۱/۳
توی دبیرستان یک روز با بغلدستیام حرفم شد. بهم گفت: «عرب ملخخور». بهش گفتم: «پدر سگ». اسمش محمد بود. عصبانی شد و برافروخت. گفت اگه مردی زنگ آخر وایسا.
یک دبیرستان تعصب محمد را میکشید و مطمئن بودم زنگ آخر کارم تمام است. ولی بهم برخورده بود. میخواستم دعوا کنم.
۳/۳
زنگ آخر دم در منتظرم بود. یقهام را گرفت: امروز چه زِری زدی؟
گفتم: نمیدونستم بابات مُرده. نباید فحش بابا میدادم. ببخشید. ولی بهخاطر اون حرفی که زدی بیا مثل سگ همدیگه رو بزنیم.
بغلم کرد و زد زیر گریه.
پ.ن: هر گُهی خوردید، عذرخواهی کنید. بیواهمۀ اینکه بقیه چه فکر میکنند
این زن یک هفته همه هنر چرمدوزیاش رو صرف دوختن یه کیف پول کرد، امشب بهم هدیه داد. یکی از ارزشمندترین هدیههایی که توی عمرم گرفتم. قبل از اینکه بهم هدیه بده، عکسش رو توی صفحه فروش محصولات چرمیاش توی اینستا گذاشته بود.
نیم ساعت پیش کیف رو فروخت، گفت بعدا یکی دیگه برات میدوزم!
۲/۳
نیمساعت به تمام شدن زنگ آخر یکی از بچهها زیر گوشم گفت: «بابای ممد راننده بود. پارسال رفت ته درّه. چرا اینجوری فحش دادی؟»
یخ کردم. حالم گرفته شد از حرفی که به محمد زده بودم. از خودم بدم آمد.
اما چهطور باید بهخاطر آن حرف ازش عذرخواهی میکردم بیکه خیال کند ازش ترسیدهام؟
توی یکی از تصاویر منتشر شده از اعتراضات #عراق یه نفر روی یه تکه کاغذ نوشته بود:
ایرانیها! اگر آدم نشین، کاری میکنیم که امامحسین رو فقط بتونین با یوتیوب زیارت کنین.
بندههای خدا نمیدونن یوتیوب توی ایران فیلتره
ابراهیم ناجی شعر میگفت اما رفت دانشکده پزشکی. درسش تمام شد. برگشت. معشوقهاش ازدواج کرده بود.
چند سال بعد، شبی درِ خانهاش را زدند: دکتر! زائو داره میمیره. رفت. زائو همان معشوقه دیروز بود.
کارش که تمام شد دلزار نشست قصیده "اطلال" را نوشت. امکلثوم هم خواندش و جاودانهاش کرد
میرباقری خاطرهای داره که بعداز گرفتن سکانس خطبه ابن زیاد (فرهاد اصلانی) در نکوهش خروج امام حسین بر یزید در مسجد کوفه، اون روز سیاهیلشکران پروژه -اکثرا کارگران اطراف احمدآباد بودند - دچار شبهه شده بودند که واقعا امام چرا صف واحد مسلمین رو به هم زد!
😁
به نظرتون تو مختارنامه کدوم نقش بازیگرش بهتر از همه بازی کرده؟
[اگر تو گزینهها نبود بنویسید]
پ.ن: برای گزينهٔ چهارم بین عمر سعد و ابراهیم و یکی دو تا دیگه مردد بودم بخاطر همین بن "مطیع" را نوشتم که عرضِ احترامی بهش باشه وقتی این همه دربارهٔ دختر و پسرش اینجا صحبت کردیم
نه فقط تالارهای آبادان که برخی تالارهای شادگان و ماهشهر هم قرارهایشان را با مشتریهایشان لغو کردهاند.
بیصفتی میدانند کوچهشان عروسی باشد و چشم تو چشم آدمهای پیراهنمشکی و لباسخاکی محلهشان شوند.
دهه هشتاد یک روز در مرکز مطالعات ابن رشد در لندن با یکی از نمایندگان حزب کارگر انگلیس داشتم صحبت میکردم و میگفتم: «شما در قبال کشورهای ما باید فلان.. شما در قبال کشورهای ما باید بیسار..»!
