خانوم اف ام
@nimcheDabir
Followers
6,491
Following
377
Media
408
Statuses
21,713
یک انسان نصفه نیمه که از هیچ چیز مطمئن نیست.
Joined May 2017
Don't wanna be here?
Send us removal request.
Explore trending content on Musk Viewer
Kendrick
• 1708074 Tweets
Drake
• 1431665 Tweets
Meet the Grahams
• 245051 Tweets
#بدر_بن_عبدالمحسن
• 189662 Tweets
Family Matters
• 181438 Tweets
みどりの日
• 154886 Tweets
LA GLACE WITH GEMINI FOURTH
• 76208 Tweets
Óscar Puente
• 62661 Tweets
結束バンド
• 59815 Tweets
#Maythe4thBeWithYou
• 57099 Tweets
#StarWarsDay
• 40527 Tweets
スペイン村
• 36109 Tweets
Bournemouth
• 29578 Tweets
Bad Apple
• 24454 Tweets
الامير الشاعر
• 19865 Tweets
アフター
• 19273 Tweets
الفردوس الاعلي
• 17612 Tweets
رياض الجنه
• 17251 Tweets
Pinned Tweet
اصن احساس مهم بودن بهم دست میده، هر جای خونه میرم دو تا بادیگارد پشت سرم کشون کشون راه میفتن:)))
173
66
6K
بعد از سه سال زجر مداوم و زبان خوندن‌ها و آزمون دادن‌های پی‌در‌پی برای کانادا و استرالیا، لاتاری برنده شدم:)))))
717
123
19K
بچه‌هارو به باباشون سپردم. اومدم دیدم براشون تور گاز تمیزکنی گذاشته:|
133
96
12K
نامزد که کردم یکی از دوستام به جای تبریک گفت حالا اولشه، واستا! عقد کردم گفتن این دوران شیرینته تازه، بذار ازدواج کنی. دو سال بعد ازدواج همکارم گفت:برات انگشتر خریده؟ حالا شما تازه عروس دومادین، اول راهین.
۵ سال گذشت و اطرافیان معتقد بودن باید بچه بیاد تو زندگیمون تا حالی‌مون شه.
206
394
11K
دو عدد موش داریم که تا در یخچال باز میشه بدو بدو از راه می‌رسن:))
247
118
7K
کاش یاد بگیریم یکم برای بقیه آرزوهای خوب بکنیم. همه میدونیم که زندگی پر از سختی و چالشه، حتی اگه یکی اهل آسون گرفتنه. نیازی نیست مدام اینو فرو کنیم تو چشم هم.
42
87
7K
بخارونی! همچنان اطرافیان بر این عقیده هستن که بچه‌های تو الان تازه ۱۶ ماهشونه و تو این سن ۸ شب خوابن، بذار بزرگ‌تر شن بهت میگیم.
و این مسابقه‌ی مسخره که بقیه منتظرن بالاخره ببینن ما کی اعلام بدبختی میکنیم ادامه داره...
8
23
6K
دانش‌آموز اول ابتدایی بعد چند ماه از کلاسهای مجازی با ذوق اومده مدرسه و به معاون مدرسه گفته: «ببخشید خاله، کمد من کجاست؟»
:)))))))
الهی من بمیرم که حقیقت انقدر محکم خورد تو صورتش و فهمید همه چیز به گوگولی بودن کارتون‌ها نیست.
