در این نوشته به بیبی فارسی؛ نقش #روحانت در سیاست افغانستان را به کنکاش گرفتم. از یکسو اینروزها خوب نیستم و از سو دیگر کمبود منابع مکتوب در این خصوص بسیار اندک است با آنهم تلاش کردم باب جدید را در این خصوص بگشایم و ریشههای تاریخی حضور آنها را تبیین کنم
به یاد سهراب که امروز تولدش بوده و به یاد هزاران انسانکه در برابر تروریسمجهانی سینهسپر کردند تا افغانستان در گلوگاه افراطیت نسوزد. این لبخند و غرور ببنید، چقدر دل آدم درد میکند که غنی این پیرمرد بدکین به خون هزاران انسان خیانت کرد. به یاد مردان آزادی و به یاد سهراب عظیمی❤.
نشانههای #زن در کابل پاک میشود، عکس زن، صدای زن و حضور زن در حال نابودیست. هزاران زن بیظیفه و ناامید شدند، میلیونها دانشجو و متعلم دیگر به مکتب و دانشگاه نمیروند و این وضعیت وحشتناک است. جهان باید در کنار زنان افغانستان ایستاد شوند، جهان نباید زنان را فراموش کنند.
احمدشاه 9 بار هند را ویران کرد، پسرانش 2 قرن همدیگر را کشتن، عبدالرحمن نسلکشی کرد، آلیحیا استبداد و فاشسیم تولد کرد، کمونیستها و اسلامگراها جهاد و جنگافزار آوردن و غنی بابا فرار کرد. کل تاریخ ما به تجاوز، خشونت، شورش و استبداد خلاصه میشود. این تاریخ نیست، هرجمرج است.
رفتن، رسیدن است و من امروز کار جدیدم را به عنوان پژوهشگر در دانشگاه
@UniLeipzig
شروع کردم، قرار است در اینجا تحقیق کنم، بنویسم و بخوانم. وقتی به گذشته و پلههای شکستن و برخاستن نگاه میکنم حس سربازی را دارم که بعد از یک نبرد طولانی مادرش را در آغوش گرفته میگوید: مادر زنده برگشتم.
امتیاز عدم تجزیه افغانستان به غیرپشتونها بر میگردد، بارها غیرپشتونها با تجزیه مخالفت کرده و اتحاد را حفظ کردند، امروز از سر نارچاری مسئله تجزیه مطرح میشود، ما دولتهای کمونیستی، اسلامی و جمهوری را تجریه کردیم اما کارساز نبودن. یا به عدالت میرسیم یا تجزیه میکنیم. عصر بردگی گذشته
چریک اسطورهییکه طلسم 300 ساله ستم را شکست، در میزگفتگو حرف داشت، در میدان نبرد تفنگ. جنگجوی صلحخواهء که به تنهایی نزد دشمن میرفت و عملیاتش برای ادبیات بود. عدالت و خقخواهی را دوست داشت و مسلمانی را در آزادگی میدانست. آشکار است که ستم و ترور چرا با این مرد دشمنی میکند.
فواد یک اعجوبه نظامی بود، جنگآورِ که ادبیات و تاریخ میخواند و آگاهانه و بدون نفرت میجنگید. زبان عصر را میدانست و سالها علیه ترور و تاریکی ایستاد. چقدر درهها پنجشیر و اندراب دلتنگ این مشتهای گرهکرده است، چقدر افغانستان این غرور و نجابت را کم دارد. به یاد فواد و این غرور.
جنگجوی خوشقیافه، چریک جگردار و فرزند هندوکش که 20 سال در دشتهای هلمند، کوههای بدخشان و درههای نورستان جنگیده و اکنون در بلندای پنجشیر با تفنگ پدری نشسته تا آزادی را با چنگ و دندان بگیرد. در عصر تنفر و تفرقه آیا به راستی وطندوستتر از خالد سراغ دارید؟ این لبخند و شجاعت ببینید
انگلیسها، روسها و آمریکاییها به اجازه پشتونها وارد افغانستان شدند. کرزی گارد آمریکایی داشت، انگلیسها را شاهشجاع آورد و روسها را کمونیستهای پشتون پذیرایی کردند. آنوقت ناسیونالیستها پشتون چرا فکر میکنند آمریکا را غیرپشتونها آورده است؟ من منطق لنگ این ادعا را نفهمیدم!
معجون از حقارت، شکم، دزدی و خیانت. اینها چقدر ذلیل شدند، چقدر غرور کاذب شان به فنا رفت و حقارت دایمی نصیب شان شد. از این بابت خوشحالم و امیدوارم بیشتر از این به حقارت و سرافگندی دچار شوند و با عذاب وجدان در سرزمینهای دیگر بمیرند. کثافتهای بیشرف.