گفت: ببین عبدالله! کشورهای شما برای ما چیزی بیشتر از یک پمپ بنزین نیستید.
#عبدالله_النفيسي
در ادامه این مصاحبه میگه: میخواستم از اصفهان پرواز کنم برگردم کویت. توی فرودگاه بهم گیر دادن که ویزاتون مدتی پیش تموم شده و چند روز غیرقانونی ایران موندهاید. نمیشه برید.
گفتم: ویزای من چند روزه بود ولی وزیر امور خارجه شما دکتر ولایتی برنامههایی توی چند شهر ایران برام...⬇️
هشام زقوت خبرنگار الجزیرة:
بسیاری از رزمندگان گردانهای قسّام و اهالی عادی، وقتی دیروز از دیوارهای پیشساخته بتنی و سیمهای خاردار گذشتند، برای اولین بار در زندگیشان بود که در دنیا جایی خارج از غزة را از نزدیک میدیدند.
فایل صوتی درسگفتارهای بابک احمدی گوش میدم.
رسیده به «نقد و نظریه ادبی».
میخواد «نقد و انتقاد» رو تعریف کنه.
میگه بذارید یه مثال از زندگی روزمره بزنم:
اگه من به آقای خامنهای انتقاد کنم، من رو میگیرن ولی اگه آقای خامنهای به من انتقاد کنه باز هم من رو میگیرن!
صبح امروز، توی حیاط بیمارستان شهدای غزة روی ۱۲ نفر از اعضای خانوادهاش - همسر و پسر و دختر و نوه و برادرزادهها و... - نماز خوند، برد قبرستون دفنشون کرد و عصر برگشت سرِ کار. چون «این وظیفه اطلاعرسانی نباید زمین بماند».
#وائل_الدحدوح
آخر فیلم «شبهای روشن» استاد جوان میگفت: من همه آدمهای شهرم را دوست دارم. چون الآن یک نفرشان را میشناسم.
همسر، پسر و دختر وائلالدحدوح، خبرنگار الجزیرة در موشکباران غزة کشته شدند.
من الآن یکی از قربانیان فاجعه را میشناسم. و غم... .
الجزیرة:
۲۰۰ کشته حداقل.
اجساد کنار راهروها روی هم تلنبار شدهاند. کادرِ زنده مانده بیمارستان، از بینشان دنبال زخمیها میگردند
پ.ن: به قول دوست و استادم دکتر پارسا، این روزها غزة پر از ارشادات الهی به کفر است. این که کسی هنوز ایمان داشته باشد، عصیان به درگاه الهی بشمار میآید.
بهار عربی که به سوریه رسید توسط ولیعهد برای بشّار پیام فرستادیم: تو که بعداز پدرت بنای اصلاح ساختارها را داری، از همین امروز شروع کن. برادرانه ازت میخواهیم برو درعا و از بستگان کشتهشدهها دلجویی کن.
جواب داده بود: از الجزیرة دلخورم جلوی سمپاشیهایش را بگیرید.
#حمد_بن_جاسم
طرف توییت کرده: «از عجیبترین تصادفهای زندگیام اینه که اسمم یوسفه و ۱۱ برادر دارم و تفسیر خواب هم میدونم و پدرم خیلی دوستم داشت و بهظلم، زندان رفتم...
خدا بقیهاش رو به خیر بگذرونه».
یکی کامنت گذاشته: «فقط چهرهات یاری نمیکنه زنان باهات خلوت کنند»!
#کامنت_قرن
جامجهانی 2002 عربستان 8 تا از آلمان خورد. تمسخر و تحقیری نبود که از طرف گویندههای صداوسیما نثار عربستان نشه.
دنیا میچرخه.
به قول عربها: الدنیا دوّارة
زیر همین درخت در بوستان علوی قم، آخوندی از دختری بیروسری و دوستپسرش عکس یادگاری گرفت و آن دختر و پسر هم برای بچههای آن آخوند آدمبرفی درست کردند و آسمان به زمین نیامد.
