ظهر غذا گرفتیم رفیقمون که لهجه خراسانی داره جلو دروازه قرآن از یکی پرسید آقا اینجا کجا میشه غذا خورد؟ طرف نگاهش کرد با لهجه شیرازی غلیظ گفت کاکو اینجا شیرازه نه مشهد هرجا دلت میخواد بخور:))
یک توصیه دارم واسه دانشآموزان عزیز داوطلب کنکور انسانی: کنکور ندین. اگر دادین حقوق نخونین.
تنها فایده درس خوندن تو این مملکت ایجاد پتانسیل مهاجرته که رشته حقوق این کار رو براتون نمیکنه.
من واقعا دوست دارم آدمایی که این خونهها رو اجاره میکنن ببینم. شوخی نمیکنم. جدی میخوام ببینم اونم مثل ما آدمه؟ دوتا پا داره و دوتا دست؟ غذا میخوره و دستشویی میره؟ همین هوا رو نفس میکشه؟ اگه اینطوریه پس از کجا میاره سیصد میلیون اجاره میده؟ چرا ما تو اجاره یه ۵۰ متری موندیم پس؟
یک پرونده تقریبا فاقد ارزش مالی داشتم که صرفا چون موکل کارگر زحمتکشی بود و واقعا حقش در حال تضییع بود با حقالوکاله خیلی کمتر از عرف قبولش کرده بودم. طرف مقابل هم چنته پر و وکیل کارکشتهای داشت. بدوی رو رای به بطلان دعوا گرفته بودم و این رای امروز در تجدیدنظر تایید شد. ۱/
دانشگاه آزاد میخواد امسال ۲۶۰تا دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق تجارت بینالملل بگیره. ۲۶۰تا! دویست و شصت تا! دویست و فاکین شصتتا! دانشگاه آزاد! حقوق تجارت بینالملل! دویستوشصتتا!!!!!!
جلسه مجازی دفاع یکی از بچههای دانشکده که استاد مشاورش دکتر میرمحمدصادقی بود شرکت کردم. دکتر برگشت گفت آقای فلانی من در چندین واحد استاد شما بودم و الان مشاور پایاننامهات هستم؛ بعد میخوای به کتاب من ارجاع بدی مینویسی: صادقی، میرمحمد؟
اون لحظه اشک تو چشمام جمع شد از شدت خنده😂😂
کثافتترین مکالمات رو تو دادگاه خانواده میشه شنید. طرف جلوی در ورودی داشت از کنارم رد میشد و با تلفن صحبت میکرد و میگفت: وقتی میگم زنم منظورم تویی عزیزم اون آشغال فقط همخونهامه. احساس انزجار سر تا پامو گرفته.
من در کرمان دوستانی دارم که الکل میخورن، گل میکشن، قارچ میزنن، lsd میزنن، بنگ و حشیش و... همه رو میکشن ولی باور کنید هیچکدومشون حتی یکبار هم تریاک نکشیدن. کاش این شهرت رو از ما بگیرید و ما رو با مواد خطرناکتر بشناسید.
واسه کنکور ارشد که میخوندم یه دختره تو سالن مطالعه بود که رفیق شده بودیم نسبتا. اون واسه بینالملل عمومی میخوند من واسه تجارت بینالملل. تهش موفق نشد، بیخیال ادامه تحصیل شد، زن یه اماراتی شد و از ایران رفت. هیچی دیگه الان استوریاشو میبینم و میفهمم کسی که موفق نشده من بودم نه اون.