از دل کوه آمده بود، لباسکهنه و فکرنو داشت، همانطور که خندیده مولانا میخواند، پوتین میپوشید و برای دفاع از ادبیات، عملیات میکرد. مرد اسطورهیی، چریک بیباک و سیامتمدار عدالتپیشه بود. در سختشراط برنامه داشت و کتاب و سلاح را همزمان استفاده میکند. اینمرد چقدر بزرگ بود.
قبر مسعود را در خانهش ویران کردند، تندیس مزاری را آتش زدند، آرامگاهء مردهگان و زندهگان را در جورجان و پنجشیر منفجر کردند، بعد تا حرف میزنی متهم میشی، تفریقهافکن میشی، منافق میشی. چرا یک عالم و فهمیده اینها اعتراض نکردند که منفجر کردن قبر مسعود و آتشزدن عکس مزاری اشتباه است؟
#زنی به تکسی بالا میشود، جوان و بیوه ارتش است، سهطفل دارد و یک طفل پنجماهه در بطنش. زن با اندکی بغض میگوید: 500 قرض گرفته تا طفل پنجماههش را سقط کند. نزدیک شفاخانه پایین میشود، اشکش جاریست، وظیفهش را از دست داده و تنها به نان فکر میکند؛ به کی پناه ببرد و به کجا فریاد کند؟
چرا علمای دینی در برابر بستن مکاتبدخترانه ساکت اند؟ کسانیکه در حرمت نوروز گلوپاره میکنند چرا در برابر اشک دختران این سرزمین کرختاند؟ چطور ممکن است از منبر رسولالله با جهل همآغوش شوید؟ بیعدالت را توجیه و در برابر ستم سکوت کنید؟ واقعا شماها با همین تفکر وارث انبیاء هستید؟
پنجشیریکه آزادی را با چنگ و دندان گرفته حق دارد فردا رهبر شود. رهبر فردا را هندوکش تعیین میکند نه فراریها راه تضرعپیشه و آنهای که فقط نقزدن و محلیگرایی بلدند. به قول آمر صاحب قدرت مال پدری کسی نیست، کمرت را ببند، حقت را بگیر، اگر نمیتوانی، نق نزن، حرف مفت نزن، آدم باش.
جنگ افشار نبرد شیطان و فرشته نیست که عدهء در تحلیل آن مظلومنمایی و یکطرفهگرایی میکنند، اول جنگ میان دولت قانونی و یک گروه مسلح بوده، دوم آغازگر جنگ وحدتیها بود و سوم هدفمند و علیه تودهها نبوده که مصداق نسلکشی بدانیم. افشار باید برسی شود اما نه در سایه احساسات و مظلومنمایی
افراطیت در شمال خطرناکتر از تندروی در جنوب است. انسان جنوب هر چی تندرو و دینزده باشد باز هم به هژمونی قومی و فرهنگ پشتونوالی باور دارد. اما تندروان تاجیک و اوزبیک نوع خالص افراطیتِ است که حتی به فرهنگ دینی و بومی خود مثل امام ابوحنیفه باور ندارند. این موج بسیار خطرناک است.
در این نوشته استدلال میکنم که امریکا، انگلیس و شوروی شکست نخوردند، بلکه این مردم هستند که در دورههای مختلف شکست خوردند، آواره شده و رنج کشیدند. افغانستان گورستان امپراتوران بزرگ جهان نیست؛ گورستان فرزندان خودش است. ما شکست خوردهایم، ما آواره شدهایم.
ملا نیازی در 1994 میگفت که هزارهها به گورستان بروند، غنی به عنوان روشنفکر به مسعود گفت که شما را از افغانستان بیرون میکنیم، رهبر تحفظ پشتونها با حمایت از غنی تهدید کرد که لشکر قبایل را به افغانستان میآورد. چیچیز ملا و سکولار و رهبر یک جنبش ضد تبعیض را جزء قوم یکجا کرده است؟
پشتونوالی فرهنگ خشم، شهوت و خشونت است، این رسمِ توسعه و تمدن را بر نمیتابد، ضد زن و زیباییست و بدویت و دیگرستیزی را ترویج میدهد. در بستر این فرهنگ پدر پسر را کور میکند، چپاول افتخار حساب میشود و در این 300 سال فقط شورش، تجاوز و نظامیگری تولد کرده است، پشتون والی خوبی ندارد.
فارسی از دانشگاهها، تابلوها و سطح شهر حذف میشود، در ادارات فارسیزدایی به شدت جریان دارد، اینها نشانه ستم فرهنگی و ستیز با زبان دوم اسلام است. استعمار فارسی را از هند برچید و تروریسم و پشتونیسم فارسی را در افغانستان هدف گرفتهاند. فارسی زبان وصل و بیداریست، نگذاریم حذف شود.
احمد مسعود کاریزما و مقتدر است، در فساد و تزور سیاست افغانی نلغزیده و نجابت دارد. فرد که دانشسیاسی، روابط گسترده خارجی، منابع مردمی و شناخت دقیق از فرهنگ و قدرت در افغانستان دارد. آینده او به سان لبخندش روشن است. اگر در دام سیاستبازان کهنه کار تاجیک نیفتد به جاهای بلند میرسد.