اون قسمت از سریال «روزگار قریب» یادتونه که زنی از شدت فقر تلاش کرده بود خودش و بچههاش رو بکشه و توی تلویزیون بیمارستان، پسزمینهی سکانسهای اون قسمت، جشنهای ۲۵۰۰ ساله داشت نشون میداد؟
امشب نه فقط توی دورود، نه فقط لرستان که توی کل کشور باید اون قسمت از تلویزیون پخش بشه.
گفت: این شماره دکتر ظریف، سفیر ایران در سازمان ملله. با ایشون تماس بگیرید.
زنگ زدم. جواب داد. انگلیسی را خیلی خوب صحبت میکرد. موضوع را که گفتم عذرخواهی کرد. گفت یک سری behind story در سیاست ایران هست که این مشکل رو بهوجود آورده ولی الآن حلّش می کنم.
نیمساعت بعد پرواز کردیم.
خانوادهام برایم نامه مینوشتند ولی زندانبانان گوانتامو نامهها را نمیدادند یا جوری میدادند که آرزو میکردی کاش نمیدادند. غیر از «سلام» و «خداحافظ» همه کلمات را با ماژیک خط میزدند و تو میماندی و شکنجه اینکه پدرت چه برایت نوشته؟ کدام خبر خوب؟ کدام خبر بد؟
#فايز_الكندري
آبادانم.
بیبی گفت: میرسانیام شیر و خورشید ( بیمارستان شهید بهشتی)؟ نوبت فیزیوتراپی دارم.
رسیدیم بیمارستان و این صحنه جلوی صورتمان نقش بست.
دختران چشمآبآوردهای که بیامان سرفه میکردند و پدران نگرانِ کولهبهدستی که سعی میکردند آدمهای آن طرف خط را قانع کنند چیزی نشده.
@mamrizzio
@solmaz8080
داستان اون بنده خدا بود که میگفت آدم باید خودساخته و مستقل بار بیاد و انگل و آویزون جامعه و اطرافیانش نباشه. مثلا من خودم، سربازیام که تموم شد، یکی از پاساژهای بابام رو گرفتم، بیزینس خودم رو ساختم و بحمدالله تونستم در کمتر سه سال یه کارآفرین موفق باشم.
ولی این جملهای که کیروش گفت ما به بازی با انگلیس بهعنوان یه بازی تدارکاتی برای دیدار با ولز و آمریکا نگاه میکنیم، حقوق معنویاش مال سردار دکتر حاج محسن رضایی میرقائد و اظهارنظرش درباره کربلای چهاره.
آخر فیلم «شبهای روشن» استاد جوان میگفت: من همه آدمهای شهرم را دوست دارم. چون الآن یک نفرشان را میشناسم.
همسر، پسر و دختر وائلالدحدوح، خبرنگار الجزیرة در موشکباران غزة کشته شدند.
من الآن یکی از قربانیان فاجعه را میشناسم. و غم... .
سوار تاکسی بودم.
سه تا پیرمرد کنار خیابون بودند منتظر ماشین. راننده یه نیش ترمز زد و سوارشون کرد. خواست بامزه بازی دربیاره گفت: شما سه تا جوان خوش تیپ کجا می رین این موقع روز؟
یکی شون جواب داد: ما چهارتا بودیم. یکی مون دیشب مرد الآن داریم می ریم ختمش.
دختران دبیرستانی را بردهاند اردو. دوتایشان جایی دور از انظار رقصیدهاند و فیلمش را در صفحات مخاطبمحدودشان منتشر کردهاند.
دو روز بعد مدیر مدرسه اخراجشان میکند.
یک ساعت بعد، کل کلاس، دوستان آن دختران در مدرسه، میرقصند و فیلمش را عمومی میکنند.
مدیر فتیله را پایین میکشد.
@hosseinbastani
الآن شما دارید این را بهعنوان طنز مطرح میکنید ولی دور نیست آن روزی که یک نفر پیدا شود همینها را سرفصلهای پروپوزالش برای تشکیل «قرارگاه مقابله با خطرات واردات و تأثیر آن بر امنیت ملی» کند و بهبهانهاش از این نهاد و آن سازمان، پول بدوشد.
...ترتیب داد و خواست چند روز بیشتر بمونم.
گفتند: به هر حال نمیتونیم بهتون اجازه خروج بدیم.