برای من اصلا بعد مالی نداشت ولی لذت ایستادن جلوی قلدری یک آدم پولدار و پرقدرت ظالم و دفاع از حق مظلوم اینقدر حالمو خوب کرده که سر از پا نمیشناسم. حس لحظهای که بهش زنگ زدم و خبر رو بهش دادم و از بغض نتونست حرف بزنه رو با هیچی عوض نمیکنم.۲ و پایان/
وکیل سرپرستم صبح زنگ زد گفت فلانی زنگ میزنه ازش وکالت بگیر یه اعسار از پرداخت محکومبه ثبت کن من نمیرسم. انجامش دادم و الان یه مبلغی واسم کارت به کارت کرده که پشمااام! (همیشه حقالوکاله زیاد میریزه و میگه باید عادت کنی ارزون کار نکنی). خلاصه که سرپرست خوب گلی از گلهای بهشته:))
امروز تو کافه بودم. ویترس یهلحظه پشت بار نشست رو زمین. صاحب کافه اومد پیشش گفت فلانی پریود شدی؟ ویترس گفت آره. با اینکه کافه خیلی خیلی شلوغ بود و یه نیروی دیگه بیشتر نداشت بهش گفت خودتو اذیت نکن برو اگه بهتر شدی شیفت عصر بیا. خواستم این باشعوری رو اینجا باهاتون به اشتراک بذارم.
اونجا که ساعت ۱۱ شب لایحهای که از ۶ عصر شروعش کرده بودی رو تموم میکنی، ثبت اولیهاش میکنی، ضمائم رو پیوست میکنی، چاپ اولیه رو میزنی، یکبار میخونیش و از نظام دفاعیت لذت میبری، ثبت نهاییش میکنی، لپتاپو خاموش میکنی، چای میریزی و سیگارتو روشن میکنی؛ آن لحظه هزاربار تقدیم تو باد.
راننده اسنپ فهمیده تهرانی نیستم ۴۵ دقیقه است داره منو قانع میکنه برگردم کرمان. میگه ما همینجا به دنیا اومدیم شهر خودمونه خونه و زندگی داریم شما برو همون شهر خودت. گفتم آها چه جالب. اونوقت این خونه و زندگی که میفرمایید درخور شغلتون و ماشینتون (پراید عتیقه) هست دیگه؟ خفه شد:)))))))
یه موجودی داشتیم تو خوابگاه کارشناسی که برای محاسبه دنگ نوشابه ۱.۵ لیتری که برای شام خریده بود هزینه رو تقسیم بر تعداد نکرد. شمرده بود هرکی چندتا لیوان خورده و به همون میزان دنگ گرفت. چرا؟ چون خودش نصف لیوان کمتر از بقیه خورده بود. حالا کل نوشابه ۱.۵ لیتری چند بود؟ هشتصد تومن.
چرا طرح تسهیل جذب خلبان تصویب نمیکنید؟ مگر نمیبینید صنعت حمل و نقل هوایی چقدر گران است و جامعه نیاز به خلبانهای زیاد دارد. تصویب کنید هرکس دیپلم ریاضی دارد بیاید خلبان شود. به مرور هم کار یاد میگیرند. اگر هم لایق نباشند که سقوط میکنند و تمام. بیکاری بچههای ریاضی رو نمیبینید؟
آخرین آزمون شفاهی #اختبار هم تموم شد و این ماراتن ۳۳ روزه به خط پایان رسید. الان دیگه این کاربر تا دریافت پروانه پایهیک یک توثیق شرف به سوگند فاصله داره.
طرف هر جناحی از جنگ که باشید، قتلعام غیرنظامیان و بالاخص کودکان باید قلب شما را به درد بیاورد. این «باید» مرز قطعی و غیرقابلمذاکرهای است که انسان را از حیوان و تمدن را از جنگل جدا میکند. خونشوری کثیف است. خونشوری نکنید.
من جدی وقتی موجودی حسابم از یه حدی کمتر بشه آدم غیرقابلتحملی میشم. خودمم حتی نمیتونم خودمو تحمل کنم. عجیبه واقعا ولی رابطه سببیت مستقیمی بین وضعیت مالی و روانیم وجود داره.