غنی صدسال افغانستان را به عقب برد، یک نسل را فروپاشید و اکنون با ماموریتش دوباره برگشته و در گفتمان افغانیت به عنوان "بابا" استقبال میشود. سیاست و حفظ قدرت همین است. غنی واقعبین، آیندهنگر و زیرکانه بازی کرد. او با تقلب، دغلبازی و حتی فروپاشی قدرت را برای افغانیت حفظ نمود.
این نماد از درماندگی جمعیست، تصویر از سیهروزی انسانهایکه بارها زمینخوردند، شکنجه شدند و حق و حرمت شان زیرپا شده است. این تصویرِ من، شما و هر انسان دیگریست که در جغرافیا خشونت، تریاک و جهل زندگی میکنند. دیدن این عکس قلبم را پاره کرد. جای سیلی، دست سرباز را باید بوسید.
کرزی نماد برترجوی، تمامیتطلبی و یک عوامفریب بیمایه است که فرصتهای بیشمار برای بازسازی افغانستان را هدر داد، اکنون ما برآیند دغلکاری و اندوالبازیهای این خان قبیله است که مثل موریانه روایت و داشتههای نسل ما را بعلید و آزادی را از ما گرفت. این خان مکار قبیله را باید بشناسیم
بازی جنگ افغانستان پیچیده و استخباراتی است. مثلا چین جلو اعدام انس حقانی را گرفته، رهبران طالبان بعد از 2005 بارها به گونه پنهانی به ناروی و غرب سفر کردهاند. کرزی جنگ را به شمال برده. آمریکا زمینههای فساد را به رهبران شمال مساعد کرده و هزاران حرف دیگر. بر ما چی گذشته/ میگذرد؟
بلی، من خراسانی هستم، روستازاده که شیفته عدالت و عاشق نوشتن و لبخند است. عدهء گمان میکنند، همینکه تخلصت خراسانی است، باید دیگرستیز و متعصب باشید. این پیشفرض اشتباه است، من بدخشان و کنر را به یک اندازه دوستدارم و جزء عدالت و انصاف معیار ندارم. برای عدالت میجنگم حتی اگر نشود.
چرا صدای منبر و مسجد و ملا در برابر نسلکشی و تجاوز شنیده نمیشود، چرا مدعیان مردهریگ پیامبر که ایمان شان از موی زنی میلرزد در برابر ظلم کرختاند. مکتب و دانشگاه منفجر، هزاره و تاجیک سلاخی و دانایی تعطیل میشود، گریه دختران به عرش رسیده اما ملا، این موجود همیشه متحرک کرخت است.
الیت پشتون نه ظرفیت پاسخدهی به خواست مردم را دارند و نه جسارت اعتراف به ستم که در این کشور وجود دارد. تا حرف از عدالت میزنی، مهر جاسوس و تجزبهطلب زده صورت مسئله را پاک میکنند. اینها باید از چود بپرسند که چرا حرف به تجزبه رسیده و مردم از بودن در کنارشان خوش نیستند؟ واقعا چرا؟
فرمانده امیری با تفنگش ایستاد، مردانه جنگید و همچون انسانهای آزاده به استقبال مرگ رفت، این مرگ بهتر از زیستن و نوع دیگر از زندگیست. مردان بزرگ همینطور به جاویدانگی رسیدند. اما آیا رهبرچههای فراری تاجیک و حشرات آنلاینشان به اندازه گردپای سربازان همیشه زنده هندوکش ارزش دارند؟
پشتونها به "عدالت اجتماعی" باور ندارند، در 300 سال گذشته هیچیک از رهبران، روشنفکران، ملاها و زنان این طایفه صدای عدالت بلند نکردند. هیچ پشتونی به تقسیم عادلانه قدرت- ثروت باور ندارد و پیوسته بر هژمونی قومی تاکید میکنند. اینطور که نمیشود بر شانهام سوار شده ادعا برادری کنی.
هزاره مدال علمی میآورد، هزاره قهرمان المپیک میشود، هزاره موسیقی و هنر و ادبیات میداند، هزاره دکتر و دانشمند میشود، بعد یک قشر متوهمِ با ادعا که جزء جنگ، وطنفروشی و فرار هنری ندارند، ادعا برتریت و حاکمیت میکند. این طائفه جزء خیانت و فرار و خونریزی در تاریخ چی کردهاند؟
گندمگ و دیورند را پسران ابدالی امضا کرده، انگلیس و شوروی و آمریکا بر مبنای توافق مشرهای پوشالی اینها آمده، 300 سال است فرار و وطنفروشی و تقلب میراث زمانداران جنوب است و اکنون در قرن 21 بیشترین انتحاری دستآورد جدیدیست که حتی تکنوکراتهای غربدیده جنوب به آن افتخار میکنند.