زنگ زدم منزل دکتر ولایتی. شمارهاش رو بهم داده بود گفته بود اگه به مشکلی برخوردی بهم تلفن کن. زنی گوشی رو برداشت: دکتر نیست برای سفری از ایران خارج شده.
گفتم: پس من چه کنم اینجا فرودگاه؟⬇️
@AmirMiresmaeili
@A_z_im
دیشب یه نفر توییت کرده بود:
ری را!
کجایی که ببینی بابات داره به خاطرت دنیا رو آتش می زنه.
هر بار بهش فکر می کنم برام نفس گیر بوده.
هشام زقوت خبرنگار الجزیرة:
در غزة از زیر آوارِ ساختمانهای بمبباران شده بیشتر جنازه زنان و کودکان درمیآید.
مردان؟
نیستند. یا قبرستاناند یا بیمارستان یا سر صف نان و آب.
شبها هم خانه نمیروند. هر خانه مأوای چندین خانواده آواره شده و مردان توی خیابان میخوابند زنان راحت باشند.
بعد شما فکر کن این تیم ملی، از تهِ این حضیض خودش رو بکشه بالا، دوتا بازی بعدیاش رو ببره و صعود کنه.
قصهاش اینقدر عجیب میشه که چهل سال دیگه وقتی برای نوههات تعریفش میکنی، برمیگردند بهت بگن: مطمئنی آقا جون؟! این که خیلی فیلم هندیه.
@Majidshakeri8
پرویز امینی میگفت یک سادهانگاری عمیق در کشور - بین موافق و مخالف - وجود دارد و آن هم این است که فکر میکنند دکمه/دکمههایی روی میز کنترل قرار دارد که به محض فشردنشان همه چیز به ریل صحیحش برمیگردد.
آقای شاکری یکی از این دکمهها را پیدا کردند: فشردن دکمه مکانیاب و خلاص!
آگوست ۲۰۱۱، چهار پنج ماه بعداز آغاز بحران در سوریه رفتم ایران. هشدار دادم که: «وضعیت سوریه بسیار شکننده شده و دارد به بحرانی مهارناشدنی میرسد. دستی بجنبانید».
ایرانیها گفتند: «ولی دوستان ما در سوریه میگویند چیز مهمی نیست و چند هفته دیگر آرامش به کشور برمیگردد».
#حمد_بن_جاسم
#رشتو
#لؤلؤة_القطامي
... موزهای چیکیتا را که ما در کویت میخوردیم، آنها به گاوهایشان میدادند...
1/18
۱۹۸۰ برای کنفرانسی سودان بودم. خیابانها پر از کودکان زبالهگرد بود. پرسیدم: کیاند؟
- یتیمبچههای جنگ اریتره و اتیوپیاند. ۵۰۰ کیلومتر از مرز پیاده میآیند تا خارطوم.
#رشتو
#فايز_الكندري
پایانی
شب آزادی از گوانتانامو مرا سوار ماشین پردهپوشیدهای کردند و زدیم بیرون. ساعتی رفت و همانجا نشسته نماز خواندم. رسیدیم. پیادهام کردند. هنوز هوا تاریک بود. 14 سال آسمان شب و ستارگانش را ندیده بودم. بادی سرد میخورد توی صورتم. فرودگاهی نظامی بود.
@fridaka2020
یه ورژنی هم داشت که:
ازدواج اینطوریه که براش میفرستی «آخر از چشمان مستت چند نالم/ نیست ممکن مخلصم زان جاودانت»
ولی اون جواب میده:
«پنیر ماسکارپونه یه قالب
گوجه زیتونی دو بسته
پوشک بچه هم تموم شده؛ یادت باشه شماره پنج بگیری، شماره چهار براش کوچک شده».
از امروز صبح، هواپیماهای اسرائیلی با توزیع این اعلامیة، با رسم شکل و فِلِش و توضیحات، به شهروندان غزة هشدار دادند و باهاشون اتمامحجت کردند که شمال وادي غزة رو تخلیه کنند و به جنوب شهر بروند.
کامیون آوارههایی که امروز عصر داشت میرفت جنوب، موشک خورد.
۷۰ کشته داده و ۲۰۰ زخمی!
