The Last Of House Romanov Profile Banner
The Last Of House Romanov Profile
The Last Of House Romanov

@lohromanov

Followers
13,843
Following
18
Media
4
Statuses
3,154

Grandson of Michael Romanov

Russia
Joined July 2019
Don't wanna be here? Send us removal request.
Explore trending content on Musk Viewer
Pinned Tweet
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
نگاهم کرد و گفت: می‌دانی رنج تو از چیست؟ تو به آنچه نباید، بسیار می‌اندیشی.
65
2K
16K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
- عزیز من، به سوی قلب‌هایی که تو را از خود راندند بازنگرد. -
35
733
8K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
من هنوز هم باور نمی‌کنم چگونه امیدم را به تو بسته بودم و چگونه ناامیدم کردی.
11
328
4K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
30 days
ما زخم‌های یکدیگر را بوسیدیم و امید به بهبود داشتیم؛ چه شد که زخمی عمیق‌تر برای یکدیگر شدیم؟
4
410
4K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
آنچه این روزها بسیار تجربه می‌کنم؟ تهی شدن ناگهانی از شوق زندگی.
7
387
4K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
می‌ترسم. اگر احساسات کنونی‌ام تا پایان عمر بماند چه؟
23
303
3K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
به قدری از همه‌چیز خسته‌ام که اگر می‌توانستم، بدون لحظه‌ای درنگ همه‌چیز را ترک می‌کردم، حتی خودم را.
9
353
3K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
اگر کسی از من بپرسد که چه دستاوردی از روزهایی که گذراندی به دست آوردی، خواهم گفت: توانستم زنده بمانم.
12
242
3K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
به راستی چرا زندگی همیشه و در هر لحظه، چیزی برای رنجاندن آدمی دارد؟
22
209
3K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
پرسید: چگونه تحمل کردی و دوام آوردی؟ گفت: راه و چاره‌ی دیگری نداشتم.
2
207
3K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
کاش می‌دانستی که بیش از هرکس می‌توانی خوشحال یا اندوهگینم کنی و کاش می‌دانستم چرا اندوهگین کردنم را برگزیدی.
6
193
3K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
با آنهمه تلاش و رنجی که تحمل کردی، حالا چگونه می‌خواهی بیهوده بودن آنها را بپذیری؟
22
294
3K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
7 months
عزیز من، بدترین کاری که می‌توان در حق کسی کرد، امیدوار کردن و سپس از بین بردن امید اوست.
7
243
3K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
- از یاد مبر که بیش از همه‌چیز، باید از خود در برابر ناامیدی مراقبت کنی. -
8
203
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
نه عزیز من، انتظار نداشتم همه‌چیز درست و بهتر شود، اما انتظار روزهایی به این تلخی را هم نداشتم.
2
328
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
عزیز من، از امیدوار شدن می‌ترسم. حقیقت این است که از امیدواری‌هایم بیش از ناامیدی‌ها رنج کشیدم.
7
412
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
ناگهان به خودت می‌آیی و می‌بینی چقدر از آنچه می‌خواستی باشی، از آنانکه دوستشان داشتی و از هر آنچه خیال دوری از آن را هم نمی‌کردی، دور افتاده‌ای.
4
254
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
پررنگ‌ترین خاطره‌ی من از تو، این است که ناگهان تصمیم گرفتی تنهایم بگذاری. چه حیف که پررنگ‌ترین خاطره‌ام، تلخ‌ترین آن است.
7
139
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
کاش لااقل می‌توانستم تمام آنچه آزارم می‌دهد را به زبان بیاورم، بلکه کمی آرام می‌شدم.
9
198
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
3 years
- گذشته را به یاد می‌آورم و از خود می‌پرسم: آنهمه اشتیاق چه شد؟ -
6
207
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
عزیز من، اکنون بسیار ضعیف‌تر از آنچه در بدترین گمان‌هایم انتظارش را داشتم شده‌ام و تاب دوام آوردن زیر آوار این حجم از تنهایی را ندارم.
7
191
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
3 months
نه عزیز من حرف‌هایم تمام نشده است، گفتن آنها دیگر ثمری ندارد.
5
289
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
عزیز من، آنقدر آنان که دوست می‌داشتی از تو دور خواهند شد که گمان می‌کنی روزهای نزدیک بودن، جز خیال نبوده است.
11
315
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
1 year
هربار که با قلبی ناامید به تو پناه آوردم، ناامیدترم کردی.