از دل کوه آمده بود، لباسکهنه و فکرنو داشت، همانطور که خندیده مولانا میخواند، پوتین میپوشید و برای دفاع از ادبیات عملیات میکرد. مرد اسطورهیی، چریک بیباک و سیامتمدار عدالتپیشه بود. در سختشراط برنامه داشت و کتاب و سلاح را همزمان استفاده میکند. اینمرد چقدر بزرگ بود.
حکمتیار داماد پاکستانی دارد، ننگرهاریها شمله عزت بر سر پاکستانیها میگذارند، رییس ISI کابل را غنیمت میداند که باید میان جنگجویان تقسیم شود، اما فاشیسمقومی اداءهای ضدپاکستانی در میآورند، شعار میدهند و ادعای "لر و بر" دارند. اینها چقدر متناقض، چندشآور و بیهویت هستند.
تلاشی و تجاوز نتیجه عقدههای تاریخیست، تنفر قومی میافزاید و سبب آگاهی تاریخی میشود؛ همان آگاهی که مارکس میگفت انقلاب زاست. این حجم تحقیر و تجاوز در تاریخ بیپشینه است و آیده "افغانستان واحد" را بیشتر فرو میپاشد. خانهپالی میراث ارتش اسرائیلی در غزه و نماد از ستم قومیست.
بعد از مکتب، دانشگاه را بر روی زنان بستند اما آب از آب تکان نمیخورد، پدران خاموشاند، مردها حرف نمیزنند، ملاها لال شدند، آمریکا هفتهوار 40 میلیون دالر میفرستد و زنان غربنشین چپ و راست جایزه میگیرند. ملتهای دیگر برای مرگ یک زن انقلاب کردند، ما را چی شده؟ مرگ بهتر نیست؟
کرزی و غنی در روایتشان قهرمانهای بیبدیل اند، آنها اتحاد شمال را شکستند، هژمونی نیمه شکسته پشتونیسم را ترمیم و پروسه عدالتخواهی اقوام در ستم را ناکام کردند. سیاست عرصه برنامه، اهداف و پالیسیست که کرزی و غنی در آن پیروز شدند. مگر چی جزء "برادر بزرگ بودن" برای آنها اهمیت دارد؟
طرف خودش به لندن درسخوانده، دوستدختر روسی و انگلیسی دارد، طعم ودکایروسی و ویسکی لندنی را خوب میداند، ماه دوبار پاریس میرود، به ناز ونعمت بزرگشده، بعد در این خرابکده میخواهد بالای من که به اندازه عمرش کتاب خواندم، شریعت و نظام اسلامی طبیق کند. من ماندم که چیبگویم و چیکنم؟
پنجشیر "شهنامه" و پنجشیری "رستم" افغانستان است. وقتی همه رهی فرار گرفتند؛ آزادهگان پنجشیر بود که به پاس هندوکش تفنگ برشانه و به ندای " به اندازه پکولم اگر خاک وطن در اختیارم باشد مبارزه میکنم" تمکین کردند. این مردم سزاوار رهبری و غرور و این دره مردخیز شایسته ستایش و عظمت است.
الیت تاجیک رابطه اورگانیک با توده ندارد. زبان مردم را نمیفهمد و به شدت موجود تنبل و پرحرف است. برای همین است که امروز توده تاجیک در رکاب ملاهای جنوب میجنگد، جوان شمال شکار گروههای تکفیری میشود و ادبیات نفرت جای مثنوی و معنوی را گرفته است. اینها باید خود را بازتعریف کنند.
رقص جنگجویان جنوب بر آرامگاه قهرمان ملی ادامه تحقیر انسان غیرپشتون در گفتمان افغانیت است، اما میتواند آگاهی تاریخی خلق کرده و به ما بگوید که چطور به اینجا رسدیم؟ مزید بر این چهرهها، شعارها و هدفها بیشتر آشکار میشود. در اتن جنگجویان جنوب درسهای نفهته است باید حفظ و تکثیر شود.
این خانه آخرین چریک زمین است، سرزمین حماسه و عشق و زادگاه مردیکه عملیاتش برای ادبیات بود و گفت که به اندازه کلاهش اگر جای بود مبارزه میکند، این عکس را در یک غروب زیبا از این سرزمین آزاده گرفتم، مسعود آبرو خاک و خانهش نماد مقاومت است. جهان باید مدیون لبخند و روایت مسعود باشد.
تاجیکها باید به یک دموکراسی سکولارِ عدالتمحور بیندیشند که حقوق اقوام، مذاهب، زنان و مردان در آن تعریف شده باشد. در جامعه چندپارچه و مزاییکی افغانستان جزء سکولاریسم سیاسی نمیتواند حقوق اقوام در ستم را تامین کند، چسپیدن به اخوانیسم و اسلامسیاسی از آسیبهای جدی تاجیکهاست.