44
38
6K
حامله که شدم هر کی منو میدید میگفت دوقلو باردار شدی؟ الان اول راهی هنوز، بذار برسی به آخراش دیگه نمیتونی تکون بخوری. ماه ۷ رفتیم یه سفر حسابی و کلی پیاده روی. آخر بارداری گوشی دستم میدیدن میگفتن حالا صبر کن دو ماه دیگه که به دنیا اومدن بهت میگم، گوشی بازی که هیچی، وقت نداری سرتو
2
13
6K
اولین حقیقتی که تو جلسات تراپی محکم خورد تو صورتم این بود که بهم گفت چرا موقعی که داری در مورد خاطرات بدت و ناراحتیات صحبت میکنی میخندی؟ (و ادامو دراورد که خیلی هم بهم برخورد ولی خندیدم:)))
یهو کل زندگیم مثل یه فیلم از جلو صورتم رد شد! جدا من چرا انقدر میخندم؟:|
169
45
4K
چهار پنج سال پیش یکی از معلمای مدرسه به یکی از دانش‌آموزا گفته «تو هیچی نمیشی»، امسال با هم همکار شدن:)))
کیف کردم:))
35
29
4K
من توهم می‌زنم یا شما هم بوی «بیرون» رو متوجه میشین؟ مثلا بچه‌ها که بیرون از خونه بازی میکنن موهاشون بوی بیرون میگیره😖
247
45
4K
کاش میدونستم چی تو ذهن بچه‌ها میگذره که حتما باید برن وسط میز واژگون شده بشینن و به مدت یه ربع تو سکوت این قالب سیلیکونی رو هی فشار بدن:|
85
11
4K
امروز دخترمون با باباش تماس تصویری گرفت و فرمود:بابا شیرینی. بعد از ظهر دید که باباش با یه جعبه شیرینی اومده خونه. اون سکوت و نگاه معنادارِ «آهان، پس اینجوری کار میکنه»ش واقعا دیدنی بود:))
17
13
3K
دیشب برای اولین بار رفتیم کنسرت. دو ساعت زودتر راه افتادیم چون نوشته بود درب سالن بعد شروع مراسم بسته میشه. خوردیم به یه ترافیک خیلی بد و از یه جایی دیدیم ممکنه ساعت ۱۰ نرسیم. من از ذوق تفریح دوتایی بعد مدت‌ها و ناراحتی از به موقع نرسیدن سر درد گرفته بودم.
29
12
3K
دیشب برای اولین بار مزایای دوقلو داشتن رو با تمام وجود حس کردم.
بچه‌ها کلی شکلات جمع کردن، منم فقط منتظر بودم تا بخوابن…😈😋
رفیق بی‌کلک مادر.
42
5
3K
برای اینکه فرزندانمون از زندگی پشت شیشه خسته شدن #واكسن_بخرید .
46
96
3K
حالا شما مسخره میکنید ولی ما دیت اول رفتیم پارک دانشجو نشستیم رو نیمکت و ساندویچ املت ربی که من درست کرده بودم خوردیم.
پول نداشتیم.
65
11
3K
قمقمه‌ی آبش بخار کرده. میگه مامان کثیف شده؟ میگم نه بخاره.
با هر قلوپی که خورد گفت مامان دستت درد نکنه بخار ریختی توش، خیلی خوشمزه‌س.
این بچه کاملا مناسب زندگی تو ایرانه، خیلی شاکره:))
32
35
3K
دیشب بالاخره از شر تاب بزرگ دوقلوییشون خلاص شدیم و ردش کردیم رفت. امروز داشتم بابت جای خالیش تو خونه ذوق میکردم که باباشون با این اومد:|
48
6
3K
خلاصه یه جایی تصمیم گرفتیم ماشین رو پارک کنیم و تا سالن رسماً یورتمه دویدیم. نفس نفس زنان ساعت ۱۰ و دو دقیقه رسیدیم و من همش تو ذهنم مرور میکردم که چجوری برای نگهبان توضیح بدیم راهمون خیلی دور بوده.
کنسرت ساعت یازده و پنج دقیقه شروع شد:|
عمیقا دلم برای سادگیمون سوخت:))
14
2
3K
دوستان اگر تصمیم میگیرین برای کودکانی دوقلو کادو ببرین لطفا هدیه‌های یکسان بگیرین، سرویس شدیم. با تشکر.
