بچهها، این پسره، واکسنهاش رو زده، تر و تمیزه، از نژاد خوبیه و چشماش هم سبزه، دنبال یه خانوادهی خوب میگرده به سرپرستی قبولش کنن، تازه ۳۵ سالش شده و اخلاقش هم خوبه 😁
نصیحت به دوستان زیر ۳۰ سال:
نصیحت ماهایی که بالای ۳۰ سالیم رو خیلی جدی نگیرید؛ ما همین حالا در آستانهی ۴۰ سالگی هم نمیدونیم چه غلطی داریم میکنیم. فوقش بتونیم درس عبرت باشیم! اساساً اگر نصیحت کابرد داشت، دنیا میبایست با این حجم انبوه نصایح جای بهتری میبود...
توی هتلهای ایران، وقتی احتمالاً به خاطر ظاهر و نوع پوششم باهام انگلیسی حرف میزنن و فارسی جواب میدم، چند درجه احترامی که بهم میذارن کم میشه. خب چرا؟ خوب بود سر کارت میذاشتم مرتیکه؟
-ور آر یو فرام؟-
در مورد آدمی که توی رزومهش نوشته: "مسلط به نرمافزار نقطه قوت"، چه فکری میکنید؟
راهنمایی: "نقطه قوت"، ترجمهی تحت اللفظی یکی از نرمافزهای مایکروسافته 😁
شما تا حالا املت شاتوت خوردید؟ یا بستنی با جگر و پیازداغ؟ بعضی ترکیبات اصلاً نیازی با آزمودن ندارن، روی کاغذ تکلیفشون روشنه؛ مثل دموکراسی دینی، مثل اصلاحطلبی در جمهوری اسلامی.
محمدرضا شعبانعلی یه پست نوشته در مورد سیستمهای بسته، طلا! اصلاً من هربار پرهام میریزه از باسوادی این آدم. بعد اینجوری نوشته که لپتاپم رو باز میذارم که یه ساعت وقت آزاد پیدا کنم و بنویسم؛ من باقی عمرم رو صرف کنم نصفش رو هم نمیتونم بنویسم. اه، آدم لجش میگیره انقدر میفهمه!
آقاهه زدم سر شونهم، به انگلیسی پرسید شما خارجی هستید؟ به فارسی گفتم به خاطر شلوارک میگی؟ گفت نه، ۳ بار صداتون کردم و گفتم نباید از این آسانسور برید و نشنیدید! 🚶♂️😅
تصورم اینه که افزایش عوارض خروج از کشور، از ۴۰۰ تومن به ۵ میلیون رو با تقسیم سادهی درآمدش توی بودجه جدید به درآمد سال قبل به دست آوردید و بدون اینکه تغییر تعداد سفرها رو لحاظ کرده باشید، در نقش عملهی قدرت ظاهر شدید و کاری میکنید که اگه شد دو میلیون، همه خوشحال بشن!
من از پیروزی تیمی که نام کشورم رو داره، خوشحالم و از گروگان بودن این نام در دست ظالمان، احساس شکست و ناراحتی دارم؛ نباید درکش سخت باشه، احتمالاً میلیونها نفر این حس و حال متناقض رو داشته باشن!
آییننامهی ساماندهی مد و لباس ابلاغ کردن، توش شلوار زنانه باید فاصلهی فاق تا مچش حداقل ۱۰۰ سانت باشه! تخصص که ندارید، عقل و سانتیمتر چطور؟ من با ۱۸۰ سانت قد، این عدد برام زیر ۸۰ سانته. چی شد گیر شماها افتادیم؟ 🥲
میگن طرف توی اتوبان بر خلاف جهت همه رانندگی میکرد و معترض بود که امروز همه دارن خلاف میآن! ماجرای این احمقیه که میگه دشمن از همهی ساختمانها، سنگ روی سرمون میریزه؛ خب نادان، دشمن تویی!
اگر خیر کسی رو میخواید، به جای این که به خودتون علاقهمندش کنید، به خودش علاقهمندش کنید، شما قراره چند وقت، روزی یکی دو ساعت باهاش باشید، ولی اون تا ابد باید با خودش زندگی کنه؛ چه اینکه کسی که خودش رو دوست داشته باشه، شما رو هم بهتر میتونه دوست داشته باشه!