یکی از همکارانی که با هم در یک شعبه کارآموزی میکنیم پنجاه و چند سال سن داره، پزشک فوقتخصصه و دانشیار یکی از دانشگاههای علوم پزشکی تهران. تو چهل و هشت سالگی تازه فهمیده هیچ علاقهای به پزشکی نداره و اومده سراغ حقوق و وکالت. واقعا انسان موجود عجیبیه!
هنوز هم بعد از ۵ سال معتقدم متری شیش و نیم با اختلاف بهترین فیلم ایرانی در ژانر حقوق کیفری است. بدون اغراق، کاملا واقعی و با کمترین باگ حقوقی. قبل از اون واقعیت اعدام اینقدر لخت و عور به چشم مردم نیومده بود. به نظرم تاثیر زیادی در تنفر جامعه از اعدام داشته. درود بر سعید روستایی.
جدی هیچوقت نتونستم تو رستوران یه پرس غذای کامل بخورم. همیشه با نصف پیتزا سیر شدم، همیشه سیخ دوم کباب کوبیده بیشترش موند، همیشه تو سلف دانشگاه نصف غذامو نمیتونستم بخورم، ریزهخواری خاصی هم نداشتم در اکثر اوقات. ولی از وقتی که یادم میاد چاق بودم. با من از عدل الهی صحبت نکنید. مرسی.
۱۴هزارتا وکیل جدید امروز گرفتند؟ یه لحظه به عدد ۱۴هزار فکر کنید. آن را در ذهن خود حلاجی کنید. با قانون تسهیل کانون هم باید همین تعداد بپذیرد؛ و با احتساب آزمونهای فوقالعاده و مکرر، میشود چیزی بالغ بر حداقل چهلهزار وکیل جدید امسال. چهلهزار. چهلهزار وکیل جدید. ۴۰۰۰۰ وکیل جدید.
امروز فهمیدم یکی از دوستان عزیزم که به تازگی پروانه گرفته در دیوار آگهی میگذارد برای جذب پرونده و با حقالوکالههای ناچیز کار میکند. خشمگینم. غمگینم. نگران آیندهای هستم که همه به این روز بیفتیم.
به ازای تکتک مهاجرت مشترکهایی که تو تایملاین میبینم یه فحش به خانوادهام میدم که منو به زور فرستادند انسانی و حقوق بخونم یه فحش هم به خودم میدم که تو اون سن باور کردم اینا خیر و صلاحمو بهتر میفهمن و باید به حرفشون گوش کنم.
تنها موجودی که وقتی جلوم قرار میگیره نمیتونم تحمل کنم سهمیهای جماعته. چقدر من از شما انگلهای اجتماع بدم میاد. هیچکدومتونم هیچوقت هیچی نمیشید فقط حق مردم رو میخورید و جامعه رو از تخصصی که حقشه محروم میکنید.
یکی از توهینهای کانون به کارآموزان در جریان اختبار وقتیه که آبدارچی برای استاد چای میاره، واسه ما نه. یه چای چه هزینهای داره مگه؟ دانشجوی اون استاد نیستیم که! همکارشیم. همکار کمی جوانتر. وقتی خود کانون بهمون احترام نمیذاره چطور انتظار میره ما تمامی احترامات و شئون رو حفظ کنیم؟
شما آدمی رو دارید که بیش از یک ساعت باهاش تلفنی حرف بزنید و ابدا از خسته نشید که هیچ، از شیرینزبونیش کلی هم جون بگیرید؟
خواستم بگم دلتون بسوزه من دارم:))
امشب دیداری با یکی از اساتید دانشگاه تهران داشتم. میگفت یادش رفته کلاس آنلاین رو قطع کنه و تمام مدتی که تو ماشین با آهنگ معین همخوانی میکرده صداش داشته تو کلاس پخش میشده. وقتی یاد پرستیژش تو کلاس میفتم و تصور میکنم بچههایی رو که تو اون کلاس حاضر بودن به پهنای صورت میخندم:))))
دوستان عزیزم، رفقای جان.