39
8
3K
سال اولی که آموزشگاه تدریس میکردم شاگردام خیلی کوچولو و بامزه بودن. یه بار روزای آخر ترم تو کلاس گفتم سوالی ندارین بچه‌ها؟ یکیشون یهو برگشت گفت: خانوووم، این زبانی که داریم میخونیم چیه؟ منظورم اینه که انگلیسیه؟ چینیه؟ فارسیه؟
:|
خیلی صحنه‌ی جالبی بود. لال شدم قشنگ:)))
24
7
2K
متاسفانه پسرمون در زندگی از هر چیزی که برای تنبیهش در نظر میگیریم خوشش میاد و با یه «دوباره، دوباره» گفتن میرینه به تمام متدهای تربیتیمون:|
40
10
2K
یکی از لحظات سخت بچه‌داری وقتیه که باید سعی کنی به فحش‌هایی که یاد گرفتن نخندی:))
21
12
2K
اسباب‌بازیاشو دونه دونه میاره میذاره رو مبل:
- مامان میخوام اِسا کنم.
- چیکار کنی؟
- اِسا کنم.
دو دیقه بعد خواهرش از تو اتاق اومده:
- داداشی میخوای اِسا کنی؟
و من که هنوز نمیدونم میخوان چیکار کنن:|
50
4
2K
پسرم میگه دوست ندارم با ناخن رو تخته بکشم چون فکر ��یکنم سردم میشه!
اولین باریه که بچه‌م دلش ریش ریش شده:))
18
8
2K
پسرم رو ۱۴ ماهگی از شیر گرفتم و از ترس قضاوت به هیچ‌کس نگفتم. اصلا وابستگی نداشت و اگر بیشتر طول میکشید سخت‌تر میشد. اونم فقط یک بار درخواست شیر کرد که با بازی سرگرمش کردیم.
بعد از یک هفته که به مادرم گفتم گفت خیلی بی‌رحمی، از چشمای پسرت قشنگ معلومه که چقدر دلش شیر میخواد!
:|
54
3
2K
در دهمین سالگرد ازدواجمون میخواستم خدمتتون عرض کنم که از نظر من بهترین ویژگی یه پارتنر انعطاف داشتنه. چون هر چی فکر میکنم ماها هیچ ربطی به مای ده سال پیشمون نداریم.
22
56
2K
در افسردگی بعد از جراحی بینی به سر میبرم. مامانم اومده میگه ناراحت نباش، باباتم که برای اولین بار سبیلاشو زد مثل تو شده بود:|
(چون فاصله‌ی بینی و لبم زیاد شده:))))
95
3
2K
چقدر تماشای پروسه‌ی یادگیری زبان تو بچه‌ها لذت بخشه. رفته نشسته رو سرسره، میگه: مامان بلند شدم؟ بلند میشم؟ پاشواَم؟ :))
- آره مامان پاشو!
20
7
2K
باباش با عجله خداحافظی کرد و رفت. پسرمون بدو بدو تا دم در دنبالش رفت و بعد برگشت با بغض به من گفت: «بابایی بوسم نکرد.»
هیچی دیگه، منم بغض کردم و زنگ زدیم به باباش که برگرده:))
#اسیرشده
#دوسالگی
26
4
2K
دوستان به عنوان یک آدم باتجربه در این زمینه میخوام بهتون بگم یه ساعت دیگه که نتایج لاتاری اومد،
۱. حتی اگر برنده شده بودین هم سعی کنید زیاد ذوق نکنید! از برنده‌های ایرانی پارسال حتی ۵۰درصد هم ویزا نگرفتن.
۲. به هیچ عنوان سمت وکیل و موسسات مهاجرتی نرید.
66
31
2K
زنداییم فرمودن به دو تا بچه بسنده نکنی‌ها، من اگه عقل الانمو داشتم حداقل ۴، ۵ تا میاوردم.
گفتم زندایی جان من اگه عقل الانمو داشتم کلا نمی‌زاییدم. تازه عروسشون از خنده غش کرد:))
18
5
2K
بچه‌هارو سرگرم کردیم، یکیمون رفت تو دستشویی و یکی تو حموم، برای تمیزکاری. پسرم اومده پشت در که مامان منم بیام؟ گفتم اینجا خیسه، میفتی زمین. گفت: «الّاپکر از دست شما» و رفت.