حرف سادات همان گفتهء احدی در مقاله "زوال پشتونها" ست. انگار مایه حقارت پشتونها بوده که در نظام پسابن چند تاجیک، هزاره و ازوبیک در قدرتِ هرچند نمایشی حضور داشتهاند. حالا خوشحالاند که قدرت به حقدار رسید و برادر بزرگ بر جای اصلیاش نشست. چقدر این جماعت مریض و بیمایه هستند.
رابطه پشتونها و پاکستان پیچیده است. پاکستان در کلانروایت از گسترش تفکر ناسیونالیسم پشتونی در افغانستان-پاکستان نگران است و تمام قدرتش را به کار میبرد تا این تفکر را خنثا کند؛ اما در سطح داخلی افغانستان به پشتونگرایی و ناسیونالیسم قومی دامن میزند.
در پاسخ به انرژیهای منفی، محلیگرایی و سرخوردهگیهای یک عده که اینروزها از بیکاری در تاریکی شلیک میکنند و به جان هم افتادهاند. جای نفرتپراکنی لبخند بزنید و تکثیرش کند، با تشکر❤
سال پرماجراء و سیاه بود، زحمتها و تلاشهایم یکشبه نابود شدند، نسل من از خیانت یک پیر بیشرف فراری فروپاشید و حتی امید این آخرین سنگر زندگی در حال نابودیست. همه آواره شدیم و خانه ما به دست گرگها افتاده است. نوروز هرچند اندوه نسل من را کم نمیکند اما این روز و نشاط مبارک است
فارسی زبان شهنامه و تمدن است، ظرفیت گفتمانسازی دارد و قرنها زبان اداری جنوب آسیا بوده است. عربها زبان دوم اسلام میدانند و حالا قدیمترین زبان کلاسیک جهان لقب گرفته که مولانا و حافظ دارد. در خاستگاهش اما غریب است و قبیلهنشینان بیفرهنگ با این تمدن و زبان دشمنی آشکار دارند.
دانشگا کابل تولیدگاه #افراطگرایی است. در انجمن خوابگاه که من زندگی میکنم، یک دانشجو از برابری زن و مرد سخن گفته بعد جماعت که اکثرشان دانشجو هستند قریب؛ فرد باورمند به برابری زن و مرد را بکشند. یکی برآشفته میگفت: من اخوانیم و احساساتم چنان جریحهدار شده که قریب است انفجار کنم.
دیروز بیستوهفت ساله شدم و تصور میکنم رنج آدمی با گذشت هر سال عمیقتر می شود و از نو میزاید، دغدغههایش رشد میکند، نگرانیهایش بیشتر میشود. دیروز فکر میکردم چند سال دیگر باید بگذرد تا من مادرم را ببینم، چند تولد دیگر تا دیدار روسری گلسیب مادرم فاصله دارد؟ چند سال دیگر؟
در اینسالها بیشتر از 500 یاداشت، مقاله و تحلیل در باره افراطیت، بنیادگرایی، روحانیت و دموکراسی به رسانهها نوشتم، خطر کردم و دهها تن دیگر مثل من واقعا کار رسانهء کردند و نوشتن و تلاش کردن، اما عدهء بدون بیهیچ خود را روزنامهنگار جازدند و رفتند. نمیدانم شاید ما بیعرضه بودیم!
چند مرد آزاده بیهیچ امکانات در بلندیهای هندوکش با تفنگ پدری نشستهاند که ما نه فرار و نه تسلیم طالب میشویم. شهید داده، گرسنگی کشیده و سختی دیدند که پرچم عزت و آزادی نیفتد. اما چند انسان مریض همیشه پرپره نوشته و عقدهخالی میکنند، اینها بعد از آزادی چطور به چهره خالد میبینند؟
اگر الیت پشتون به پرسش ستمدیدگان پاسخ ندهند، اگر در هموطنی ما عدالت نباشد، اگر روی ازرشها، تقسمقدرت، انسانی زندگی کردن و "حق تو و حق من" به توافق نرسیم؛ جنگ حتمیست، تجزیه حتمیست و حرف "جنگ ختم است" مفت است. الیت پشتون باید گفتگو منطقی کنند و از نصحیت کردنِ پدرانه دست بکشند
در 20 سال گذشته هزاران انسان اندرابی درجنگ ذوب شدند اما هیچ روایت حتی یک لیست عادی در باره آنها نیست جوانان که تنها در دل مادرانشان همیشه زندهاند. اگر ما تنها حرف نمیزنیم بیایید روایت اینها را بنگاریم. من طرحش را دارم، کمک کنید بنویسم، اینکار بدون همکاری ممکن نیست. کسی است؟
یکی دیوه پتنگ میشود که از دیسکوهای لندن نسخه قومی تجویز میکند و یکی هدا خاموش که برای آزادی میرزمد حتی اگر نشود. یکی جنرال خوشحال سادات میشود که بعد از فرار انگشت نشان مردم میدهد و یکی سرباز که در صخرههای هندوکش سربلند و باامید زندگی میکند. خلاصه عزت و ذلت خدا دادی است.