سرلشکرِ بازنشسته فایز الدوري به الجزیرة:
میدونید چرا گردانهای قسّام اینقدر به عسقلان موشک میزنند؟
برای اینکه سامانه سپر آهنین حداقل ۱۵ ثانیه برای رهگیری و زدن راکتها وقت نیاز داره اما فاصلهای که راکتها از غزة تا عسقلان طی میکنند، ۱۴ ثانیه است.
شب عیدی، خبر آرامش ابدی کودکی هشت نُه ساله از بچههای فامیل، بعداز ۲ سال کشتییار شدن با سرطان آمد.
یاد اون قسمت مرگ شادن در «روزگار قریب» افتادم و غصهها و اشکهای عقیل.
ارغوان این چه رازی است...
دوست سوری میگفت بخشی از هموطنانم از حکومت طلاق عاطفی گرفتهاند یعنی چیزهایی دیدهاند که نمیتوانند ببخشند یا فراموش کنند. تا قبل از آمدن شما و روسها باور کرده بودند کار حکومت تمام است. کارهایی کردند که نباید. حکومت هم ترسید و خشونتی ورزید که نباید.
رویشان به هم باز شد.
تا ماهها بعداز جنگ و خروج بعثیها از کویت، هیچ پلیسی توی کوچه و خیابان، احترام و هیبت نداشت. مردم هر کاری دلشان میخواست میکردند. پلیس یا نیروهای امنیتی اگر به کسی گیر میدادند، بد و بیراه میشنیدند که: ها؟ شیر شدی؟ دیروز که صدام حمله کرد کجا بودی جلوش بیایستی؟
#فايز_الكندري
روز اول گوانتانامو، سر جمع ۲۰ نفرمان بیشتر حافظ قرآن نبودند. سه سال بعد تعداد حافظان قرآن شد ۴۰۰ نفر. بیشتر از نصف زندانیها.
در بند ۵ که سختترین روزها بود، میخوابیدیم کف زمین از روزنه بین سلولهای انفرادی آیات را سینهبهسینه به هم میرساندیم و حفظ میکردیم.
#فایز_الكندري
نجوان سمري، خبرنگار الجزیرة در عسقلان، به استودیوی دوحة میگه ببخشید که مجبور میشم وقتی ماشینی بهم نزدیک میشه سکوت کنم چون گروهها و کانالهای پیامرسانهای اسرائیلیها پر شده از پیامهای دعوت از مردم برای شلیک به هر عربی که هر کجا میبینند.
در کشورهای عربی هیچ وزیری استعفا نمیدهد، همیشه برکنار میشوند. کرامتِ پذیرشِ خطاها یا شجاعت اعتراض به مقام بالادستی و بهتبع آن استعفا را ندارند. نقشه و افق نگاه بلندمدتی هم ندارند. پیکرهایی بیجاناند.
برای همین من اسم «هیئت دولت» را «کابینه اجساد» میگذارم.
#عبدالله_النفيسي
اواخر گوانتانامو از وکلا ناامید بودم بتوانند کاری کنند. فقط صرف پیغامرسانهایی میدیدمشان که بهم بگویند آن بیرون چه خبر است.
ولی باری وینگرد وکیل تسخیری پنتاگون که یک دلار هم پول نگرفت معجزه کرد. تا کویت و دیدار با وزرا و نمایندگان مجلس و حتی بزرگان مضیفها هم رفت
#فايز_الكندري
از جنگ اول غزة در ۲۰۰۷ تا الآن، دارم الجزیرة میبینم.
۱۶ سال، جنگبهجنگ، پیر شدن و موسپیدی وائل الدحدوح و ولید العمري، خبرنگاران الجزیرة در غزة و قدس رو دیدم.
نفر سوّمی هم توی همه این چند سال بود که دیگه نیست. شیرین أبوعاقلة(رحمةالله علی روحها الطاهر)
صدام بیش از صدهزار نفر از مردم کشورش را در گورهای دستهجمعی مدفون کرد. آب از آب تکان نخورد.
تهِ کینهی ملت شد انتفاضة شعبانیة که به خونبارترین شکل سرکوب شد.