:|
39
7
2K
گفتم ما چهار تا یه وقت امتیاز این مرحله رو از دست ندیم:))
بالاخره رفتیم بچه‌ها.
159
7
2K
دخترم جدیدا یاد گرفته وقتی میخواد گریه کنه دستشو خیلی با ناز میگیره جلوی دهنش. حیف که خونه‌ی دوبلکس نداریم.
17
7
2K
پسرم میگه دوستت دارم.
- منم دوستت دارم مامان.
دخترم با خنده: منم دوستت دارم.
اینو هی نوبتی تکرار میکنیم و میخندیم.
به این فکر میکنم که تا این سن من و مادر پدرم هیچ موقع این جمله رو به هم نگفتیم.
16
13
2K
داستان جدید ما هر از گاهی:
پسرم به باباش:
- بابا تو خانومی؟
- نه بابا جان.
- برج لب نمیزنی؟
- نه پسرم.
و میره تو فکر:))
31
8
2K
اینو یادم اومد! اولین باری که مافیا بازی کردیم، بعد بازی یه دعوای حسابی داشتیم. همسر گرامی مافیا بود. یه جایی وسط بازی با چشمک یواشکی به من گفت من شهروندم و ما باختیم:| ذهنم توانایی هضم یه همچین دروغی رو تو اون دوران گوگولی اوایل ازدواج نداشت:))))
#بی‌جنبه‌ای‌که‌من‌باشم
19
4
2K
امروز بعد مدت‌ها بردیمشون یکم دور زدیم. تو مغازه‌ی اسباب‌بازی فروشی با دیدن همه‌ی عروسکا از ذوق جیغ زدن و به تک‌تکشون سلام دادن. مانکن‌های بچه‌ی مغازه رو هم از دور بغل کردن و باهاشون بای‌بای کردن.
خلاصه که به این صورت شهر رو زیبا کردیم:))
48
7
2K
وارد فرودگاه شدیم و بچه‌ها تا صدای نازدار اون خانوم پشت بلندگو رو شنیدن برگشتن با چشای گشاد به من نگاه میکنن و با ذوق میگن «وانتی» :))))
الهی بمیرم از بس فقط تو خونه بودن.
#طفلان‌کرونا
25
16
2K
بچه‌ها که به دنیا اومدن دخترخاله‌م براشون یه جفت خرگوش بامزه هدیه آورد. دخترمون دوتاشو صاحب شد و سه ساله بدون اینکه خرگوشای عزیزشو بغل کنه خوابش نمیبره.
اون روز داشتن بازی میکردن که یهو دیدم دخترمون با یه جیغ بلند زد زیر گریه و همش میگفت آآآی آآآی.
36
4
2K
این واقعا آزار دهنده‌س که به من میگین برم خدا رو شکر کنم بابت اینکه همسرم تو بچه‌داری بهم کمک(!) میکنه. کاش اگه پارتنر همراهی ندارین حداقل پیش‌فرض‌های ذهنی‌تون رو درست کنید و کار خونه و بچه‌داری رو وظیفه‌ی خانم ند‌ونید. اینجوری شاید نسل سالم‌تری تحویل جامعه بدیم.
20
30
2K
بهش میگم مامان جان بیا بریم دیرمون نشه. میگه الان میام. یواشکی نگاه کردم دیدم رفته جلوی آینه در ادکلنو برداشته میماله به لبش. میبینه هیچی نشد با پماد آدِ امتحان میکنه. عه اینم نبود؟ شاید گل‌سر باشه…
دو ساله‌ی قرتی من:))
25
3
2K
دو سه روز پیش دخترمون سرفه میکرد و باید شربت میخورد. تمام مدت بیماریش ما باید به زور شربتو میریختیم تو حلقش و پسرمون التماس میکرد منم مریضم، به منم بدین.
