آقای وی کافهای وقتی گفتم سفارشمون چیشد میگرن دارم بهم نرسه غش، واسم کوکی آورد و گفت بخور تا قندت نیوفته و من انقدر خیخینیخسدیحصنیپ شدم که فقط به کوکی زل زده بودم=)))))))))
دیشب یه آقایی رد شد و گفت بچه ها رمز پیروزی در مقاومته ولی دیگه نمیخوام مقاوم باشم، هر روز ریشه هامو به زور تو خاک نگه میدارم تا به زندگی ادامه بدم ولی دیگه نمیخوام، این خاک همش پس میزنه منو.
امروز همش این تیکه از آهنگ او و دوستانش تو ذهنم میومد
[هیچ وقت نترس، اگه ترسیدی نلرز. اگه لرزیدی، نیوفت. اگه افتادی، نمیر. اگه مردی، دوباره واستا و بجنگ. به تموم حرفا بخند.]
نمیدونم به سارکوفسکی فکر کنم یا به لتهٔ بدمزه ای که فقط خودمو باهاش مجبور به درس خواندن کردم یا به گلدونم که باهام قهره یا به تصمیم رها کردن امروز که همه وجودم رو به درد آورد.