واقعا نمیدونم مهرتون رو چطور جبران کنم.
شرمنده و اشکی شدم امشب از تماسها و پیامهاتون.
امشب پزشک فوقتخصص ویزیتم کرد گفت اول یه دوره دوماهه دارودرمانی انجام میدیم اگر بدن جواب بده ادامهش میدیم وگرنه باید برم واسه جراحی.
من ریدم تو این زندگی. رفیقایی دارن واسه مشاوره طلاق بهم زنگ میزنن که خودم تو پروسه عاشق شدنشون بودم و تو عروسیشون حضور داشتم. همون موقع بهش گفتم تو بچهای الان وقت زن گرفتنت نیست. به خرجش نرفت. تو ۲۱ سالگی داماد شد و الان تو ۲۶ سالگی با یه بچه داره طلاق میگیره. لعنت لعنت لعنت.
دلم بحث حقوقی میخواد. یکیتون که ساکن تهرانه بیاد ست کنیم یه روز بشینیم تو یه کافه بحث سنگین حقوقی بکنیم. از اون بحثهای محالالوقوع که فقط ماهیت آکادمیک دارن و هیچ دادگاهی هیچوقت بهشون نمیپردازه.
پسر تنها زندگی کردن واقعا عجیبه. یعنی مثلا ساعت دو شب میتونی با تمام وجود داد بزنی. یا مثلا اگه سکته کنی هیچکس خبردار نمیشه و احتمالا بعدش روزهای متمادی بصورت یک جنازه به سقف خیره میشی تا باکتریهای تجزیهکننده کارشونو بکنند و تو بو بگیری تا بقیه بفهمند مُردی و بیان جمعت کنند.
این ترس که اگر تمام تمرکزم رو به وکالت اختصاص بدم و شغل دومی برای خودم دستوپا نکنم در بلندمدت هم نتیجه نده بیخ گلومو چسبیده ول نمیکنه. یک عمر در بالاترین سطوح ممکن درس خوندم و تهش این شد! کاش بعد از دیپلم شاگرد میوهفروشی میشدم حداقل الان ترس از عواقب تسهیل میوهفروشی نداشتم.
ظاهرا فرزاد بادپا (خادم حرم شاهچراغ که تروریست رو خلع سلاح کرد) از مرکز وکلای قوه قضائیه پروانه افتخاری گرفته. البته که عمل ایشان قابل ستایش است ولی پروانه چرا؟ اصلا پروانه افتخاری چی هست؟ هیچی ندارم بگم. بازیچهایم و بازیچه بودن تلخ است.
دختره تو کلاس فرانسه میگه شوهر من بازاریه و میگه این وضعیت دلار برای ایجاد یک شبهچینه که دستمزد بیاد پایین و تولید بره بالا و همچنین منجر به رواج توریسم میشه. من ریدم تو مغز تو و تحلیل شوهرت و این زبونی که ما داریم میخونیم. (آخریش ربطی به توییت نداشت صرفا چون فرانسه واقعا سخته)
دردناکتر از هشتگ #انسولين_نیست برای منی که مبتلا به نوعی بیماری بسیار نادر هستم این تصور است که اگر داروهایم نایاب شوند، نه صدایی دارم که افکار جامعه را متوجه مرگ تدریجیام کنم و نه به خاطر نادر بودن بیماری کسی اهمیتی قائل میشود.
ما ایرانیان در معرض نسلکشی سیستماتیک هستیم.