امروز پسرمون هم به سرفه افتاده و حدس بزنید چی شده؟ شربت نمیخوره، باید به زور بهش بدیم:|
10
5
2K
دوقلوداری اینجوریه که:
من: بچه‌ها صدای چیه؟😍
دخترمون: هاپو😍
پسرمون: 😭😭من بگم صدای چیه😭😭
:|
دوباره من: بچه‌ها صدای چیه؟😍
پسرمون: هاپو😍
:|
و این رو بسط بدین به تمام ابعاد زندگی ما:|
25
2
2K
چند وقته هر موقع خراب‌کاری میکنه با خنده میگه اَلّاپَکَر. برام سوال شده بود منظورش چیه که امروز دیدم مامان‌بزرگشون هر وقت شیطونی میکنن میگه: «الله‌اکبر»:)))
25
3
2K
خانم خانما فرمودن: «مامانی میشه بریم یه جنگلی، بعد شب که شد تو آتیشا مارشملو بندازیم بخوریم؟»
این دیگه کلاس کارش به ما نمیخوره بچه‌ها، ما نهایتا تا سیب‌زمینی عقلمون میرسید!
22
2
2K
خیلی از مشکلات روحی من از اونجایی شروع شد که فکر کردم قوی بودن خوبه!
و این که لازم نیست همیشه قوی باشم رو خیلی دیر فهمیدم.
12
51
1K
نصف شب دخترمون با شدت زد زیر گریه و صدامون میکرد. رفتم پیشش میگه انگشت! انگشتشو بوس کردم و گفت خوب شد:|
تو اون هیر و ویر داداشش با چشاش بسته نشسته میگه: مامانی من گیه نمیکنم:))
#خودشیرین‌خان
21
3
1K
دو سه تا پیراهن جدید برای دخترمون خریده بودیم و داشتیم با ذوق امتحانشون میکردیم. یهو دیدم پسرم داره کجکی کجکی با سرعت راه میره میگه: «مامان مامان دارم میفتم، دارم میفتم�� بدو».
هنوز یادش میفتم با عذاب وجدان از خنده پخش زمین میشم:)))))
12
1
1K
خانوم خانوما دست داداششو گاز گرفته و داداششو بغل کردیم که آروم شه، دیدیم رفته یه گوشه داره دست خودشو گاز میگیره و ادای بغض درمیاره:|
50
7
1K
این انیمیشن رو یادتونه؟
هر سال روز جهانی کودک و تلویزیون نشون میداد، منم هر سال باید میدیدمش و عین چی میترسیدم:|
چرا آخه؟
-بعععع
-بعععع
:|
82
23
1K
دیشب رفته بود تو اتاق که سیب‌ها رو بذاره برای خشک شدن و باید بگم که دوستان تو این هشت سال این نزدیک‌ترین تجربه‌ی ما به ولنتاین بوده:))
14
0
1K
از باشگاه اومدم خونه و موقع لباس عوض کردن و مرتب کردن موهام یکسره زل زده بهم. باباش بهش میگه وقت خوابه برو تو تختت. میگه میخوام مامانیو نگاه کنم. و با چشای قلبی و دست زیر چونه در حالی که ژست توالت ایرانی به خودش گرفته میشینه روبروم.
خیلی دوسش دارم.
26
3
1K
سه چهار روز بعد از زایمان بچه‌هارو برای چکاپ برده بودیم مرکز بهداشت، خانومه گفت خودت از لحاظ روحی مشکلی نداری؟ مامانم بهش گفت چرا دائم داره گریه میکنه. منم بهم برخورد با گریه گفتم نخیر هیچم اینطور نیست، من خوبم:)))))
20
2
1K
دیروز تو فروشگاه دیدیم یه خانواده دارن فارسی صحبت میکنن (اینجا خیلی کم ایرانی میبینیم). بخاطر توییت‌هایی که در مورد فرار ایرانی‌ها از همدیگه خونده بودم، سعی کردم عکس‌العمل خاصی انجام ندم که معذب نشن. ولی با اولین جمله‌ی فارسی‌ای که به بچه‌ها گفتم با ذوق اومدن جلو و سلام کردن.
