Mahsa
@gollche
Followers
424
Following
164
Media
122
Statuses
7,395
آدم، دیر رازهای جهان را می‌فهمد.
شیراز، Cemetery
Joined August 2008
Don't wanna be here?
Send us removal request.
Explore trending content on Musk Viewer
ブロック
• 156294 Tweets
うまい棒
• 95534 Tweets
GFRIEND
• 76581 Tweets
連休明け
• 69612 Tweets
呂布カルマ
• 59142 Tweets
Karthi
• 50154 Tweets
刀剣男士
• 48548 Tweets
#沼におぼれる
• 26800 Tweets
Urdu
• 26369 Tweets
イーロン
• 24187 Tweets
SATUIN SEMANGAT Pasti RIDO
• 21444 Tweets
SATUKAN Energi POSITIF Kita
• 20624 Tweets
インプレゾンビ
• 18499 Tweets
一刀星アイドル
• 15908 Tweets
コレクション缶バッジ
• 13394 Tweets
Pinned Tweet
خدایا من از تو راضی‌ام. بی‌اغراق به هرچیزی نگاه می‌کنم می‌بینم بیشتر از ظرفیت و لیاقتم بهم دادی.
فرصت کوتاه بود و سفر جان‌کاه؛
اما يگانه بود و هيچ کم نداشت...
3
1
36
امشب برا اولین بار دستمالی خیابونی رو بی‌جواب نذاشتم. مثل همیشه اومدم به رو خودم نیارم یا سکوت کنم، ولی بعدش یادم افتاد چه خشمی عارض می‌شد و رهام نمی‌کرد.
کوبیدم به کتفش و گفتم لجن! کوری؟
ترس رو تو چشماش دیدم و حالم خوبه.
96
27
2K
دیشب چندتا خانم کم‌حجاب تو محوطه بودن، حامله و بچه‌دار هم بین‌شون بود. و آخوند ابله هم طبق روالی که لابد براشون تعیین کردن، وسط حرفاش بی‌حجابی و گناه و شیطان و اینا رو تفت می‌داد.
و من خودمو می‌ذاشتم جای این زن‌هایی که اومدن عزاداری، و وسط یه جمع تحقیر شدن و انگ خوردن،
۱/
89
7
425
عزیزانم اگه یه استایل باب سلیقه‌تون نیست، می‌تونید راحت بگید زشته یا من خوشم نمیاد. دیگه این عقده‌گشایی‌ها زیر یه توییت مربوط به مد، چه معنی می‌ده؟ تفکر مجاهدین و بمب و جنگ و پونز و حجاب اجباری؟ ریلی؟ :)))
22
0
315
دروغگو و مُرده یکسانند؛ زیرا برتری زنده بر مرده، به اعتماد بر اوست. پس اگر به سخن او اعتمادی نشود، زنده نیست.
امام علی (ع)
9
16
232
و فکر می‌کردم چرا نباید زده و متنفر بشن از این مجالس؟
مرتیکه‌ی نفهم کم‌شعور، بفهم که این‌ها هم مسلمانند و میان مجلس امام‌حسین، مثل سگ پاچه‌شون رو نگیرید و زده‌شون نکنید. بذارید با همین ظاهرشون تو مجالس بمونن، خاطره‌ی تلخ و تحقیر و توهین براشون بجا نذارید بی‌همه‌چیزها.
23
0
231
شیش‌ماهه مامان ندارم و دیگه کسی وقتی می‌بوسمش، بهم نگفته «قربون لب و دهنت، الهی خوشبخت بشی.»
18
1
169
حالا شما نگای این چارتا کاربر چس‌روشنفکر توییتر نکن که به این نتیجه رسیدن ازدواج اشتباهه و روابط آزاد بهتره و ۱۲ هزار تا لایک می‌گیرن.
بیرون از اینجا جوون‌ها دوست دارن ازدواج کنن و نمی‌تونن. نمی‌تونن بی‌شرف‌ها، نمی‌تونن. از پس هزینه‌هاش برنمیان، درمونده‌ان. مجبورن قیدش رو بزنن.
6
9
156
اگر شیرازید، خانم هستید و من کمی می‌شناسم‌تون:
فرداصبح که یک صبح ابری- بارانی زیباست، ما در منزل برای مادرم یک جلسه قرآن و زیارت عاشورا داریم، همراه با صرف صبحانه.