در 40 سال گذشته به مظلومیت ما چند فلسطینی گریه کرده است که عده شب و روز قدس میگویند؟ چند فلسطینی در گرسنگی ما اشک و در مرگ ما غصه خورده است. چیزی که در فلسطین میگذرد جنگ دو پسر کاکاست. قدس من اندراب، پنجشیر، بدخشان و بامیان است. قدس من دحترانیست که 200 روز میشود مکتب نرفتهاند.
زنان معترض کابل شایسته تقدیرند. شعار "نان، کار، آزادی" انسانیترین صدای تاریخ ماست. در 300 سال گذشته همچون جنبش خودجوش و آزادیخواه شکل نگرفته است. این حرکت ظرفیت تبدیل شدن به یک اعتراض عمومی را دارد و شعار و هدفش بروزشده، امروزی و قابل فهم است. از زنان غرورانگیز کابل حمایت کنیم
تاجیکها نباید از یک سوراخ دوبار گزیده شوند، اقتدا به این کهنهروسپیهای سیاسی ناکامیست. با جلسه مجازی، ساعت 30 هزار دالری و مغزهای زنگزده چیزی ساخته نمیشود. مسئولیت بزرگ الیت متعهد تاجیک رفتن به مسیر نو است که در آن جنرالان پوشالی، رهبران دورغی و لمپنهای بیخاصیت حضور ندارند
علیه فراموشی و به یاد فرماندهء که مرگ و زندگی را میدانیست، آزادی را به چنگ و دندان گرفته و رهی مبارزه را بلد بود. اکمل رمز است، رمز آزادی افغانستان، کلید رهایی از ستم تاریخی و نماد از مقاومت و ایستادگی در برابر ترور و تجاوز، به یاد اکمل امیر و یارانش که میدانستند چرا میجنگند.
"من علیه برادرم، من و برادرم علیه پسر کاکایم و من و برادر و پسرکاکایم علیه تمام جهان" این حرف بارفیلد دقیقترین تعریف جامعه افغانی است. مردمی با 5هزار سال توهم و ادعا و خالی از هر گونه هنر، منطق، همزیستی و تمدن، مشت از ایلنشین های شورشی که جزء جنگیدن هنری ندارند. افغان همین است
من و همکارانم در هشت صبح هفتهها؛ منشور تعلمی- فرهنگی طالبان را با دقت لازم بررسی کردهایم که ویژهنامه در محوریت آن فردا نشر میشود. یافتههای هشتصبح نشان میدهد که تغییرات بزرگ در نصاب تعلیمی آمده و روند طالبانیزه شدن جامعه، مکتب و دانشگاه آغاز شده است، فردا حتما بخوانید.
به یاد رسول پارسی که در زندان جهنمی تروریستهای طالب و سکوت مطلق جهان به سر میبرد، همه نیروهای پیشرو باید یاد این زندانیهای آزاده را در حافظه بسپارند و نگذارند که آنها فراموش شوند. پارسی را از روزهای جلسههای کتابخوانی در هرات میشناسم. یاد آنوزها بخیر و به امید آزادی پارسی
در تاریخبشر به سان غنی، کرزی و خلیلزاد کسی به وطن و مردمش چنین خیانت و جفا بزرگ نکرده است، اینها دو دهه انبوهی از انسانهای بیچاره و فقیر را به گروگان گرفتن. غنی از خون مردم 34 نوع گوشت خورد و برای اهداف قومی سرمایه ملت را هدر داد و آخر فرار کرد، فرار رقتبار، شرمآور و ننگین.
به چند مترجم پشتو به فارسی، فارسی به پشتون و انگلیسی به فارسی نیاز است که به گونه آنلاین با یک شرکت ترجمه همکاری کنند، مترجم باید کاربلد و دارای تجربه باشد، اگر دوستان مترجم دارید؛ معرفی کنید. لطفا ریتویت کنید.
داعیهی "امنیت" طالبان گزافهگوییست، قتلهای هدفمند، شکنجه و انتقامگیری جریان دارد، زن و مرد در امان نیست، تنها در قریهما 6 تجاوزجنسی صورت گرفته، مردم از ترس دختران خوردسال را شوهر میدهند. نظام، قانون و پاسخگویی وجود ندارد، ترس زبان همه را بسته، کجا امنیت است؟ امنیت چیست؟
جهان باید خجالت بکشد، رهبران جهان اسلام باید از شرم وجدان نداشتهء شان بلرزد که پرت شدن بچههای کابل از هواپیما را ندیدند. ما برای بغداد و حلب گریه کردیم، برای فرانسه و یمن اشک ریخیتم. اما امروز همه ساکت و کورند، انگار آبی تکان نخورده. ما سکوت بیشرمانه شما را فراموش نمیکنم.
ملاها نفرت عظیم و شوکهکننده خلق کردند، آنها دین را به ماشینکشتار و مذهب را در خدمت تروریسم گرفتند تا باشد که به سیاست برسند. قشریکه سالها انتحار و سرزنی و توحش را تبلیغ کردند و اکنون با سلاح خود میمیرند. تا حال ندیده بودم مرگ خوشحالی تولید کند. این برایند عملکرد ملاهاست.
