به عنوان کسی که سه سال react-native زد و بعد فرار کرد از دستش:
وقتی با فریمورکهایی کد میزنی که نیتیو نیستن، یه مشکلی که پیش میاد اینه که هر چند وقت یه بار یه جا کارت گیر پیدا میکنه به این که اون زبان native رو بلد باشی، و این گیر کردنه واقعا حس خوبی نمیده/
دوستان #برنامه_نویس یه نظر میدید 🙂
بنظرتون برای یادگیری ساخت اپ موبایل از جاوا و کاتلین شروع کنم یا فلاتر ؟؟
#اندروید
#فلاتر
#اپ_موبایل
ریتویت کنید ممنون میشم.
تقریبا هشت نه ماه پیش که درگیر مصاحبه بودم با یه شرکتی مصاحبه کردم. شبش اومدم توییتر و یه توییت طعنه آمیز رو دیدم نسبت به یه سوالی که من اون روز جواب ندادم که بخاطر لایکاش اومده بود توی تایم لاین من و دقیقا همونی که با من مصاحبه کرده بود اون توییت رو زده بود. منی که عموما حتا/
آیا از این که بازارکار فرانت همش کار با فریمورک بود و خیلی زمان نذاشتید که زیاد و عمیق بدون فریمورک کار کنید و مستقیم با داکیومنت و اپدیتش و مسائل مربوط بهش کار کنین رنج میبرید؟ منم خیلی رنج میبردم. چپتر 5 کتاب pro javascript techniques بنظرم خیلی خوب و روون توضیحش داده. اوصیکم.
یه جا راج به بقیه میگه که لطفا جاجم نکنید، ولی بابام خرجم رو داره میده.
لئونارد هم میگه
I’m trying, but I’m judging
من هم نسبت به اتفاق اخیر همینم. دارم تلاش میکنم. ولی دارم جاج میکنم😂
یادم بره. الان که یادم افتاد امشب یه ذهنم رسید که حداقل بدون جزییات توییتش کنم که اگه یکی این اتفاق براش افتاد قبلا مورد مشابه دیده باشه و خیلی سورپرایز نشه. از اونجایی که خیلی بدیهیه دیگه نمیگم که جای توییت طعنه آمیز فیدبک بدین و ریجکت کنین :))))
اتفاقات بد رو در ثانیه برای دوستام تعریف میکنم دو سه روزی طول کشید که توی خودم این مسئله رو حل کنم و بتونم به دوستای نزدیکم بگم. الان فقط کمی ناراحتم از این که چرا اعتراضی نکردم اون موقع یا به اچ ارشون گزارش ندادم. فقط اون موقع دلم میخواست تموم شه پروسشون و الکی کشش ندم که/
توی کورس دیدن دو تا نقطه هست که خیلی اذیت میکنه
یکی اونجا که از introduction و مفاهیم بیسیکش یهو پیچیده میشه
یکی هم نیم ساعت اخرش که هر ده ثانیه یه بار چک میکنی که چقد مونده تا تموم شه 🙄
یه روزی توی یه خونه زندگی میکنم که توی یکی از طبقههای بالایی ساختمونه. ارتفاع خونه زیاده و یه طرفش کامل شیشهاست و ویوی شهر مشخصه. کلی هم گل نرگس میخرم میذارم اینور اونورش.
یکی که یه روزی فک میکردم بدون اون نمیتونم زندگی کنم و خود خودشه پیام داد چند وقت پیش. و پسر، واقعا برای یه مکالمه ساده هم نمیتونستم تحملش کنم. واقعا جهان و آدمی عجیبن.
کلا سعی میکنم ادمی باشم که تا جایی که برام مقدوره کمک کنم به بقیه. ولی ناموسا به اینایی که تو خیابون میگن "تلفن همراهتون رو میشه بدین ی لحظه زنگ بزنیم به کسی" جرات نمیکنم کمک کنم😶😐
و خب این رو وقتی بذاری کنار این که شرکتهای بزرگ عموما حقوق بهتری میدن و استارتاپها نه، و این که کلا پوزیشنهای شغلی خود اندروید جاوا کاتلین بیشتره از rn و فلاتر، برای من تصمیم منطقیتر اینی بنظر میومد که برم native رو یاد بگیرم تا rn یا فلاتر.