بدترین حسی که میتونید به کسی که داره همهی تلاشش رو میکنه بدید، حس ناکافی بودنه؛ چه توی کار، چه اجتماع، چه روابط عاطفی!
خب دیگه چی از جونش میخوای؟ ناراضیای؟ تمومش کن؛ اما سرزنش هرگز!
همهی واقعیت توی ذهن ما جا نمیشه، پس باید انتخاب کنیم کجاها رو ببینیم. من نمیخوام چشمم رو روی فقر و تبعیض و ظلم ببندم، اما ترجیح میدم تمرکزم روی چیزهایی باشه که میتونم روشون تاثیر بذارم: بهتر رانندگی کنم، با همکارام بهتر تا کنم، بیشتر حواسم به اطرافیانم باشه، به همین سادگی!
من یه ۴۰۵ داشتم که مثل این رباته که اینستاگرام رو فتح کرده، روغن میداد؛ نه تنها کسی براش مرثیه نسرود و ازش نتیجهگیری چپولانه نکرد، بلکه برای اینکه حیاط رو کثیف نکنه انقدر توی کوچه پارکش کردم که دزد بردش. امیدوارم دزده به جای جمع کردن روغن، الآن مشغول زندگی کردن باشه! 😁
اتفاق تروریستی و تلخ شاهچراغ، فرصتیه تا تکرار کنیم که از نظر ما، هرکسی به مردم بیگناه شلیک کنه، بیشرفترین دشمن این مردمه؛ هرکسی، با هر لباسی، پشت هر نقابی!
نیاز به کسی دارم که بدون اینکه قضاوتم کنه، باهاش در مورد نگاهم به اتفاقات اخیر فکر کنم و حرف بزنم؛ ما با پدیدهی جدیدی مواجهیم و لحظه به لحظه برخوردهامون داره قضاوت میشه. کمیآرومتر، دشمنان ما، ما رو ضعیف و تنها میخوان؛ دوستامون که نباید به این ترس و تنهایی دامن بزنن!
از دوست بسیار عزیزی، یک ساعت گرانبها و البته این گاو محترم رو هدیه گرفتم؛ اسم نداره ولی عجالتاً قراره جای زرافه رو که پنچر شده بود، در ترددهای روزمره بگیره... 😅🐮
امروز صبح اولین تذکر حجاب رو در زندگیم گرفتم. با شلوارک از تنیس برمیگشتم که رفتم شیر بخرم، یه آقایی باهام دعوا و با موبایلش فیلمبرداری کرد که ناموس مردم توی خیابونه و من پدرت رو در میآرم.
انصافاً با اینکه قانون حمایتش نمیکنه، باز هم خیلی درد داشت. دلم به حال دخترا سوخت! 😔
توی رستوارن، گفتن یه میز هست توی تراس، فقط میز بغلیش "چادری" هستن، اشکالی نداره؟ در جایگاه قضاوت نیستم، ولی به نظر میرسه یه بخشی از جامعه، دارن با طرفداران حجاب، مثل جزامیها برخورد میکنن! قابل درکه؟ بله، به سادگی؛ درسته؟ فکر نکنم!
یه دوستی توی دایرکت من رو شستن در مورد شایعهی فوت استاد، بعد هم اضافه کردن که حتما اینترنت رو هم اینجوری پشتیبانی میکنید، لازم به ذکره اونی که شاتل رو مدیریت میکنه، برادر منه، من لباس میفروشم، لطفا اگه تنگ بود به من دایرکت بدید! 😁
تا حالا دیدید دزدها، خودشون مستقیم به پلیس مراجعه کنن؟ نه، کسانی که از دزدها آسیب دیدن میرن پیش پلیس؛ این در مورد روانیها هم صادقه، اغلب کسانی که میرن پیش تراپیست روانی نیستن، بلکه از یه روانی آسیب دیدن و به ناچار به درمانگر مراجعه میکنن!
گاهی، به موقع دست کشیدن، به اندازهی به موقع شروع کردن اهمیت داره. محمدرضا شعبانعلی توی یکی از سخنرانیهاش میگفت: "سلول سرطانی، اونیه که به موقع دست از تلاش برنداشته و نمرده!"