مادرم که شانههایش تکیهگاهی محکمیست در روزهای دشوار و روسری گلسیباش آرامش و عشق دارد. گاهی قهر شده میپرسد: برایت مهم نیست که مردم پشت سرت حرف میزنند؟ میگویم مادر مهم این است که روسریات بوی قشنگ دارد.
یچچیزی به اندازه موسیقی و هنر به آدم معنا نمیدهد و غرق نمیکند، انگار موسیقی به قایق یخی میماند، آدم را میبرد، میبرد و وسط طوفان خروشان غرق میکند. صدا و نوای پژمان همینطور معنابخش و غرقکننده است، انگار ما را به سرمنشههای هستی وصل میکند. به افتخار و به حرمت داوود پژمان❤
یادمان نرود که جزء غنی خود را هم با اوکراینیها مقایسه کنیم. آنها همه ماندند، معلمی را دیدم که ماین ضدتانک میساخت، ملکه زیبایی و نویسنده و فیلمسازش در برابر تجاوز ایستادند؛ ما اما فرار کردیم، کیسساختیم و پناهنده شدیم. بپذیریم که آنها نسبت به ما متمدن و شجاعتر هستند.
غنی با تقلب و تزور آمد، با وقاحت دست به قومگرایی زد، سالها با جیغهای روشنفکرانهاش تاریکی و فساد را گستراند و با عدههای دروغین مردم را فریب داد، روایت یکنسل را بر زمینزد و خونهزاران سرباز را نادیده گرفته فرار کرد. فرار او سیاهترین بخش تاریخ است. غنی را تاریخ نمیبخشد.
300 سال است که جرگه نتیجهبخش نیست، دولت خلق نمیکند و هیچ مبنای حقوقی، دینی و ملی ندارد، با جرگه نمیشود دولتمدرن ساخت، ساختار جرگه عدالتبخش نیست و هیچمبنای تئوریک ندارد. تاکید بر جرگه برآیندش شورش، بینظامی و خشونت است، ما به دولتمدرن، مشروع و قانونی نیاز داریم، نه جرگه.
در عصر نفرت و تاریکی مقاومت تنها محدود به جنگ نیست، مقاومت یعنی لبخند، مقاومت یعنی ایجاد آلترناتیف برای وضعیت فعلی، مقاومت یعنی خلق امید، مقاومت یعنی کنشگری سیاسی و امید به تغییر، مقاومت یعنی انسجام انرژیها در محور یک روایت، مقاومت یعنی نافرمانی مدنی، لبخند بزنید و مقاومت کنید.
زن مکتب و دانشگاه نرود، زن تجارت و سفر نکند، زن مستقل و آزاد نباشد این نمونههای انکار حضور زن در جامعه است، انکار بخش با استعداد و متعالی جامعه. این نگاه ضدانسانی زاده فرهنگ 5 هزارساله مردمیست که جزء خشونت چیزی ندارند. فقط حضور وصدا زنان میتواند این حباب بدویی را بشکند.
یادی کنیم از امیری و انتشاراتش که دلخوشیهای جمعهگی و عصرانهما در پلسرخ بود، پاتوق حرفها و قصهها و غصهها و خانه برای نسل ما که هر روز در آن جمع میشدیم، از طرحهای مان میگفتیم و لبخند میزدیم و چاشتهای جمعه کاکا آشپز یک قابلی چرب و مُلنگدار هم میپخت. نوستالژیک دارد.
الیتسیاسی تاجیک دهنباز، مغز تعطیل و حافظ تاریخی بسیار ضعیف دارند، اینجماعت پیش از آنکه سیاستمدار باشند، تجارتپیشه، پولاندوز و دلالاند که سیاست را از انگاه اقتصادی میبینند وگرنه کی از شهادت یک چریک واقعی استفاده سیاسی کرده و اختلافات خود را به شبکههای مجازی میکشاند؟
در این نوشته آسیبهای جریان روشنفکری تاجیکان را نوشتم، روشنفکر تاجیک موجود به شدت تنبل، پرحرف، بیبرنامه و دچار مقاطعه با توده ها شده است. این نوشته "رشنفکران تاجیک" را فرض گرفته و تصور بر این است که یک جریان روشنفکری در 20 سال گذشته شکل گرفته است.
تعصب و سیاه و سفید دیدن تاریخ اشتباه است، هرچند تاریخ با گذشته تفاوت دارد اما باید افراد را بر مبنای میراثش نقد کرد نه تبار و قوم. نمیشود که همه پادشاهان پشتون شیطان باشد و کلکانی فرشته. کلکانی همانیست که دروازه معارف و توسعه را در حکومتش بست و به مردم گفت: بروید مرغ جنگی کنید
اخوانیها دینداری سنتی مردم افغانستان را به ایدولوژی و خشونت و استخبارات آلوده کردند، جای حافظ و خیام سید قطب و مودودی آوردند و معنویت را قربانی قدرتخواهی نمودند. حالا به از 40 سال ویرانی و خشونت باز هم بیشرمانه برای افغانستان نسخه تجویز میکنند و هوایی برپایی خلافت دارند.
