چهار سال پیش، صبح جمعه ۷ مهر، خونه بهمریختهمون رو که چهار ماه توش زندگی کرده بودیم رها کردیم و مسعود من رو برد آرایشگاه، خودشم رفت خونه باباش خوابید، آخرش رفت سر خیابونشون و یه آرایشگاه باز پیدا کرد و گفت عروسی دعوتم و موهاشو یکم مرتب کرد اومد دنبال من :))
#عروسی