ماجرا اونجایی دارک میشه
که دیدمش خوشم ازش اومد
سعی کردم مخشو بزنم
ولی چند بار گفت "نه!!!"
باز تلاش کردم،کارایی کردم
که هیچکس واسه هیچ دختری نمیکنه
کم کم بهش نزدیک شدم
بیشتر که آشنا شدم عاشق شدم
ولی بازم گفت "نه!!!"
باز جنگیدم براش؛
ولی یهو سرد شد
یهو ضدم شد
منم هعی مردم،مردم،مردم