اشعار فردوسی بعد از مرگ پسرش یکی از غمانگیز ترین شعرهایی بوده که خوندم. واقعا چیکار کرده که تونسته شعرهایی بگه که حدود هزاروصد سال بعد از مرگش هم اینجوری اثر بذاره؟
مرا بود نوبت، برفت آن جوان
ز دردش منم چون تنِ بیروان
شتابم همی تا مگر یابمش
چو یابم به بیغاره بشتابمش
هر چقدر روی react-native مسلط و وارد باشی و روش وقت بذاری، آخرش میدونی سرعت اپی که زدی به نیتیو نمیرسه، حجمش زیادی بالاست ومیتونست خیلی بهتر و خفنتر باشه و چیزی که من رو خیلی اذیت میکرد، این بود که همیشه میدونستم نسبت به چیزی که دولوپ کردم یه ورژن خیلی بهتر
۱.بعد کنکور رفتیم امیرکبیر ایونت معرفی رشتهها. همه چی بورینگ بود تا پارت مهندسی کامپ. تیم quiz of kings اونجا نشون دادن کارشون چه خروجی میتونه داشته باشه و چیا خلق کردن و از همونجا مخم زده شد :)
۲. ترم یک مبانی کامپیوتر.
۳. رزومه فرستادم. یه استارتاپ جهت کاراموزی گردنم گرفت😬
اونجایی که رستوران آهنگ تولد میذاره و کل میز ما دست میزنن برای متولد در حالی که کیک اصلا قرار نیست سر میز ما بیاد نشون میده که توی تیم درستیام😁. حالا این که سر میز خودمون اونی که تولدشه هی نمیدونه چه ریاکشنی بده هم مورد توجهه😂
به عنوان کسی که تعداد زیادی از دوستام این رشته رو میخونن کاملا تایید میکنم این حرف رو. به همه دیدگاه بالا به پایین دارن و توی تک تک حرفاشون غروره. تازه فقط پزشکی نیست. رشته های علوم پزشکی کلا این مدلین، از پزشک تا پرستار
با کیفیت بالاتر با native میتونست وجود داشته باشه. و این که توی دولوپ دستت باز نیست کامل، یه سری چیزارو نمیشه پیادهسازی کرد وقتی نیتیو نباشی و ممکنه نیاز پیدا کنی ماژول نیتیو استفاده کنی اون وسط مثلا که خب چون تخصصت نیست اذیت کننده میشه و حس ناکافی و ناوارد بودن زیادی میده.
دوستای خارج از حوزه تک واقعا جالبن. الهه داشت میگفت توی همه این چندسال فکر میکرده من دو تا پوزیشن شغلی دارم. فرانت و دولوپر (فرانت اَند دولوپر)
بعدش که براش کامل توضیح دادم، بهم یاد داد که چیجوری میتونی ده ثانیه دو تا کاروتید گردن انسان رو فشار بدی در مواقع اضطراری و بکشیش 💀
هیچ سرویسی نبوده که بیام و بخوام ازش تشکر کنم. ولی
@Snappdoctor
امشب من رو از دیوانگی و نشخوارفکری نجات داد و تونستم ساعت ۱۲ شب با دکتر ارتباط بگیرم و مشکلم حل شه. دمتون گرم واقعا. امیدوارم رو به روز خفنتر شین.
صب مامان زنگ زد گفت اینترنتمون قطع شده، بعد مامانجونم زنگ زد گفت واتساپ قطع شده پیامام نمیره واسه کسی، بعد باباجون زنگ زد گفت به اینترنت خونمون نمیتونم وصل شم. همه رو مدیریت کردم و اومدم شروع کنم کار کنم، یهو زیتل تصمیم گرفت گیت و جیرا و کانفلوئنس شرکت رو کلا باز نکنه :)))
مشکل بعدیم این بود که من ترجیح میدادم توی شرکتهایی که اسکیل بزرگتری دارن کار کنم، نه استارتآپها. و کلا استارتاپها ترجیحشونه که برن سمت اپهایی که که با rn یا فلاتر نوشته میشن و این انتخاب من نبود
هفتهی پیش یه مکالمهای داشتم که بعدش اینجوری بودم که شت، این چیزیه که دلم میخواد هر روز بشنومش و یاد بگیرم ازش.
