گفت این گل محبوب اوست چون روز تولدش همهجا پر از اینهاست.
از آن موقع تولدش یادم نمیرود، گل برفی که آمد یادم میآورد که نیمه فوریه است. گاهی هم برعکس، مثل امروز، یادم هست تولد نزدیک است و دنبال اینها میگردم.
"نظر بر قدم و سفر در وطن"
بخارا. مجموعه نقشبندیه. عکسها به ترتیب ورودی، مزار بهاءالدین محمد نقشبند بخاری، و گورستان پشت مجموعه. (اشاره شده که مزار بعضی امیران دوره تیموری و پس از آن اینجاست)
۱/۳ ) ابوریحان بیرونی فهرست آثار ذکریای رازی را جمعآوری کرده و به ۱۸۴ عنوان کتاب (رساله) اشاره کرده. عناوین جالب بعضی از آنها:
-در علت آنکه پزشکان نادان چنین میپندارند که برف تشنگی میآورد.
-در علت آنکه پاییز بیماریآور است.
- در علت آنکه آنچه از بدن جدا گشت به آن نمیپیوندد.
۲۷. زعفران بهار.
برخلاف زعفران واقعی که گل پاییز است، اینها اول بهار، سفید و زرد و بنفش میآیند. فرقشان هم با گل حسرت(سورنجان) این است که اینها سه پرچم دارند و آنها شش پرچم.
گلبرگها فقط در آفتاب بازند.
عکسها از هوای ابری و آفتابی امروز و دیروز.
میان تمام اشعاری که درویش اشغال فلسطین را وصف میکند، اینجا، این جملات شعر طباق بنظرم یکی از بهترینهاست:
هل أطلب الإذن من غرباء ينامون فوق سريري
أنا... بزيارة نفسي لخمس دقائق؟
(ترجمه از حسین متقی.)
۱۷. بومادران.
خاصیت جادویی بومادران یا هزاربرگ آشیل در شفای جراحت:
"....men say that thou hast learned from Achilles, whom Cheiron taught, the most righteous of the Centaurs."
[Homer,Iliad, book:XI]
برای آقای فاطمینیا:
۱/۳)خط به خط، با حوصله، دقیق، و *خیلی فروتن* در شرح لطایف ادبی و کلامی و آمیختنش به نصایح اخلاق: چه در جلسات شرح رياض السالكين سیدعلیخان مدنی، چه در شرح نهجالبلاغهی ابنابی الحدید مداینی،
من هم یکی از هزاران بودم که بواسطه او مهمان زیبایی این دو کتاب شدم،
در اخترفیزیک و کیهانشناسی خیییلی زیاد است. یک مورد خیلی مکرر:
عکسهای زیبای رنگارنگ تلسکوپهای حرفهای از ستارهها، کهکشانها و فضای میانستارهای، هیچ ربطی به واقعیت قابل مشاهدهی بصری این اجرام آسمانی ندارند. چشم ما محدود به طول موج ناحیه مریی است که ناحیه بسیار محدودی از.../
در چهار رمضان گذشته هر سحرگاه، با اللهاکبر اذان صبح، این صفحه به روایتی یا تفسیری کهن مرتبط با آیهای مزین شد. از سال دوم برای اینکه خودم یکجا اینها را داشته باشم شبها را بهم وصل کردم و رشتهی هر رمضان بر رمضان قبل حلقه کردم. امسال اگر توفیق و عمر بود، باز هر سحر چنین کنم.
رمضان ۱۴۴۴- سحرگاه اول:
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ.... او را ديگر بار هم بديد. [۵۳:۱۳- ترجمه آیتی]
و گفت من رفتم و شما را با دو واعظ تنها گذاشتم، که پند همی دهد، یکی گویا، و یکی خاموش: واعظ گویا قرآن است، و واعظ خاموش مرگ.
مرحوم مامانبزرگم خیلی این را رعایت میکردند. مثلا اجازه نمیدادند در حیاط خانه کسی کباب درست کند، مبادا که کودکی یا رهگذری در کوچه هوس کند. یا پیکانشان را با وجود اصرار ما هیچوقت عوض نکردند، میگفتند برای من همین هم زیاده، وقتی خیلی از مردم بچهبهبغل در صف اتوبوس و تاکسی هستند.
نتیجه اپلای
همه ما نیاز به دیده شدن و تمایل به نمایش داریم. خودم هم همینطور. ولی خوبه با این تمایل بجنگیم که با تولید حسرت زندگی رو بر دیگران سختتر نکنه.
نتیجه اپلای شما خوب و قشنگه؟ راضی و خوشحالید؟ مبارک باشه.
اما آیا لازمه اینو به همه جهانیان اعلام کنید؟ احتمالا نه.
رمضان ۱۴۴۴- سحرگاه اول:
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ.... او را ديگر بار هم بديد. [۵۳:۱۳- ترجمه آیتی]
و گفت من رفتم و شما را با دو واعظ تنها گذاشتم، که پند همی دهد، یکی گویا، و یکی خاموش: واعظ گویا قرآن است، و واعظ خاموش مرگ.