منت می‌ذارید اگر تشریف بیارید.
ساعت ۸:۳۰.
26
3
108
دوباره چندروزه نماز صبحام داره قضا میشه. چون دیگه صدای زنگ ساعت مامانم که برا نمازشبش کوک می‌کرد، نمیاد. دیگه از اون اتاق تا دم‌دمای طلوع، چندبار صدام نمی‌زنه.
16
0
98
فردا روز پرستاره؟ اگه مامانم بود براش گل نرگس می‌خریدم که دوست داشت...
مامانم سال‌ها پیش پرستار نمونه شده بود و تلویزیون باهاش مصاحبه کرد. ازبس همه مریض‌ها و پرسنل از نرم‌خویی و مهربونی‌ش تعریف می‌کردن. مامانم عاشق شغلش بود و شبیه پرستارهای خودش تو روزای آخر بیمارستان نبود...
14
1
92
این مانتو رو عید برا مامانم خریده بودم. گفتم مامان چقدر مشکی و قهوه‌ای می‌پوشی، باید رنگ شاد بپوشی. گفت نه من دوست ندارم این رنگی. گفتم چرا باید بپوشی.
نپوشید هیچ‌وقت...
19
0
88
کجای دنیا برم زندگی کنم که شیش ماه از سالش، هواش شبیه این‌روزای شیراز باشه؟ 💘
8
0
66
من اگه کسی واقعا برام مهم باشه، از خودم می‌زنم برا اون خرج می‌کنم. پول باید حالتو خوب کنه و چه حال خوبی بالاتر از ذوق کسی که دوستش داری؟
ولی هربار شوکه می‌شم می‌بینم بعضی مردها حتی برا کسی که ادعای علاقه دارن، برا یه‌ذره پول چطوری دودوتا چهارتا می‌کنن.
حال به‌هم زنه.
3
3
62
چندبار به مامانم التماس کرده بودم اگه به خوابم نمیاد، با واسطه بهم بفهمونه قرآن و صدقاتی که براش می‌دم، بهش می‌رسه یا نه.
مامان! امروز پیک‌‌ت رسید.
خواهر متوفی قبر پشت‌سری که فقط یک‌بار همو دیده بودیم، خواب دیده من همون‌جایی که همیشه می‌شینم، نشسته بودم و قرآن می‌خوندم،
1
0
64
کوچه خیابون‌های شیراز یه‌جوری غرق در بوی بهارنارنجه که برا همه‌تون متأسفم.
#پز_عیان
2
2
59
منتظر اسنپ بودم که پست احسان حسینی‌نسب درمورد فوت مادربزرگش رو دیدم. یادم افتاد قبلا نوشته بود یه نیمه شبی، مادربزرگش از دلتنگی مادرش بلند بلند هق‌هق می‌کرده. توی نود و چندسالگی از دلتنگی مادرش گریه می‌کرده.
و من چندسال باید دلتنگت باشم مامان؟ تازه دوماه گذشته...
3
0
47
دیگه نصف‌شبا و اول صبحا نمی‌رم کنار در اتاقش، مضطرب زل بزنم به قفسه سینه‌ش که خیالم راحت باشه نفس می‌کشه.
هرجور که تو خوشحال باشی منم خوشحالم مامان.
روزت مبارک، رهایی‌ت مبارک.
7
0
47
فیو استار شدن چقدر مزخرف و مزاحمه :)) تو این ۱۳ سال گرفتارش نشده بودم راحت بودم. کنج خلوت ده تا لایکی خودمو بدین، من اعصاب ندارما!
8
0
46
چه‌جوری چارقل نخونده از در خونه میرید بیرون؟ ای بابا، من تا اعجازش رو به تک‌تک شما ثابت نکنم، ول‌کن نیستم.
خانم، آقا، دور خودت یه حصار امن بکش. همه چیزِ عالم در کنترل ما نیست.
3
1
42
یکی که فامیلش محتشم، احتشام، خلعتبری، پارسا، طباطبایی، راد، صدر، مجد، شریعتی یا نادری هست بیاد ازدواج کنیم.
دستتون رو باز گذاشتما.
20
0
42
پسرهای ۷۲ به بعد مناسب زندگی‌ان. هم از لحاظ ایدئولوژی و جهان‌بینی، هم تیپ و ظاهر، ده هیچ از پسرای دهه شصتی جلو ان. حیف که باید با «سلام خاله» مکالمه رو شروع کنم.