11
275
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
- آنقدر که من از ادامه یافتن زندگی به این منوال می‌ترسم، از مرگ هراس ندارم. -
6
232
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
دلش می‌خواست از اطرافیانش بپرسد: چه نیازی به رنج دادن من بود؟ از رنج من، چه چیزی نصیب شما شد؟
9
241
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
11 months
حق با تو بود عزیز من، گاهی درست شدن همان تمام شدن است.
2
245
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
8 months
اگر در سرم افعی هم می‌پروراندم، نیش‌هایشان با من اینگونه نمی‌کرد که افکارم می‌کنند.
6
259
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
10 months
دلش می‌خواست پوست تنش را بشکافد تا تمام غمی که درونش را پر کرده بود، بیرون بریزد.
3
230
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
سوگواری فقدان، اندوه صمیمیت‌های از بین رفته و رنج احساسات به ثمر نرسیده، انگار انتهایی ندارند.
4
186
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
نمی‌توانستم او را غمگین ببینم، نگاه غمگینش قلبم را می‌درید.
2
92
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
- اما چه چیز ناامید کننده‌تر از با تموم وجود خواستن و کوشیدن و به دست نیاوردن و نتوانستن؟ -
12
157
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
بیش از هر چیز، بابت اینکه مجبورم با هر آنچه رخ می‌دهد خو بگیرم، غمگینم.
7
170
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
پرسید: خاطرات روزهای شادی که باهم گذرانده بودید چه شد؟ گفتم: خنجری برّنده بر قلبم.
2
129
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
1 year
جنگیدن، جنگیدن، جنگیدن. من از جنگیدن تا سر حد مرگ برای به دست آوردن هرچیز، حتی چیزهای بسیار کوچک، خسته‌ام.
7
383
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
عزیز من، بزرگ‌ترین کابوس‌ها را از کسی خواهی داشت که بزرگ‌ترین امید را از او داشتی.
5
209
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
3 months
پرسید: نمی‌دانی چرا برای خداحافظی نیامد؟ گفتم: علتش مهم نیست، نیامد.
10
127
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
اکنون اگر سینه‌ام را بشکافی چیزی جز قلبی پاره‌پاره و مچاله که به گوشه‌ی سینه‌ام خزیده، نمی‌بینی.
6
202
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
روزهایی هست که احساس می‌کنم حتی توان تکان دادن انگشتانم را هم ندارم اما مجبورم ادامه دهم. زندگی من با اجبار ادامه دارد.
4
143
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
آدمی چه عجیب و بیچاره است. افرادی دوستت داشتند، دارند و خواهند داشت، اما تو از اینکه یک نفر دوستت نداشت رنج می‌کشی.
10
190
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
5 months
من می‌ایستم، تا لحظه‌ی فرو ریختن سقف، تا لحظه‌ی سوختن تمام و کمال زندگی، تا لحظه‌ی ویران شدن؛ اما اگر بروم، دیگر هرگز باز نخواهم گشت.
4
259
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
هیچکدام از قطرات خونی که به زمین ریختید، بدون تقاص نخواهد ماند. با ذره‌ذره‌ی وجودم از شما متنفرم. #مهسا_امینی #امیرحسین_خادمی
12
237
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
- نه عزیزدلم، تمام زخم‌هایی که در زندگی دارم از تو نیست اما عمیق‌ترین آنها را تو بر من زده‌ای. -
1
105
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
10 months
قلبش هیچ‌کجا آرام نمی‌گرفت، در همه‌جا غریب بود.
8
249
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
5 months
حالا تنها چیزی که مرا به تو وصل می‌کند، زخم‌هایی است که از تو بر تن دارم.
5
147
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
- می‌دانستم که حال و روزم را می‌بینی و با وجود آنکه می‌توانی نجاتم دهی، از من عبور می‌کنی. می‌دانستم و رنجی دو چندان می‌کشیدم، می‌دانستم و آرزوی ندانستن می‌کردم. -
6
159
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
10 months
بازنگرد، قلب من دیگر خانه‌ی تو نیست. خانه‌ی هیچ‌کسی نیست، خانه نیست، تو آن را ویران کردی.
3
137
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
- بیچاره آدمی که نمی‌داند در پس امیدواری‌هایش، چه رنج‌ها و حوادثی نهفته است. -
3
120
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
11 months
پرسیدم: چه بر سرت آمده است؟ گفت: امیدهایی که ذره‌ای در وقوع آنها شک نداشتم هم به ناامیدی تبدیل شد.
4
224
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
4 years
می دانم که همه می روند، می دانم که همه می میرند و می دانم که غمگین شدن چیزی را تغییر نمی دهد، اما نمی توانم از رفتن ها و مرگ ها غمگین نشوم. دانستن الزامی برای توانستن نیست.