رمضان ۱۴۴۳ـ سحرگاه اول:
وَمَا يَعْلَمُ جُنودَ رَبِّكَ إِلَّا هو [۷۴:۳۱]
نداند لشكرهاى پروردگار تو را مگر او. و خداى- سبحانه وتعالى- در دلها و جانها و غير آن از عالمها لشكرها فراهم آورده است كه حقيقت و تفصيل عدد آن جز او نداند.
ربع مهلکات-بیان لشکرهای دل
عکس سه هفته پیش است: صفای صحن بعد از یک غروب بارانی.
در یک روز عادی شاهچراغ معمولا از خلوتترین مکانهای عمومیست. گزارش اعتماد از تخریب محلات اطراف شاهچراغ تلخ است. ضرورت اینهمه گسترش معلوم نیست. علاوه بر تخریب محلات قدیمی، چیزی که در این گزارش خیلی ناراحتکننده است بهای کمی../
۲۵. بر خلاف خربق زرد زمستانی که تا هوا حدود ۱۰ درجه نباشد گلبرگها را باز نمیکند، خربق مشرقی اصلا پروای سرما ندارد. عکسها را صبح، سر راه، در دمای منفی سه درجه گرفتم.
خربق مشرقی یا خربق شرق:
و هم از زینالعابدین روایت کنند که غلامی را دوبار آواز داد و او جواب نمیداد. فرمود آواز من نشنیدی؟ گفت شنیدم. گفت چرا جواب ندادی؟ گفت از خلق نیکوی تو ایمن بودم که مرا نرنجانی. گفت شکر خدای را که بنده من از من ایمن است و او را آزاد کرد.
۴/۴
در برابر سخنان تند و سؤالهای بیجا صبر میکرد.[...] فرموده بود که هیچ یک از اصحاب نزد من سخنچینی نکند و آنچه پشت سرم شنیده به من نرساند که من دوست دارم با دلی صاف و سینهای بیکینه از میان شما بروم.
تصاوير نسخه خطی قرن یازدهم:
رمضان ۱۴۴۵- سحرگاه اول:
و گفت: معنی رَبَّنا وَلَا تُحَمِّلنا ما لا طاقَةَ لَنا بِه، پناهخواستِ از فراق.
[خاتمهی بقره در ذکر دَقّاق نیشابوری، تذکرةالأولیای عطار، تصحیح محمد استعلامی.]
رمضان ۱۴۴۴- سحرگاه اول:
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ.... او را ديگر بار هم بديد. [۵۳:۱۳- ترجمه آیتی]
و گفت من رفتم و شما را با دو واعظ تنها گذاشتم، که پند همی دهد، یکی گویا، و یکی خاموش: واعظ گویا قرآن است، و واعظ خاموش مرگ.
۲/۴
تند نمیشد، هیاهو نمیکرد، دشنام نمیداد، خردهگیر نبود، و از آنچه خوش نمیداشت، یاد نمیکرد.کسی را که به او امیدی بسته بود، ناامید و محروم نمیگذاشت. خویشتن را از سه چیز بازداشتهبود: ستیزهجویی، خودبزرگبینی، و کارهای بیهوده. و در حق خلق این سه را ترک کردهبود: بدگویی،
۳۲. از میان نامهایش گمانم "زنگولهی اردیبهشت" از همه قشنگتر است.
اگر جایی دیدید، حتما بو کنید. عطری دارد که شبیه گلهای دیگر نیست، بویی شبیه و کمی ملایمتر از مشک.
۳/۴
سرزنش، و تجسس در امور پوشیده مردم. هر کس با او مجالست میکرد یا در حاجتی به سخن میایستاد آنقدر صبر میکرد تا او خداحافظی کند. به آنچه همه میخندیدند، میخندید و از آن چه همه اظهار شگفتی میکردند، اظهار شگفتی میکرد.کلام کسی را نمیبرید.
۱/۵. در سالهای نقاشی شام آخر بر روی دیوار کلیسای سانتا ماریا، خانهای مشرف به کلیسا را در اختیار داوینچی گذاشته بودند. پشت خانه باغ انگوری بود که دوک میلان به نشانه قدردانی به داوینچی بخشید. تا سالها محل باغ انگور محبوب داوینچی دقیقا مشخص نبود تا اینکه
گفت: مرا سه مصیبت افتادهاست هر یک از دیگر صعبتر. گفتند:کدامست؟ گفت: آنکه حق ازدلم برفت. گفتند: ازین سختتر چه بود؟ گفت: آنکه باطل بجای حق بنشست. گفتند: سیم چه بود؟ گفت: آنکه مرا درد این نگرفتهاست که علاج و درمان آن کنم و چنین فارغ نباشم.
[ذکر شیخ ابوبکر شبلی.]
چرا روشنایی ماه نو اینهمه متغير است؟
ماه در محاق ماهی است که کاملا بین زمین و خورشيد واقع شده بنابراین نوری از خورشید را باز نمیتاباند.