افزون بر اینکه زبان میخونید، ورزش میکنید، واکسن گارداسیل میزنید و روزی هشت لیوان آب مینوشید، جان عزیزتون ردیفهای اکسل رو فریز نکنید و سلولهاش رو هم مرج نکنید؛ آخه این چه کار مزخرفیه عزیزان من؟ 🙄
ولی اگه ماشین زمان اختراع شد، به نظرم مامان باباهامون رو بفرستیم در گذشته برن تراپی؛ بعدش دیگه اغلب ما نیاز به تراپی نخواهیم داشت. حالا هم که هنوز اختراع نشده، اگر قصد بچهدار شدن داریم، تا دیر نشده خودمون رو درمان کنیم و حلقهی آخر این زنجیر آشفتگی روانی تربیتی باشیم!
محمدرضا جایی نوشته بود که: "اغلب، آدمها، چندان فراتر از متوسط اطرافیانشون نمیرن" و البته من افتخار میکنم که به متوسط دوستانم نزدیک بشم.
احمدرضا نخجوانی | پویا شفیعی | امیر تقوی | محمدرضا شعبانعلی | من
من از ریختن ارزش کریپتو و هدر شدن سرمایهی مردم خوشحال نمیشم، اما از هرچیزی که آدما رو به جای دلالی و زرنگبازی، به سمت انجام کسب و کاری که ارزش واقعی خلق میکنه سوق میده، از ته دل ممنون و خرسندم!
من فکر میکردم اگر کسی رو نداشته باشی که باهاش موفقیتت رو جشن بگیری، موفق نیستی؛ الآن فهمیدم که مسیر موفقیت�� از پذیرش نداشتن کسی برای جشن گرفتن میگذره!
با دزدترین موجودات عالم طرفیم؛ آزادی رو دزدیدن، معنی کلمات رو دزدیدن، حق زندگی معمولی رو دزدیدن، حیات هموطنانمون رو دزدیدن، هویت شهدامون رو دزدیدن، جسم بیجان آدمها رو دزدیدن و حالا هنوز هم اصرار بر دزدیدن آیندهی ما دارن...
تعجب میکنم عدهای -از روی نادانی یا بیشرفی- حرف از عذرخواهی میزنن؛ ما با یک تعداد پیشآمد، اشتباه ساده و خطای انسانی مواجه نیستیم، با یک سیستم غاصب و ایدئولوژی کودککش طرفیم که در ادارهی کشور شکست خورده و روز به روز مردمش رو دلآزردهتر کرده و میکنه. از چی عذرخواهی کنه؟!
سازمان نظام روانشناسی یه لیست داده که شیری و انوشه و برخی دیگه غیرروانشناس و فاقد مجوز هستن؛ بیصبرانه منتظر یه لیستی از اداره دامپزشکی هستیم که توش مستر تیستر رو هم به عنوان آفات دامی معرفی کنن!
اگه از کسی خوشتون میآد، مستقیم بهش بگید، به احتمال قریب به یقین شانستون میسوزه و طرف میپره و خیالتون راحت میشه؛ یه شانس کمی هم هست که حستون متقابل باشه، دوست بشید و یه عمر بزنه تو سرتون که تو خودت اومدی پیشنهاد دادی. نه، ولش کنید، پشیمون شدم، اگه لیاقت داشت خودش میاومد!
پسر، واقعا در هیچ لایهای از حاکمیت، هیچ برنامهی جدیای در هیچ زمینهای وجود نداره؛ استراتژی مملکت رسماً روی "از این ستون به اون ستون فرجه" ست شده. خیلی ترسناکه، جنگ نامنظم شنیدید؟ دوستان مبدع مدیریت نامنظمن؛ همین که شب میرسیم خونه باید ممنون دونه دونهی اولیاء و انبیاء باشیم!
"تصمیم برای ادامه ندادن به زندگی" اگر فعالانه باشه، میشه خودکشی؛ اگر منفعلانه باشه، میشه زندگی خیلی از ماها. تصمیمی برای ادامهی زندگی نداریم، فقط زندهایم چون ارادهی عکسش رو هم نداریم...