مشکل اینه که دیگه دلم مکالمه با بقیه رو نمیخواد فقط و نمیدونم آدم باسوادای این شکلی رو از کجا میشه پیدا کرد 🚶🏻♀️
یکی از پرتکرارترین مکالمههایی که دارم اینه که میخوام x رو بذارم توی پذیرایی.
خانواده: نهههه. مهمون اگه بیاد و x اونجا باشه زشته. باید بره توی اتاق.
یعنی تو ببین بیس کلی بر اساس اینه که اگه مهمون اومد چی، نه بر اساس این که خودت که اونجا زندگی میکنی چیجوری راحتتری.
قبلنا واسه دوستام کلی حرف داشتم. کلی اتفاقای فانی که در طول روزا میافتاد برام، توی شرکت، دانشگاه، خیابون، اتوبوس مترو کافه و کلی جای دیگه. همیشه کلی اتفاق جدید بود و در موردشون صحبت میکردیم.
این روزا؟ میریم صحبت کنیم و جز یه زندگی بیهیجان و روزمرگی محض هیچی نداریم.
آخرین باری که رفتم بانک ملت که بگم کارتم گم شده کارت جدید بهم بدین، آقاهه گفت ببینین توی قسمت کارت هایی که گرفتین اولین باره که میبینم که ما از این فیچر استفاده کردیم و رفتیم صفحه بعدی توی لیست کارت هاتون انقد که زیاده.
الان نمیدونم با چه رویی برم بگم دوباره گم کردم😂
یه نکتهای در مورد ریجکت شدن توی مصاحبه هست که اخیرا مجبور شدم به چند نفری جدا جدا توضیح بدم و خب قبلا هم مشکل خودم بود و امیدوارم که برای بقیه هم مفید واقع بشه. ریجکت شدن خیلی وقتها الزاما برای این نیست که مشکل، موضوع یا ضعفی توی یک حوزه خاص در شما وجود داشته/
من به شخصه طی تجربه به این نتیجه رسیدم که نوت برداشتن یکی از دلایلیه که باعث میشه متمرکز بمونم روی چیزی که دارم میخونم/ میبینم حتا اگه هیچ وقت برنگردم که نوت هارو بخونم. جدای از خیلی کاربردهای دیگه و خیلی هم کمکم کرده همیشه. از جذابیتهای زندگی هم که خرید دفترهای گوگولی اصن😍🤓
سوشیرو تست کردم و بنظرم برای رژیم واقعا مناسبه. یه گاز زدم و مطمئنم تا حداقل ۱۲ ساعت دیگه حالت تهوعم از بین نمیره و چیزی نمیتونم نمیخورم. الانم پشت پنجرس. اگه بوی بد از سمت غرب تهران گزارش شد منشاش سوشیه.
چیزایی که ازشون ناراحت میشم به حدی مسخرهان که هیشکی باورش نمیشه ممکنه ناراحت شده باشم. برعکسشم هست. موردهایی که آدما انتظار دارن ناراحت شم رو ناراحت نمیشم عموما.
داشتم به دوستم میگفتم که مگه ما مسخره بابای همایون شجریانیم که نمیگه چه ساعتی فروش بلیط شروع میشه؟ بعد یادم اومد که بله با اون بابایی که ایشون دارن نباید عبارت مگه مسخره باباشونیم رو استفاده کنیم. مثل جاهای دیگه معنی دار نیست.
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه آنچنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را برمیگرداند
ره چُنان بسته
که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
یه بنده خدایی فکر کنم به اشتباه منو توی کلوزفرندش اضافه کرده بود چند روز پیش. انقددر منو خندوند و شاد کرد که حاضرم واسه باقی موندن توی کلوزفرندش اشتراک پرمیوم پرداخت کنم.
یه روزی توی یه خونه زندگی میکنم که توی یکی از طبقههای بالایی ساختمونه. ارتفاع خونه زیاده و یه طرفش کامل شیشهاست و ویوی شهر مشخصه. کلی هم گل نرگس میخرم میذارم اینور اونورش.
Eureka
یک آوایی که اولین بار از ارشمیدس شنیده شده، وقتی که فهمید حجم یک جسم رو میتونه با فروبردنش در آب و محاسبه آبی که بیرون ریخته شده محاسبه کنه. معادل فارسیش تقریبا همون "یافتم! یافتم" میشه و کاربرد این کلمه هم توی اختراعات و اکتشافات و این هاست.