ماه با حرکت حدود نیم درجه کمانی در هر ساعت، به ۲۷.۳ روز نیاز دارد تا مدار بیضوی خود به دور زمین را یک دور کامل طی کند. اما .../۱
هر گاه از کسی ناراحتی ببینم از سه حال بیرون نیست: یا کمتر، یا برابر و یا رفیعتر از منست. با آن کس که کمتر از من است [چون او] مقابله به مثل نمیکنم، با آنکه با من برابر است حلم و بردباری میکنم که بالاتر از او باشم، و با آنکه بر من افضل است حق تقدم و بزرگی او را نگاه میدارم.
که چون وی مسلمان شد من بعد نیارند سفاهتی نمودن و پیغمبر رنجاندن. و اول قوتی و عزتی که مسلمانان را حاصل شد به اسلام وی بود، پس چون حمزه به اسلام درآمد، کار اسلام بالا گرفت...
[سیرت رسول الله، باب سیزدهم، رفیعالدین اسحاق همدانی، به تصحیح اصغر مهدوی، انتشارات بنیاد فرهنگ، ۶۰-۱۳۵۹]
بهنظرم خیلی خلاقانه و زیبا میآید، انگار که زمان ایستاده باشد. هرچند صاحب اثر اسمش را گذاشته "عجب افتضاحی" :)
گویا چند نسخهی محدود به سفارش بیشتر از این کار ساخته نشده. اینجا میتوانید کارگاه ساخت را تماشا کنید:
بچه که بودم خیال میکردم آنها که میمیرند صاحب بالهای بزرگی میشوند، انقدر که با هر بار بالزدن دهها متر در آسمان اوج میگیرند. هنوز هم شبهایی که مهتاب خیلی روشن است، خیال کودکانهای هراسان میگوید: نکند راه پرواز کسی را آراستهاند؟
دستم به این مقاله رسید:
یادم هست که یکبار گفت دوست دارد در هنگام مرگ این بیت را بخواند و حتما که خوانده است:
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسيم سحر افتاد
ندیدن شما و نشنیدن از شما، آقای فاطمینیای عزیز، خیلی سخت است. خیلی سخت شد...
دیشب خواب دیدم خونه بوی یاس گرفته. گفتم نکنه بوتهی یاس گل داده و ندیده باشم. داشتم شاخهها را وارسی میکردم که از خواب پریدم و عطر یاس هم پرید.
( این دومین بار است که -در تمام عمر و اخیرا- خوابی میبینم که خیلی واضح و قابل درک بو دارد. عجیب میآید به نظرم.)
☘️سحرگاه روز بیست و نهم:
وَالضُّحَى. وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى. مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى.
كه خداوند هرگز تو را "وانگذاشته"
----
گر آن "عیار شهرآشوب" روزی حال من پرسد
بگو: "خوابش نمیگیرد" به شب از دست عیاران
پایان.
نصرتالله امینی خاطراتی از مرحوم دهخدا نقل میکند. از جمله اینکه دهخدا تمکن مالی نداشت ولی اگر از درماندهای با خبر میشد، از اعتبار خود میگذاشت، قرض میکرد، و به او میرساند.
انگار که حکایت سعدی است: یکی را کرم بود و قوت نبود...
هرچند که این روزها *خیلی دقیق* میدانیم ماه کجاست، و چقدر روشن است، و اصلا نیازی به رصد نیست، ولی به نظرم این سنت که مسلمانان در پایان رمضان چشم انتظار رویت هلال بودهاند، زیباست:
البته به شرط آنکه سنت آلودهی به زشتی اطوار و بودجه و تشکیلات حکومتی نشود...
و گفت: یا رسولالله، هیچ کس در درجه شهیدان باشد؟ گفت: باشد، کسی که در روزی بیست بار از مرگ یاد کند.
[احیاء علومالدین، ربع المنجیات، كتاب المراقبة والمحاسبة، به فارسی کیمیای سعادت.]
@hamedaskari777
دوستی دارم که میگه وقتی خونه مادرشون جمع میشن، صبح خودشو رو به خواب میزنه که مادرش بره از سر کوچه نون بگیره. چون بعد با اشتیاق و عجله برمیگرده که بگه: بچهها بیدار شین که براتون نون تازه گرفتم.
میگه شوق اینکار رو دلم نمیاد ازش بگیرم.
"کاش میدانستم، در این غفلتها که منم، از من روی گرداندی یا هنوزت نظری با من است؟.."
سیدابن طاووس گزارشی از حبةالعرنی آورده که شبی او و نوف بکالی خانه امیرالمؤمنین مهمان بودند. شب آنجا ماندند و نیمهشب متوجه او شدند که به خانه برگشته، پریشان دست به دیوار گرفته، مناجات میکرد./
بیش از ۱۵۰۰ رنگ اینجاست. اسمهایشان هم جالب است: آبی شاهی، قرمز غروبی، سبز طاووسی، بنفش سوگواری (این صفت را فقط به بنفش دادهاند، انگار که حافظ گفته باشد: به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید...)