یکی از تفریحات سالمم اینه که میرم تو دیوار قیمت پنتهوسهای منطقه یک رو نگاه میکنم بعد حساب میکنم که چقدر باید کار کنم تا یکیشو بخرم. طبق آخرین محاسبهای که داشتم برای خریدن یک پنتهوس ۳۵۰متری تو فرشته باید تقریبا ۸۴۰ سال کار کنم و تمامش رو ذخیره کنم (تازه اگه قیمتش ثابت بمونه🤡)
وکیل سرپرستم روز اول بهم گفت ببین هیچوقت بعد از ساعت ۸ شب حق نداری زنگ بزنی. هیچوقت هم جوابمو نداد بعد از اون ساعت. امروز امر فوری پیش اومد، ۸:۰۲ زنگ زدم و لیترالی جوابمو نداد. واقعا این پرنسیب ایشون رو خیلی میپسندم:))
الان آگهی ثبتنام کانون رو خوندم و توش خبری از حداقل سن نبود. برداشته شده؟ اگه برداشته شده باشه از تکتکتون که زیر ۲۴ هستید و امسال میتونین کانون شرکت کنین شیرینی سنگین میگیرم:)))
یه عده از داوطلبین آزمون ورودی کانون به استناد گرمای هوا و پیش رو بودن ایام شهادت سالار شهیدان تقاضای تعویق آزمون رو کردن:)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
تو مغازه فروشنده از پشت میز اومد که سایزمو دقیق ببینه بعد گفت نه آقا از این سوییشرت سایز شما نداریم. زنه کنارم ایستاده بود خندید. نگاهش کردم گفتم خانوم اگه از مال شما خوردم چاق شدم شما هم بیاین مال منو بخورین بیحساب بشیم. چپچپ نگاه کرد و رفت. در برابر بیشعور فقط بیشعوری جوابه.
بچهها هرکدومتون که عروس/ داماد میشید و من ریپلای میزنم "مبارکتون باشه قشنگا😍" در واقع تبریک نمیگم، چشمام هم قلبی نیست. صرفا تو اون لحظه دارم پشمامو از رو زمین جمع میکنم که چجوری با این وضعیت همچین تصمیمی گرفتید. حالا بازم مبارکتون باشه هااا ولی پشمام.
نزدیکترین رفیق دوران مدرسهم که کارشناسی هم با هم بودیم سال اول دانشگاه عاشق شد. با کلی بدبختی مخ دختره رو زد و وارد رابطه شدند. تا آخر دانشگاه تو رابطه موندند و ترم آخر ازش خواستگاری کرد ولی بخاطر مشکلات مالی رفیقم و بیپشتوانهایش نتونستند ازدواج کنند.
امروز دختره ازدواج کرد...
عالی شد. صاحبخونه میخواد خونه رو بفروشه. پیام داده یا خودت بخر یا باید تخلیه کنی. هرچی هم براش توضیح میدم که حق همچین درخواستی نداری به خرجش نمیره. صاحبخونه کسخل واقعا درده. تهش بهش گفتم شما از هر راهی که صلاح میدونی وارد شو اگر تونستی منو قبل از خرداد ۱۴۰۳ تخلیه کن.
لذتی که در رد شکلی دعوا هست در رای ماهوی گرفتن نیست؛ مخصوصا وقتی که وکیل طرف مقابل رعایت شأن و همکاری رو نمیکنه.
دوست دارم همکار عزیز رو ببینم بهشون بگم دیدی یه کارآموز دعواتو رد شکلی کرد؟ خوبت شد؟ حالا برو تو دفترت به کارای بدت فکر کن.
جدی چرا تجربهای که وکالت میطلبه با سوادی که تو دانشگاه آموزش میدن اینقدر متفاوته؟ نمیدونم چطور توضیحش بدم ولی واقعا فاصله آکادمی با کار در حقوق خیلی خیلی زیاده.
خودشیفتگیم به جایی رسیده که میشینم لوایحم تو پروندههای مختومهای که در اونها به نفع موکل رای گرفته بودم رو میخونم و قربون خودم میرم که چه وکیل خوبی هستم:))))
حالا به من که ربطی نداره خودتون بهتر میدونید ولی اگه با تراز زیر ۸۰۰۰ قبول شدید خیلی به وکالت امیدی نداشته باشید. ما که تراز نزدیک به ده هزار داشتیم و قبل از تسهیل آزمون دادیم وضعیتمون اینه دیگه چه برسه به شما همکاران عزیز و ارجمند و گرانسنگ و گرانمایه.