واقعیتش از وقتی درگیر این شدم که هر وعده به این فکر کنم که “خب امروز غذا رو چیکار کنیم” دیگه انسانها/تازهعروسهایی که هی عکس غذا شاره میکنن رو جاج نمیکنم. یه روزایی هست که همین که بلند میشی و غذا آماده میکنی خودش achievement بزرگی به حساب میاد.
یه رستوران دوتا غذا با تخفیف داشت.
با محاسبه تخفیفش، توی صفحه پرداخت عدد ۲۹.۸۰۰ تومان نمایش داده شد.
وقتی رفتم درگاه عدد ۳۵.۸۰۰ تومان شد.
حواسم نبود و پرداخت کردم. خیلی اتفاقی از رو اساماس فهمیدم.
به هر دلیل و بهانهای، مغایرت عدد نمایشی با عدد درگاه پرداخت فریب کاربر هست.
همیشه دلم میخواست شعر های خوب و خفن سنگین رو حفظ باشم. ولی در نهایت چیزی که حفظ میشم اینه و دو روزه که توی دهنم افتاده اینه که: وقت غم سر رسیده دلسترم وا شده😂 اونی که گم کرده بودم حالا دیگه پیدا شده
نویسنده زمانی از این سمیکالن استفاده می کند که باید جمله مستقل خود را پایان دهد و می تواند آن را ادامه ندهد اما تصمیم می گیرد نوشته خود را همچنان ادامه دهد. در زندگی نیز نویسنده،شما و زندگیتان،جملات هستند.
بله. واقعا ترسناکه که میبینی یه ادمی که ده ساله میشناسیش و رفیقی باهاش میتونه چقد با مهارت بالایی بهت دروغ بهت بگه و تو نفهمیش :)))
و این دقیقا دلیلیه که با سوپرپاور ذهن خوانی هم حال نمیکنم. قطعا باعث میشه با همه قطع رابطه کنی :))
نظر نامحبوب:
این بازیهای مافیا و پدرخوانده در جمعهای دوستانه، حس نامطلوبی ایجاد میکنه و نه تنها دلچسب نیست که بازی کردن و دیدنش حس منفی به من میده.
تنها دلیلی که براش بلند میشم میرم آفیس اینه که خونم انقد بهم ریختس که نمیشه توش کار کرد.
البته این تنها دلیل بچز وقتاییه که با بچهها هماهنگ میکنیم که بریم شرکت که کار نکنیم.
این مایندست “ندار که نیستیم” واقعا مایندست خوبی برای زندگی بود، تا وقتی که مستقل شدم. ازون به بعد در حالی که ندارم مایندستم هنوز “ندار که نیستیم”عه و باعث اتفاقای خوبی نمیشه اصلا 😂😂😂
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطر من گریه میانگیزد...
لینکدین واقعا جای عجیبیه. یه بنده خدایی یه لایبرری معرفی کرده بود به بچههای دیجیکالا برای یه قسمت از سایتشون. بعدشم گفته بود که من رایگان همچین چیزی در اختیارشون گذاشتم. ببینیم چیکار میکنن :))))
وقتى گريبان عدم با دست خلقت مىدريد
وقتى ابد چشم تو را پيش از ازل مىآفريد
وقتى زمين ناز تو را در آسمانها میكشيد
وقتى عطش طعم تو را با اشکهايم میچشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلى
چيزى نمیدانم از اين ديوانگى و عاقلی
من واقعا دارم قلههای جدیدی رو فتح میکنم. اساماس گرفتم که این هفته کنکورته کیمیا جون. و حتا یادم نیست کِی ثبت نام کردم و چرا. معلوم نیست کدوم روزی یهو فاز گرفتم که باید در ایران موند و همونو زارت رفتم کنکور ثبت نام کردم. دو روز بعد هم یادم رفته =)))))
ولی اون لحظهای که داری با خودت حرف میزنی توی خیابون و توقع داری کسی نباشه، بعد یهو میبینی یکی داره نگاهت میکنه و میخنده خییییلیییی بده.
قدر ماسک را بدانیم، همینطور قدر ذهن سالم را!