4
0
43
شما تنها باشین سحری پامیشین؟
هرروز به خودم می‌گم فردا دیگه تاب نمیارم و پا نمی‌شم.
16
0
42
نمی‌تونم عکسای مامانم رو بذارم که نشونتون بدم چقدر قشنگ بود. چندوقت پیش دوست دبیرستانش بهم پیام داده بود مامانت خوشگل‌ترین دختر دبیرستان‌مون بود. حتی الان که شکسته شده بود از همه مامان‌های دوست‌ها و اقوام قشنگ‌تر بود. چشماش مثل آهو بود. پوستش مثل برگ گل بود.
2
0
39
از وقتی یه بنده خدایی گفت آدم‌ها که می‌میرن، اولین نفری که می‌بینن مادرشونه، مدام رؤیای روزی رو می‌پرورونم که مامانم رو دوباره ببینم؛ این‌بار شاد و سرحال، با خنده‌ای که سال‌هاست ندیدم.
دیشب (یا صبح) خواب می‌دیدم مُردم و مامانم لحظه‌ی اول نیومده استقبالم. خیلی ناراحت بودم و
۱/
7
0
38
و مامانم با صورتی که از شادی می‌درخشیده، بالای قبر ایستاده بوده.
چندبار گفت مامانت خیلی خوشحال بود.
برای اولین بار تو این چند ماه بلند گریه کردم، از شوق.
الحمدالله، شکر...
3
0
38
خنده چیزیه که بعد از تو باهاش خداحافظی کردم مامان. همون‌جور که تو چندسال بود نمی‌خندیدی.
ولی با اشک رفیق‌تر از همیشه‌ام.
2
1
37
روزی که از شیراز رفتم، هنوز بوی بهارنارنج‌ها درنیومده بود. دیشب که رسیدم کوچه‌مون غرق در بوی بهار بود. 🥹
2
0
39
مامان تا وقتی سرپا بود همه نماز عیدها رو می‌رفت و ما دوتا هم مثل جوجه اردک پشت سرش می‌رفتیم. بعضی جاها نون‌پنیر سبزی می‌دادن و چه لذتی داشت خوردنش بعد نماز عید.
فردا عیده و مامان نیست.
امشب مهمونی بودیم و بهم گفتن نمی‌خواد هر هفته بری سرخاک، رو روحیه‌ت تاثیر منفی می‌ذاره...
5
0
36
دیگه انگیزه‌ی سالم‌خوری هم ندارم. فقط از دیابت می‌ترسم، چون زجرهایی که مامانم کشید همیشه جلو چشممه. ولی اونم از کجا معلوم؟ اگه ژنتیک زورش به رعایت غذایی چربید چی؟
از دیابت متنفرم. از بلاهایی که سر مامانم آورد متنفرم. از اینکه نذاشت آب خوش از گلوش پایین بره متنفرم.
7
0
37
فقط دیدن تابلوی کلینیک مغز اطفال هم منقلبم می‌کنه. هیچ بچه‌ای نباید گذرش اینجاها بیفته...
2
1
33
کاش اقلا برا ظاهرسازی هم که شده، انقدر از نمادهای مجاهدین خلق استفاده نکنید.
3
2
33
مامان من با این تن نحیف و شکننده‌ش، تو این سن، کمتر از ۱۰ درصد ریه‌ش درگیر شد. و اگه دیابتی نبود، رمدسیویر هم بهش نمی‌زدن.
من و خواهرم که واکسن نزده بودیم، تو این سن و بدون بیماری زمینه‌ای، هردو درگیری ریه و تنگی نفس (و من التهاب) داشتیم.
بعد بیاید زر زر کنید که واکسنا بی‌اثرن.
2
3
34
رفتم تو اینستاش، دیدم زیر پست این لباس همه‌ی دخترا گفتن چقدر قشنگ و شیک و خاصه. پس چرا اینجا همه پاچه‌ی منو جویدن؟ 🥲 چرا توییتر میاین جو می‌گیردتون چس‌روشنفکر بازی در میارین؟ 💔
8
0
30
حمام که می‌بردمش مثل پنبه بود، نرم و سفید. لپاش گل می‌نداخت، نمی‌شد ازش چشم برداری.
مامان قشنگم...