20
4
1K
بهش گفتم بابا کاری نداره که یه قیچی بگیر دستت دمشو ببر. نتیجه این شده که یک ساعت و نیمه داره پایینشو صاف میکنه و کم کم داریم میرسیم به کف سرم:))
86
4
1K
با هم کیک درست کردیم. تو کیکشون کشمش ریختن و با چشای قلب قلبی منتظرن که بپزه. حالشونو خریدارم.
یه چیز جدید هم کشف کردن که دیگه خدا به این خونه زندگی رحم کنه:
36
2
1K
حالا که بحثش داغه اینو بگم. میدونین بزرگ‌ترین مشکل جاروی رباتیک تو خونه‌ی ما چیه؟
وقتی روشن میشه بچه‌های ما فکر میکنن اون یه جانداره و باید آشغال تولید کنن که سیر بشه.
همین الان پسرمون با یه مشت دستمال کاغذی راه افتاده دنبالش هی بهش میگه آفرین، اینم بخوری دیگه تموم میشه:|
34
12
1K
بادکنکی که دست دخترمون بود ترکید. بعد از یک ربع گریه کردن، داداشش که حسابی دلش سوخته بود بادکنک خودش رو داد به خواهرش و بعد یه مکث زد زیر گریه:|
تقسیم وظایف به شیوه دوقلوها.
15
5
1K
در تمام طول زندگیم از شنیدن صدای جویدن بقیه متنفر بودم و حسابی عصبی میشدم. این روزا دو تا کاسه آجیل میذارم جلوی این دو تا جوجه و میشینم با لذت گوش میدم:|
مادری چه بر سر من آورده!
24
2
1K
من ۱۰ سال پیش از رشته‌ی علوم کامپیوتر انصراف دادم و به همه گفتم «آینده‌ی این رشته تو مهاجرته که من قصدشو ندارم» (زارت)
به نظرتون یه آدم چقدر میتونه الاغ باشه؟
46
6
1K
۱۵۰ بار تا حالا تو کتاب بهشون ببعی نشون دادیم و گفتیم ببعی چی میگه؟ عین ببعی نگامون میکردن!
امروز از نزدیک دیدنش و تا خونه تو ماشین بع‌بع کردن:))
20
8
1K
از پارسال یه دانشجوی فیزیک برای کارورزی اومده توی منطقه‌مون که من به عمرم معلم به این با انگیزگی ندیده بودم. انقدر تو دفتر برامون آزمایش‌های ساده رو با ذوق انجام داده که بقیه‌مون هم به فیزیک علاقه‌مند شدیم!
5
5
1K
رفته بودیم خونه‌ی یکی از دوستامون، یهو سکوت شد و پسرمون با عصبانیت به خواهرش گفت «علفی»🤭
داشتیم از خجالت آب میشدیم که دوستم گفت: «عزیییزم میگه آی لاو یو🥺»
آره آره، همون:))
18
3
1K
اگه طاقت این رو دارین که بشینین با دقت به کسی گوش بدین که داره با ذوق براتون شکل و شمایل پی‌پیش رو تشریح میکنه، بزایید.
(-مامان این ماره، این مامانشه، این بچه‌شه. بیا باهاشون خداحافظی کنیم. بااااباااایییی توام بیا ببین چی درست کردمممم.)
49
4
1K
پستونک خواهرشو از دهنش درمیاره، تا میبینه گریه میکنه دوباره میذاره تو دهنش و بلند به خودش میگه باریکلا:|
دور از جونش بچم قشنگ پتانسیلشو داره یه کارهای بشه تو این مملکت.
22
3
1K
با استرس دویدم تا ببینم کجاش آسیب دیده که اینجوری داره اشک میریزه. دیدم چشاشو بسته هی به خرگوشش اشاره میکنه. گوش خرگوشش کنده شده بود و دخترم حتی دلش نمیومد بهش نگاه کنه. قشنگ انگار داشت همراه خرگوشش درد میکشید:|
8
0
1K
دیشب بهشون میگم مامانی میخواد دماغشو عوض کنه، باید یه چسب بزرگ بزنم که زود خوب بشه (خیر سرم میخواستم آمادگیشو داشته باشن). پسرم میگه مامان بنفششو بگیر:|
🤡
35
4
1K
مامان‌بزرگ برای دخترمون دستکش موش‌موشی بافته. ولی پسرمون بیشتر از صاحبش اونو پسندید و ذوق نشون داد.