یه موتوری توی اندرزگو اومد کنار ماشینم، گفت: خوش به حالت، کیف دنیا رو میکنی؛ توضیح دادم که والا هیچ کیفی نمیکنم، باز تکرار کرد قضاوتش رو و رفت. بعدش با خودم فکر کردم نکنه اونایی هم که ما فکر میکنیم کیف میکنن، نکنن؛ و باز از خودم پرسیدم که: پس کی داره کیف میکنه!؟
توی یکی از این مستندهای حیات وحش، میگفت یوزپلنگها اگر ۴ یا ۵ بار برای شکار تلاش کنن و موفق نشن، دیگه بعدش رمقی برای شکار ندارن و ممکنه از گشنگی تلف بشن؛ من رو یاد تلاش برای ساختن رابطهی عاطفی انداخت، که دیگه از یه جایی به بعد، انگار هیچ حوصلهای براش نداری...
دوست دارم برگردم به اولین جلسه از کلاس تعلیمات دینی، هنوز کلمهی "عدالتـ..." از دهن معلم خارج نشده، چنان بزنم توی دهنش که دیگه جرأت نکنه باور غلط توی ذهن بچهها فرو کنه...
میبینید؟ اونجوری که شما به حکومتتون چنگ زدید، مردم زندگیشون رو نمیخوان؛ مردم دارن از جونشون میگذرن و شما از خونشون نمیگذرید؛ شرم بر شما، از شما متنفریم...
تراپیستم گفت به دشمنانت نامه بنویس و بعد از نوشتن نامهها، اونها رو آتیش بزن؛ منم همین کار رو کردم الآن خیلی حس بهتری دارم. فقط نگفت با نامهها چیکار کنم...
راستش من چندان ارزشی برای عاقبت قائل نیستم؛ فرض کنیم آخرش جهان پر از عدل و داد میشه؛ خب وسطش چی؟ آخرای عمرم عدل و داد میخوام چیکار؟ جوانیمون چی پس؟ آخرش دیره، حالا باید یه کاری کرد...
به محض اینکه مطمئن شدید به قدر کافی خوب هستید، به جای تلاش برای اثبات خودتون به ناباوران، وقتتون رو صرف یافتن کسانی بکنید که به شما باور دارن؛ عمر، کوتاهتر از اونیه که برای چانهزنی و اصرار و التماس هدر بشه...
رانندهی پرخاشگر سرش را از پنجره بیرون آورد و با فریاد به ماشین کناری گفت: "پیرمرد، میخوای بیام عینکت رو بکنم تو ...نت؟" پیرمرد با خونسردی پاسخ داد: "نه".
رانندهی پرخاشگر که راهی برای ادامهی مکالمه نیافت، پس از مکثی طولانی، به آرامی به راهش ادامه داد.
تهران- تابستان ۹۸
میدونید وقتی میگیم کسی "گذاشت و رفت" چیو میذاره و میره؟ من فکر میکنم پاسخ "امید" باشه، آدمها وقتی برای همیشه میرن، قبلش امیدشون رو از دل میکنن، میذارن و بعد میرن...
یه ویپیانی از یک دوست عزیزی دستم رسیده، که از روزی که هیچی فیلتر نبود بهتره؛ صبح ایمیل زدم پروندهی مهاجرتم رو کنسل کردم... 🚶♂️
پ.ن: لطفاً صف رو رعایت کنید 😁
خانمی که توی کافه رئیس اندرزگو تمام مدت بلند بلند با تلفنت حرف میزدی و داشتی گفتی چون همیشه لندن بودی، الآن عقدهی آفتاب داری و نمیخوای بری خونه؛ اون قهوهای که میبرن، "تِیکاِوی" هست، قهوهی "تِیکاُوِر" هنوز اختراع نشده!
یه پادکست درست کنیم، لالایی برای آدم بزرگا؛ بگه تو امروز عالی بودی، نگران هیچی نباش، مهم فقط مودته، اُوِرتینک نکن، فردا میتونه بهتر باشه، اضطراب مشکلی رو حل نمیکنه، خودت و دیگران رو ببخش؛ و از این مزخرفا. تا آدم خوابش ببره...