2
0
32
مدتی پیش یه استوری اعتراضی به ساندویچ‌های سرد نامی‌نو گذاشتم. آقا چه بخش پشتیبانی و رسیدگی به شکایاتِ جدی و پیگیری دارند! به خودشونم گفتم احساس می‌کنم تو ایران این اتفاق برام نیفتاده. چندبار تماس گرفتن که مشکل چی بوده و عذرخواهی کردن و آدرس گرفتن برا ارسال پک هدیه:
@Naminogroup
4
0
33
بچز
من از تولید محتوا خسته‌ام. به‌نظرتون اشکال داره برم تو یه مغازه روسری بفروشم؟ :))
6
0
32
تست مامانم که مثبت شد، این دو هفته رو هرروز و هرشب، تا لب گور رفتم و برگشتم. از مریضی خودم سخت‌تر گذشت.
خدا برا هیچ‌کس نخواد...
9
0
32
قبل از اینکه کربلا برم، می‌گفتم حتما فاصله‌ی تل زینبیه تا قتلگاه زیاد بوده، حتما حضرت زینب چیز زیادی از دور ندیده.
بعدتر که رفتم، هربار عمدا مدت زیادی تو ایوان تل می‌ایستادم و زل می‌زدم به حرم. کوتاه بود، فاصله‌ش کوتاه بود. همه چیز رو دیده بود.
1
0
31
مامانی؟ مامان قشنگم؟ پنبه خانم؟ پوپولی؟ گردو؟ جوجه پنبه‌ای؟
یعنی الان داری چی‌کار میکنی ماهوخانم؟
6
0
32
باورم نمی‌شه نشستم اعلامیه چهلمت ��و طراحی کردم و کنار اسمت نوشتم زنده‌یاد. زنده‌یاد؟ مامان کاراتو بکن می‌خوام شامت رو بیارم، دیر میشه قندت می‌افته‌ها...
1
0
31
بابای دوستم بستریه و دیشب دوباره اینتوبه شد و بردنش ICU. حال من بدتر از خودش نباشه بهتر نیست. دوباره تمام اون یک هفته لعنتی جلو چشمم رژه می‌ره و دیشب باز خواب دیدم مامانم بستریه و ما چهارتا دورش گریه می‌کردیم.
لطفا دعا کنید برا شفاش. دوست ندارم چیزایی که من کشیدم تجربه کنه...
5
0
31
اولین سالیه که عرفه می‌تونم روزه بگیرم و نگرفتم. صبح پا شدم دیدم حوصله‌ی مذهبی بودن ندارم.
2
0
29
هربار دوتا آب‌معدنی بزرگ می‌گیرم برا سنگ مامانم. دوتا برادر خوش‌قیافه هستن دم در می‌فروشن. یکی‌ش اون هفته بعد از این پا اون پا شدن، ازم پرسید شما مجردین؟ این دفعه گفت دوتای آخرش بود براتون گذاشتم کنار.
حیف که جای بچه‌می، وگرنه که منم پسندیدمت از دور 🥲
4
0
31
مشهد، سر ظهر روز تعطیل، تو هوای نسبتا گرم:
تو کوچه پس‌کوچه‌های قدیمی پشت حرم، یه مرد دراز با پالتوی بلند سیاه و ریش و موی عجیب، از تو فرعی جلوم سبز شد و درحالی‌که داشتم فکر می‌کردم جن بود یا آدم، یه زن ریزه میزه‌ی سرحال با مژه‌های کاشت جلوم رو گرفت و گفت کمک نمی‌کنی حاج خانم؟
4
0
30
خدایا اگه قیامت یا اون دنیا معلوم شد حجاب کمتر از این هم اوک�� بوده، مسئولیت سیخ داغ فرو کردن در آخوندها رو من با کمال میل به‌عهده می‌گیرم.
7
0
29
سؤال جدی: چرا حسین رونقی بابت تحریم‌طلبی‌ش و آشوبی که با دروغ‌های خودش و برادر بی‌همه‌چیزش در افکار عمومی ایجاد کرد، نباید مجازات بشه و جوونی که بخاطر هیجان‌زدگی و تحریک امثال این کثافت‌ها، با سلاح پاشده رفته تو خیابون، باید اعدام بشه؟
چون اون صدا و رسانه داره و این نداشت؟
1
1
27
آقا من اصلا فن عبادت‌های سخت نیستم، ولی دلم برا حال و هوای ماه رمضان و برای اون اراده و قدرتمندی تنگ میشه.