+میفرمان که: مامانی قامه شدم.
34
1
1K
از دیشب طی کردم امروز صبح که جمعست میخوام تا ساعت ۹ بخوابم. ساعت ۸ و نیم:
41
4
1K
باباشون داره براشون بادوم میشکنه. دخترمون مغزشو میخوره و پوستاشو دوباره میچسبونه به هم، میگه: «بابا در بادومو بستم سوز نیاد.» :))
24
1
1K
سرشو میبره در ۲ سانتی خواهرش:
- خوشحالی آجی؟
- نه
- گریه میکنی؟
- گریه میکنم.
دو ثانیه بعد:
- خوشحالی؟
…
پسرم درسش تو همدلی فقط تا همینجا رسیده:))
20
3
1K
یه دفعه اومدم ته‌چین درست کنم یادم رفت توش تخم مرغ بریزم. خوشم اومد و دیگه نریختم. این دفعه ماستم یادم رفت بریزم:|
43
2
1K
باباشون تا گردن رفته تو شِن و ماسه. میگه به خاطر بچه‌ها، که ببینن ذوق کنن. انگار من یادم نمیاد تو این ۸، ۹ سال هر موقع اومدیم کنار دریا داستان همین بوده:))
#کودک‌درون
#ازینجانمیخونمتون:))
19
0
1K
بهش میگم پستونکتو بذار لبه‌ی تخت، دو سه ثانیه تند تند میک میزنه بعد میذارتش که دلش تنگ نشه:)))
9
5
1K
رفتیم گردش واکنش مردم به بچه‌ها:
بی‌بچه‌ها: وااای چه گوگولی، ما هم خیلی دوقلو دوست داریم.🥺
یه بچه‌دار‌ها: خیلی سخته، نه؟ ما تو یکیش هم موندیم!
دوقلودارا: خدا برای دشمنتون هم نخواد، یعنی این تقاص کدوم گناهتون بوده؟:))
18
1
998
دو سالگی:
سرتقمون در راستای اینکه «هیچکی دست منو نگیره و بهم نزدیک نشه»، یه پله‌ی کوچیک رو ندید و افتاد زمین. عکسل‌العملش؟ گفت میخوام خودم پاشم و در تایید اینکه اصلا هم ناراحت نیست، وسط پیاده‌رو دراز کشید رو زمین و با خونسردی سرش رو گذاشت رو پله:|
آره، اصلا عجله نکن پسرم:|
14
1
990
اون موقع که میخواستیم بیایم هند بقیه میگفتن خوبه دیگه، میرین تمرین میکنید زبانتونم دو سه ماهه فووول میشه. هفته‌ی اول که اومده بودیم، وقتی میخواستم حرف بزنم کلی تو ذهنم فکر میکردم که از چه ساختار و لغاتی استفاده کنم که جمله‌م قشنگتر باشه.
19
3
968
دوران راهنمایی یه دوستی داشتم همیشه قبل امتحانا تند تند شروع میکرد ذکر گفتن. یه روز ازش پرسیدم چی میخونی؟ گفت آیه‌ی «و من بین ایدیهم سدا…». کمک میکنه معلما نفهمن زیر میز کتاب باز میکنم:|
بنده خدا به تقلب ایمان راسخی داشت:)))
29
1
964
امروز خیلی اذیت میکردن. نشستم رو مبل و خودمو زدم به بیخیالی. دخترم اومد گفت مامانی خوشحالی؟ گفتم نه. دوباره پرسید مامانی خوشحالی؟ -نه، ناراحتم مامان.
یهو با تمام وجود زد زیر گریه.
الهی بمیرم هنوز یادم میفته عذاب وجدان میگیرم که چرا خوشحال نبودم!
14
0
936
