مامانم منو دختر خالمو تو خونه تنها میزاشت که درس بخونیم
ولی ما لباس های خوشگل میپوشیدیم، آرایش میکردیم و پاسور بازی میکردیم
یبار وسط بازی در زدن، من دستپاچه دویدم جلو در که مثلا مامانمو معطل کنم تا دختر خالم بساطِ خلافمونو جمع کنه
در رو که باز کردم مهرداد (دوست داداشم) پشت در بود