3
0
30
ساعت یازده شب رفتم تو یه کافه خلوت و دنج پشت باغ عفیف آباد، گفتم شب صبحونه نمیدین؟ من املت می‌خوام! 🥲
مهربون بودن، قبول کردن.
3
1
30
بچه‌شون ۶-۷ ساله بود که گفت من نمی‌تونم متأهل باشم، می‌خوام برم دختربازی، می‌دونمم که روی آرامش رو نمی‌بینم. طلاق گرفتن و همه حق و حقوق‌ش رو کامل و حتی بیشتر داد. الانم برا روز زن یه اس ۲۱ براش فرستاده و یه گوسفند برا سلامتی‌شون کشته.
اگه خائن و نامرد هم هستید، اینجوری باشید :))
2
0
30
از دستگیری هرکی ناراحت بشم، از دستگیری این بلاگرهای مفتخور دوزاری قابلمه صورتی نمی‌شم.
از قِبل اختلال شخصیت نمایشی و مالیات ندادن‌هاشون، خونه‌دار و ماشین‌دار شدن و شوهرای کارمند هیچی‌ندارشون مغازه‌دار شدن، حالا هار شدن و چل‌وچار گز زبون درآوردن که چرا یه عده می‌خورن گیر ما نمیاد.
1
1
29
پارسال این‌موقع مامانم بخاطر کرونا بستری بود، شب و روز تولدم پیشش بودم و خوشحال بودم که کراتینین‌ش اومده پایین و تونستن رمدسیور بهش بزنن.
امسال اما، تولدم بدون تو مبارک نیست...
7
0
26
شب تولد رو با تنی خیس از عرقِ تب، سرگیجه و سیاهی رفتن چشم، درحالی‌که دوشیفتم، سپری می‌کنم.
🎈🎀
19
0
29
خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد...
2
1
28
مامان نیستش بیدارمون کنه بریم نماز عید و ساندویچ نون‌پنیر سبزی پخش کنن و بدو بدو تو برف و بارون برگردیم خونه...
2
0
28
کسی که می‌خوای باهاش فیلم ببینی، باید صبور باشه. هی زرزر نکنه نظر بده وقتی هنوز هیچی معلوم نیست. نچ‌نچ نکنه، تحلیل نکنه، خاطرات و تجربیاتش یهو یادش نیاد بخواد همون‌موقع تعریف کنه. بلند نخنده. ازت سوال نپرسه. جیش ومعده‌ی خالی‌شو ورنداره بیاره پای فیلم.
کلا ببنده و آروم بتمرگه 😶
7
1
28
با وجودی‌که رابطه خیلی نزدیکی با پدرم ندارم، ولی:
آزادی دادن به دخترهاش در هر زمینه‌ای (حتی نیمه‌شب خونه رفتن) و حمایت‌گر بودنش برای هر پیشرفتی.
البته قسمت اولش رو مامانم بهش یاد داد.
1
0
28
یه خانوم بانمک زنگ زده آمارمو بگیره، پسرش ۳-۴ سال کوچیک‌تر بود گفتم نه. چندتا سوال پرسید یکی دوتاشو با شوخی و خنده جواب دادم، هی با لهجه شیرازی می‌گفت ووی جیگرت برم، عزیزوم.
مادر شوهر من تویی، تو 🥲 من تو رو می‌خوام 🥲 اصلا می‌خوام با خودت وصلت کنم 😐 نادمم، برگرد 😐🥲
2
0
28
هروقت صدای مامانم می‌زدم، می‌گفت مامان؟
قلبم ذوب می‌شد.
دیدین تو فارسی، مامانا یا باباها، بچه اشون رو مادر یا پدر به عبارتی با نقش خودشون صدا می زنن؟
مثلا مامانت می گه: مادر این چه کاریه
به این خاصیت می گن
self reciprocal kinship
که تو بعضی زبون ها وجود داره و پروجکت کردن خود روی دیگریه که محبت رو می رسونه، آیا می دونستین این در
178
245
6K
2
0
28
هرچند حسرتش به دلم موند مامانم روزگار بدون کرونا رو ببینه، ولی خدا رو شاکرم که همه مراسم‌ها و مجالسش شلوغ و باشکوه برگزار شد و به لطف خدا و از نیت همیشه پاک مامانم، مویی از سر کسی کم نشد.