5
201
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
6 months
عزیز من، گاه حتی خود آدمی هم نمی‌داند رفتارهایی که انجام می‌دهد، برای پر کردن کدام خلاء روح اوست.
3
195
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
4 months
گاهی واقعیت را می‌دانی، اما وقتی آن را از زبان کس دیگری می‌شنوی، بیشتر رنج می‌کشی.
2
148
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
مدت‌هاست از خودم می‌پرسم: زندگی پیش از این هم اینقدر سخت و جانفرسا بود و من احساس نمی‌کردم یا واقعا همه‌چیز دشوارتر شده است؟
7
112
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
10 months
مدت‌هاست که حتی از شرح دادن آنچه بر سرم می‌آید و احوالات درونم نیز عاجزم.
2
204
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 months
عزیز من، ما در بسیاری از مواقع، چاره‌ای جز جنگیدن و خسته نشدن نداریم.
3
171
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
6 months
عزیز من، همیشه نمی‌توان ماند حتی اگر هیچ میلی به رفتن نباشد.
2
144
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
روزگاری که شادتر بودم را به یاد دارم اما یادآوری شادی‌های گذشته، اندوه امروز مرا تسلا نمی‌دهد.
8
97
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
آدمی چقدر بیچاره است که مدت‌ها برای کنار آمدن با اتفاقی می‌کوشد و در یک لحظه، تلاش‌هایش از بین می‌رود.
2
185
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
نه صاحب حق خود، نه صاحب زندگی خود و نه صاحب جوانی خود؛ در این حکومت، ما فقط صاحب‌ عزای عزیزانمان هستیم. #مهسا_امینی
14
152
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
من بارها به این اندیشیده‌ام که زندگی‌ام بدون این زخم‌ها چگونه می‌شد؟ عمیقا دلم می‌خواست بفهمم که آدمی بدون رنج‌هایش چه احساسی خواهد داشت. -
8
136
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
کسی نخواهد دانست که زیر هجوم افکار، چگونه هر تکه‌ام به گوشه‌ای از این اتاق افتاد و صبح بی‌آنکه همراهی داشته باشم، خود را با زجر جمع کردم و ادامه دادم.
4
203
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
8 months
می‌دانست که همه‌چیز می‌توانست بسیار بهتر از این باشد. رنج او از همین دانستن بود.
0
228
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
7 months
بسیار خسته بود، تمام روز سعی کرده بود خودش را زنده نگه دارد.
2
220
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
6 months
عزیز من، در زندگی، آدم‌ها و اتفاقات بسیاری تو را خواهند آزرد؛ لااقل تو با خود مهربان باش.
6
176
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
11 months
من از تو عبور نکرده‌ام، هنوز همان‌جا که از یکدیگر جدا شدیم و در همان لحظه ایستاده‌ام.
10
125
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
8 months
عزیز من، هیچ احساسی در من قوی‌تر از احساس تنهایی نیست. گمان می‌کنم تنهایی حقیقی‌ترین احساس آدمی است.
2
179
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
او رنج می‌کشید و من عاجز از تسلی دادن نگاهش می‌کردم. ناتوانی در تسلی دادن کسی و به تماشای رنج او نشستن، چه احساس کشنده‌ای است.
2
150
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
6 months
از اینکه نه قلبش آرام می‌گرفت و نه می‌توانست آن را آرام کند، خسته بود.
3
198
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
3 months
همه‌چیز ناگهان آزارش می‌داد و ظرف امیدش که با جان کندن کمی پر شده بود، وارونه می‌شد.
1
207
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
1 year
قرار است فقط دوام بیاوری و زنده بمانی تا دوباره دوام بیاوری؟ زندگی واقعا همین استقامت دردآور و بی‌انتهاست؟ به من بگو، مسیر دوام آوردن است و مقصد هم؟
8
241
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 months
عزیز من، از یاد مبر که هیچ‌چیز اعتبار چندانی برای تکیه کردن ندارد.
7
141
2K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 months
می‌گفت صبور باش که زمستان می‌گذرد. من با این ریشه‌های سرمازده، بهار را چه می‌خواهم؟
6
144
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
3 years
- آدمی گاهی چنان اندوه عمیقی را در خود احساس می‌کند که گویی تمام زندگی‌اش غم بوده و هرگز خوشحال نبوده است. -
2
112
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
6 months
از قلب من تنها همان تکه‌ای که به تو سپردم، مانده بود؛ همان تکه‌ای که از بین بردی.
7
122
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
5 months
این زخم‌ها برای روح و تن من بزرگ‌اند، به تنم زار می‌زنند.