حس میکنم توییتم این وایب رو میده که حقوق بده و بقیه رشتهها خوبن. نه عزیزانم. در ایران فعلی به معنای واقعی کلمه هنر خوار شده جادویی ارجمند، نهان راستی آشکارا گزند. اگه میخواین تو این خرابشده زنده بمونید دلالی یاد بگیرید. دلالی و حرومخوری. شرافت در این کشور بیمقدارترین شده.
یک توصیه دارم واسه دانشآموزان عزیز داوطلب کنکور انسانی: کنکور ندین. اگر دادین حقوق نخونین.
تنها فایده درس خوندن تو این مملکت ایجاد پتانسیل مهاجرته که رشته حقوق این کار رو براتون نمیکنه.
رعایت شان وکیل در دادگاههای استان گیلان (و خاصه در دادگاه تجدیدنظر استان) واقعا بینقصه. از حفاظت درب ورودی تا اعضای دفتر، رئیس و مستشاران شعب، همگی حرفهای، محترم و باسواد بودند (در سه شعبه مختلف کار داشتم و هر سه تجربه بینظیر بود). گیلان واقعا از هر حیث بهشته:))
تو کارشناسی یه رفیق تو خوابگاه داشتم بچه روستا بود و خانواده بسیار ضعیفی از حیث مالی داشت. میگفت تو روستای ما اگر فرهنگیان قبول بشی در حد خدا بالا میری؛ سرت هم بلنده میگی کار میکنم چیکار کنم حقوقم کمه. ریسکگریزی و تمایل به کارمندی الزاما ناشی از حماقت نیست معمولا از روی ترسه.
کاش من میفهمیدم در حالی که تک تک آموزش پرورشیا از نقطه به نقطهی زندگیشون شاکی ان و از ضعیفترین قشرهای جامعهان، یسری چرا فتیش دانشگاه فرهنگیان رفتن دارن؟
دختر باهوش واقعا ترنآنه. نمیدونم چطور بیانش کنم، معیار عینی چندانی نداره شاید بشه تو سطح گیرایی طنز مثالش زد نمیدونم. ولی اون جریان فکری فراعادی که ایجاد میشه آدم رو به یک سطح دیگه از روابط بینانسانی میبره جدی.
تو اینستا اینجوریم که این یارو کیه ریکوئست داده؟ عه خب تو بایو نوشته SBU LAW یه تعداد از بچههای دانشکده هم فالوش دارن خب خودیه پس confirm. چرا خب؟ چه اعتمادیه آخه:))))
یه چیز عجیبی که وجود داره و من رو عاشق شغلم میکنه لذتیه که موقع استدلال کردن میبرم. اونجا که کار گره خورده و میشینم یک لایحه مفصل و مستدل مینویسم. لذتش برام مشابه لذت حل کردن مسئله ریاضیه. اصلا انگار اعتیاد داره. وقتی تو تعطیلاتم خماری میکشم حتی. من با تمام وجود عاشق وکالت هستم.
اینها رو که خوندی و یاد گرفتی تازه شروع کاره، انگار کلاس اول دبستان رو پاس کرده باشی و خوندن و نوشتن بدونی، تا متخصص شدن هزاران برابر این کتابها راه نرفته و مطلب نخونده مونده. از منابع فقهی بگیر تا منابع کامنلایی. واقعا با تمام وجود به حقوق قراردادها عشق میورزم:)))
اگه بخوایم به شکل درست بدونیم که قراردادها چطور تشکیل میشن،
چه اصولی دارن،
چه آثاری دارن،
چه شروطی دارن،
چطور اجرا میشن،
و در نهایت چطور منحل میشن؛
لازمهاش خوندن حداقل حدود ۴۰۰۰ صفحه کتاب با محتواست.
#حقوق_قراردادها