@callmefahiiim
پرتقال🍊
5 months
یه شب که داشتم انتقام فشاری که روحم تحمل میکردو از بدنم میگرفتم به دستام نگاه کردم یادم‌افتاد قبلا چقد دوسشون داشتم چقد باهاشون ساز زدم دست آدمایی‌که دوسشون داشتمو گرفتم و چقدر این دستا برام مهم و قشنگ بودن و الان داشتن خط خطی میشدن... بعد به خودم فکر کردم... به رویاهام... ۳
1
0
6

Replies

@callmefahiiim
پرتقال🍊
5 months
#رشتو ته حال بد بودم... اونجایی که چنگ میزنی‌به همه معناهای زندگیت تا یه دلیل برای ادامه دادن پیدا کنی ! و راستش دلیل برای ادامه دادن نداشتم‌اما برای تموم‌کردن تا دلت بخواد... توان انجام کوچیک ترین کارای روزمرم ازم‌گرفته شده بود و این حالمو بدتر میکرد... از دوستام فرار میکردم 1
2
0
10
@callmefahiiim
پرتقال🍊
5 months
از خانوادم فرار میکردم از تراپیستم فرار میکردم و از همه بدتر... از خودم فرار میکردم توانایی نگاه کردن به خودمو توی آینه نداشتم! شبیه کاراکترایی شده بودم که همیشه بهشون هیت میدادم یه آدم شکست خورده رو تو آینه میدیدم‌که هیچ شباهتی به من نداشت و این برام بدترین عذاب ممکن بود‌ ۲
1
0
3
@callmefahiiim
پرتقال🍊
5 months
به حرفایی که آدما درباره استعدادا و موفقیتم میزدن... به فکرا و ایده هایی که داشتم... حق هیچ کدومشون نبود که بخوان نابود بشن و دیگه اثری ازشون باقی نمونه... از‌ اون روز خودمو جمع و جور کردم هر روز یه قدم پیشرفت کردم هر بار که افتادم خودم اومدم بالای سرمو گفتم بخاطر خودمون پاشو ۴
1
0
5
@callmefahiiim
پرتقال🍊
5 months
و هر بار پاشدم... کم کم رفتم کتابخونه با دوستام ارتباطمو شروع کردم ساز زدم رقصیدم و به هرچیزی که حالمو خوب میکرد چنگ زدم تا امشب وسط روتین پوستیم چشمم خورد به آدم توی آینه دیگه شبیه آدمای بازنده نبود داشت میجنگید برای خودش و زندگیش بلند شده بود و راستش این آدمو خیلی دوس داشتم :)
0
0
3