نه دست عدالت الهی و نه کنفرانسهای اپوزیسیون خارجنشین، خم به ابروی ابوعدی نیاورد و هنوز حاکم بود اگر تصمیم آمریکا نبود.
الجزیرة:
۲۰۰ کشته حداقل.
اجساد کنار راهروها روی هم تلنبار شدهاند. کادرِ زنده مانده بیمارستان، از بینشان دنبال زخمیها میگردند
پ.ن: به قول دوست و استادم دکتر پارسا، این روزها غزة پر از ارشادات الهی به کفر است. این که کسی هنوز ایمان داشته باشد، عصیان به درگاه الهی بشمار میآید.
خبرنگار الجزیرة:
محله حيّالزیتون غزة پر از مساجد و کلیساهای تاریخی است. کلیسای معمداني، بیمارستانی به همین نام در این محله ساخته که حیاطش پر از پناهندگان آواره شده بود.
ساعتی پیش بیمارستان موشک خورد. برعکس همیشه که آمبولانسها برایش زخمی میآوردند، دارند ازش زخمی میبرند.
توی اون گزارشی که وائل الدحدوح از بیمارستان المعمداني رفته، اولِ پا گذاشتنش توی حیاط و مواجه شدن با فرشِ اجساد تکهپاره شده کف زمین، برمیگرده به فیلمبردارش میگه: «عن بُعد حمدان.. عن بُعد». و همینطور این جمله رو میگه و پیش میره تا یه جایی که میگه: «یا للهول» و ساکت میشه.
الجزیرة:
۲۰۰ کشته حداقل.
اجساد کنار راهروها روی هم تلنبار شدهاند. کادرِ زنده مانده بیمارستان، از بینشان دنبال زخمیها میگردند
پ.ن: به قول دوست و استادم دکتر پارسا، این روزها غزة پر از ارشادات الهی به کفر است. این که کسی هنوز ایمان داشته باشد، عصیان به درگاه الهی بشمار میآید.
من با صلیبسرخ هم تماس گرفتم ولی آنها هم کاری نتوانستند برایمان بکنند. تماس من با شما احتمالا آخرین صدایی است که از بیمارستان شفا شنیده میشود. مرگ بیمارانمان بر اثر قطع برق شروع شده. ساعتی پیش یک نفر و الآن دو نفر. داخل بیمارستان آتش گرفته.
دکتر یوسف ابوالریش، الجزیرة
طالب از ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱هزاران کشته داد اما چون با استراتژی «هل تربصوا بنا إلّا إحدی الحسنین» حاضر بود ۱۰ تلفات بدهد تا فقط ۱ تلفات بگیرد، ادامه داد. طالب میدانست حتی کشته شدن ۱ نفر هم چطور توان دشمنش را فرسوده میکند.
استراتژیشان آشناست؟ لبنان؟فلسطین؟
حالا بروید با طالب بجنگید.
پوست ما عربهای خلیج را که بسابی زیرش قبیلهگرایی مییابی.
ساختمانهای عریض و طویل فرودگاهها و مراکز خریدمان را نگاه نکن. ما هنوز ساختار مدنی دولت را نساختهایم.
سادهترین کارهایمان را نه با تکیه بر ساختارهای قانونی که از مسیر «از کدام عشیرهای؟» دنبال میکنیم.
#عبدالله_النفيسي
این «قسامه» رو تا از نزدیک نبینید و درک نکنید، نمیفهمید چه بدویت غریبی داره.
چند سال پیش توی خوزستان، سر یه پرونده قتل از نزدیک شاهد ماجرا بودم.
اون پرونده نه تنها تموم نشد، بلکه دو کشته دیگر هم گرفت و معلوم نیست انتهاش کجاست.
بعد از جلسات قسامه حال غریبی دارم.امروز شدیدتر شد و میخواهم گوشهای از دادگاه امروز را برایتان بنویسم.حتما میدانید قسامه چیست؟
وقتی دلیلی بر ارتکاب قتل از سوی متهم نیست،بنا بر قرائن از شاکی میخواهند۵۰نفر از بستگان را حاضر کند تا بر قاتلبودن متهم قسم بخورند.قبلا در نقدش نوشتهام
باباهه بچههاش رو آورده بود لب دریا، بعداز یک ماه آتش و آوارگی، بازی کنن. از سر و کول هم بالا میرفتن و همدیگه رو هُل میدادن توی امواج ساحل.