این پیرمرد مبارک سنگی را بر شانهاش گذاشته تا تهداب یک مکتب را در بدخشان بگذارد، مردم محل، جوانان و باشنده یک روستا در بدخشان تلاش میکنند که برای خرد و دانایی مکتب بسازند. این تصویر روی دیگر افغانستان جنگزده و باشندههای مکتبسوزش است. چقدر دیدن این تصور حال آدم را خوب میکند
خروج دستهجمع سیکها لحظهء از حساس تاریخ است که عرق شرمش هیچوقت خشک نمیشود، این برای سرزمینهای مداراستیز و خشونتبار مسلمانان یک لکهننگ است. ما این بحث را با تمرکز بر پیشنه تاریخی سیکها و پیامدهای اجتماعی آن در هشتصبح به بررسی میگیریم. امیدوارم با ما وصل شوید.
کنایه و دوئل بدخشان- پنجشیر در روزگار که جنوب با زورحداکثری در شمال جولان میکنند بسیار چندشآور و رسواییست. ریش و ناف و پاچه مردم را دشمن اندازه میگیرد، بر قبر مرده و زنده میخندد و بعد عدهء مصروف عقدهگشایی اند. گذشته قابل نقد است، اما نه به این صورت، این نقد نه، رسوایی است.
خوشحالم که "آسیبشناسی روشنفکران تاجیک" باب گفتگو را مساعد کرد و شماری از فرهیختهگان نقد و نظر خود را در باره آن بیان کردند که برایم آموزنده بود، این نوشته از دکتر مجتبی سالم است، ضمن سپاسگزاری و قدردانی اینجا نشرش میکنم و برای دکتر سالم آرزو خوب دارم.
«آدم برای شکست آفریده نشده؛ ممکن است نابود شود اما شکست نمیخورد» مرگ امیر مصداق این شکست ناپذیریست، لحظهء تصور کردم همینگوی این تیکه را برای او نوشته است، «رستگاری نهایی از آن کسانیست که مرگ را به پیروزی بدل میسازند» به نظر این حرف در ساحت استقبال او از مرگ زیبایی خالص دارد.
طالب صدسال کشور را به عقب برده، 40m انسان گرسنه را شکنجه، درب دانش را به همه بسته و حتی به کاندوم و تختخواب مردم دخالت و حقارت وطن به حدی است که بچه بوتو نماینده ماست، بعد عدهء چپ و راست مسعود و چند مرد آزاده هندوکش و پنجشیر را ناسزاء میگویند. برادر این روشنگری نیست، بخدا نیست.
الیت پشتون جزء اعتراف به خطاء و سرافکندگی از ستم و بیعدالتی قوم خود راهی ندارند. نخبه، ملا و سیاستمدار اینها باید سرافکنده باشند که 300 سال است کسی در کنار شان آرامش ندارد. اعتراف به این ستم سرآغاز حل بحران است. اگر وجدانی در جنوب است باید کودک خونین هزاره آن را بیدار کند.
رفتن در صف سیاستبازان فرسوده و ناکارآمد که جزء لاف و خیانت نمیدانند، بیهوده است. آنها انرژی یکنسل، هزینهها و فرصتهای جهانی را به بحران تبدیل کردند. افغانستان به رهبرانجوان، نهادهای کارآمد و روایت اینجهانی نیاز دارد که هیچچیز به اندازه نیرو بشری متعهد در این راه موثر نیست
در گذشتهها عکاسی میکردم، این عکس را در یک روز برفی از روستایمان گرفتم، برای برفروبی رفته بودم، آنزمان در روستایمان جنگ کمبود و لبخند بیشتر، حالا جنگ و مصیبت بیشتر است و لبخند و آرامش کمیاب، از همینرو مدتیست که نرفتم و از آب و کوه دریایش خبری ندارم.
#رشتو
انسان افغانستانی حافظه تاریخی ندارد، هویتش پریشان و خطوط فکریش لغزان است. اینطور است که از شاخهء به شاخهء میپرد و باد همیشه او را با خود میبرد. لااقل ما در سیاست افغانستان بسیاریها را میشناسیم که همیشه با باد لغزیدهاند. روزی قبلهشان شوروی بوده و زمانی امریکا و پاکستان
واقعیتش همین است که ما و من بسیار خستهایم، نسلکه نمیداند چیکار کند، کجا برود و آیندهاش چیشود؟ اینجا شبیه یک زندان بزرگ است، اصلا خاورمیان یک زندان بزرگ است که ایدولوژی و دین و قومیت زندانبانش هستند. مثلا من در این 25 سال سن؛ چی کار میکردم که نکردم تا وضعیت بهتر میبود؟