تشییع و مسجد اصلا فکر نمی‌کردیم انقدر جمعیت بیاد. ختم انعام رو همه می‌گفتن عجیب خوب بود...
1
0
28
سیزده پارسال بود که از ترس کرونا، همراه بقیه نرفتیم باغ. بمیرم، مامان حوصله‌ش سر رفته بود و بردیمش پارک سر کوچه. چای و تخمه و شیرینی بردیم و ما افطار کردیم و مامان با داداشم ویدیوکال کرد.
همون شب لعنتی بود که شروع شد و چند روز بعدش بیمارستان و...
یکساله پا تو اون پارک نذاشتم.
1
0
27
کاش بعضی پرستارا انقد که انرژی و حوصله برا لاس زدن با پسر مریضا و هر و کر تو استیشن با پرسنل مرد دارن، یک پنجمش رو هم برا جواب دادن به سوالای هم‌جنس‌هاشون داشتن.
همچین ابرو بالا می‌ندازه سرد و بی‌حوصله جواب می‌ده، انگار ارث باباشو بالا کشیدم! یه پولم دستی باید بهشون بدی حرف بزنن.
2
2
27
یه معتاد باصفایی اومده بود سر خاک مامانم، از حفظ کل سوره‌ی یس رو خوند؛ رسا و دکلمه‌وار، با حرکت مدام دست‌ها به اطراف. انگار کلمه به کلمه‌ش رو درک می‌کرد و می‌خوند.
2
0
27
آقا من اصلا خواب‌هام یادم نمی‌مونه، ولی دیشب تو یه خواب طولانی تا ۵ صبح، دیدم دارم میرم کربلا. خب دیگه حلال کنید، خودافس :((
1
0
27
از بیمارستان که مرخص شدم تا یه یکماهی، یه دونه جوش هم نزدم. معلوم نیست چه سمی تو سرم‌ها ریختن بهم زدن :))
1
0
27
اگه آقای قربانی بعد از درآوردن رخت عزا خواست ازدواج کنه، من از خطه‌ی خوش رنگ و لعاب شیراز داوطلبم.
به‌شرطی که کوکش کنم هرشب برام «چه سود از این سکوت و آه از این صبوری» بخونه. یا «من عاشق چشمت شدم»، یا «آمده‌ام تو به داد دلم برسی» یا...
بچه هم که داره شکر خدا، دیگه نمی‌خواد. 🫠
4
0
26
همه‌ی تار و پودم بو بیمارستان می‌ده. غذای خونه هم که جلوم گذاشتن، بو بیمارستان می‌داد.
هنوزم نمی‌دونم چی شد که اینجوری به روزم اومد. چقدر بد بود... کاش برگردم به حال قبلش.
7
0
25
از کی باقی گذاشتن نوشیدنی ته فنجون و لیوان شد ارزش و فرهنگ؟
من از اونایی‌ام که تا قطره‌ی آخر چایی و نوشیدنی‌مو می‌خورم و تهش چیزی نمی‌ذارم، مگه تفاله. ولی چون این حرکت مُسرفانه و غیر اصیل، کلاس و فرهنگ جا زده شده، یه جاهایی مجبورم نوشیدنی رو نصفه نیمه رها کنم که زشت نباشه مثلا!
2
0
24
شرف‌تون رو به چهارتا لایک و پز چس‌روشنفکری جلو فالوعرهاتون نفروشید رفقا. ارزشش رو نداره.
1
0
25
سلام بعد از ۴۰ درصد درگیری ریه و غمبادی که از بیمارستان همرام آوردم خونه...
[بهترم، ممنون.]
7
0
25
از فکر اینکه حتی دقایقی کوتاه، نور امیدی به دل اون مردم گرسنه و آواره و زجرکشیده تابیده، اشکم در میاد.
ولی فکر می‌کنم حتی اگر اون بازدارندگی موردنظر هم اتفاق بیفته (در طولانی‌مدت)، برای منافع ما و خاک ماست، نه اون‌ها. غزه هنوز باید با جان نداشته‌ش مقاومت کنه...
1
0
25
یه نفر درباره‌ی مریم و می‌تیل استوری گذاشته بود، هوایی شدم. عاشق‌ش بودم. برم پیداش کنم ببینمش.
3
0
24