4
162
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
- مقابل آینه ایستاد و با خودش گفت: مرا ببخش که نمی‌توانم از رنج‌هایت بکاهم و تنها رنجت را بیشتر و عمیق‌تر می‌کنم. -
0
124
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
- کسی نمی‌داند در این مدت چه توانی خرج کرده‌ام تا مقابل افکارم بایستم و یکباره همه چیز را تمام نکنم. -
5
158
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
از خودش پرسید: ثمره‌ی هر بار پناه بردن به کسی برای کاستن از تنهایی و یافتن آرامش چه بود؟ و خودش پاسخ داد: زخم‌های شبیه به هم.
7
156
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
5 months
در او همه‌چیز زیبا بود، حتی زخم‌هایی که برای پوشاندن آن‌ها می‌کوشید.
2
123
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
گاهی آنقدر تحمل کردن دشوار می‌شود که حاضری هرآنچه در آرزویش بودی و با زحمت فراوان به دست آوردی را رها کنی و بروی.
6
116
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
احساس می‌کنم موریانه‌هایی از جنس دلتنگی در سینه‌ام به وجود آمده که قلبم را می‌خورند.
4
118
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
شب‌ها از احساساتی پر می‌شوم که هرگز دوست نداشتم آنها را تجربه کنم.
1
145
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
زمانی که دختر مردم رو روی زمین می‌کشیدن و لوله‌ی اسلحه‌هاشون از شلیک به بچه‌های مردم سرخ بود، لالمونی گرفته بودن و چیزی نمی‌گفتن ولی الان عمیقا نگران سطل آشغالا و چادری هستن که از سر کسی کشیده شده. خوبه که تکلیفتون معلومه و بی‌شرف بودنتون ما رو شوکه نمی‌کنه. #مهسا_امینی #OpIran
32
616
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
- و رنج عجیبی این روزها مرا در آغوش گرفته است؛ اینکه نمی‌توانم از هیچ چیزی به معنای واقعی لذت ببرم. -
1
121
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
7 months
به کسی تکیه نمی‌کرد، از زیر آوار ماندن دوباره هراس داشت.
4
152
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
6 months
پرسید: روزها را چگونه می‌گذرانی؟ گفتم: این روزها آدم تنهاتری هستم و احساس تنها بودن، بیش از تمام احساساتم شدت گرفته است.
3
169
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
10 months
شب‌ها با خودش فکر می‌کرد شاید به‌راستی او زاده شده تا تنها باشد.
7
132
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
5 months
کاش تنها چشمانی که تو را می‌دید، چشمان من بودند.
7
101
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
عزیز من، سعی کن بیش از آنکه با خود بجنگی، برای خود بجنگی.
2
124
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
4 months
چهره‌اش حالتی داشت که انگار تمام قلبش را گریه کرده بود، تمام قلبش از چشم‌هایش بیرون ریخته بود.
2
105
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
28 days
گاهی دلتنگ می‌شوم، برای تپش‌های از سر هیجان و پر از شوق قلبم به‌هنگام دیدن کسی که دوستش داشتم.
2
103
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
گفتی مجبوری مرا ترک کنی. تو و اجبارت به رفتن، هر آنچه از رخ دادنش هراس داشتم را مو به مو بر سرم آوردید.
4
62
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
10 months
انگار درون سینه‌اش اقیانوسی از اندوه بود و قلبش درون آن غوطه‌ور.
1
124
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
شب می‌رسد و دوباره به یاد می‌آوری که آدمی، در مقابل افکار دردناکش چه مظلومانه بی‌پناه است.
1
136
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
7 months
دور می‌شوی اما همچنان رنج می‌کشی. انگار از برخی رنج‌ها، هرگز رهایی وجود ندارد.
3
148
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
چه کسی گمان می‌کرد روزی نام تو را از دیگران بشنوم و تا این اندازه اندوهگین شوم؟
6
62
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
تو با من کاری کردی که دیگر هیچ حرف زیبایی دلم را گرم نمی‌کند.
0
96
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
23 days
تو تنها یک جمله گفتی و پس از آن من به تمام آنچه شنیده و دیده بودم، به همه‌چیز، شک کردم.
4
128
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
2 years
پرسید از گذشته‌ات خوشحالی یا ناراحت؟ گفتم: خوشحالم که آن را پشت سر گذاشتم و ناراحتم که مجبور بودم آن را بگذرانم.
2
95
1K
@lohromanov
The Last Of House Romanov
9 months
از پوشاندن زخم‌ها و پنهان کردن رنج‌های درونش خسته می‌شد و نمی‌دانست با این زخم‌ها، رنج‌ها و این خستگی آزاردهنده چه باید بکند.
5
135
1K