باباهه به خبرنگار الجزیرة میگفت: از ترس خسته شدیم. امروز اومدیم اینجا خودمون رو بشوریم، لباسهای تمیزمون رو بپوشیم بعد بریم راحت بمیریم.
انور سادات به هیچکس - حتی وزیر امور خارجهاش - نگفته بود میخواهد با اسرائیل صلح کند. وقتی توی سخنرانیاش در مجلس این را گفت، ابراهیم کامل همانجا بلند شد و از وزارت استعفا داد.
سادات فکر میکرد مردان بزرگ نبوغی دارند که از مشورت با دیگران بینیازشان میکند.
#عبدالله_النفيسي
صدام بعداز جنگ جوری چاههای نفتمان را آتش زد که روزگارمان سیاه شد. باور میکنی بعضی اوقات روزها هم چراغ ماشینها را روشن میکردیم تا بتوانیم جلویمان را ببینیم؟
بیرون میخواستیم برویم لباس رنگ روشن نمیپوشیدیم. میپوشیدیم سیاه میشد.
#فايز_الكندري
از این پرونده بولتنهای لو رفته، حداقل مواد اولیهی سه چهارتا «بین سطور» برای
@hosseinbastani
درمیآد.
حضرات لو دهنده و افشاکننده رحمی به حال وقت و فرصت این بنده خدا بکنند.
خودش کم سرش شلوغ بود وسط این هیری ویری، این هم اومد روش.
الجزیرة تصاویر زیادی منتشر کرده از تخریب دیوارهای بتنی پیش ساخته و موانع سیمخارداری که همه این سالها غزة رو از پیرامونش جدا میکرده.
و همینطور مردم عادی خشمگیناند که دارند از غزه بیرون میزنند.
مثل زندانیانی که بعداز سالها دارن طعم آزادی و هوای آزاد رو تجربه میکنند.
خبرنگار الجزیرة:
محله حيّالزیتون غزة پر از مساجد و کلیساهای تاریخی است. کلیسای معمداني، بیمارستانی به همین نام در این محله ساخته که حیاطش پر از پناهندگان آواره شده بود.
ساعتی پیش بیمارستان موشک خورد. برعکس همیشه که آمبولانسها برایش زخمی میآوردند، دارند ازش زخمی میبرند.
چهار سال پیش یه پیتزافروشی توی خیابون ما باز شد. هیچوقت ندیدم حتی یک مشتری روی اون صندلیهای زیناسبی زرد نشسته باشه. یه پیک موتوری هم بیشتر نداره. چهطور دووم آورده؟
از وقتی Breaking Bad و Better call Saul و Wire و Ozark رو دیدم، دارم فکر میکنم پروژه پولشوییه.
#جدی
یکی از علایق مازوخیستی - و طبعا آماتور من - دنبال کردن سلفیهای معاصر است. از سید قطب تا سلمان العودة. از بنلادن تا ابومحمد المقدسي. از عبدالله عزام تا ابوقتادة و... و این اواخر سلفیهای شیعه.
خاطرات فایز الکندري اما تمامی شما سلفیهای چُسَکی ایرانی را از چشمم انداخت.
گوانتانامو، یک روز گفتند برویم بازجویی با دروغسنج
گفتم از کجا بدانم درست کار میکند؟
گفتند فصولیاش به تو نیامده.
گفتم ۱۰ سؤال زیر دستگاه از زندگی شخصیام بپرسید بعد بروید کویت درستسنجیشان کنید تا هم من هم شما مطمئن شویم درست کار میکند.
یک ماه انداختندم انفرادی
#فايز_الكندري
1
بازداشتگاه قندهار، اتاق بازجویی چشم باز کردم دیدم بازجو زن است. با آن لباسهای نازک و کوتاه نصف بیشتر تنش دیده میشد. صندلیاش را گذاشت جفت صندلیام پاهایش را کرد بین پاهایم و سرم را توی دستهایش گرفت. اغواگرانه گفت: فقط به ما بگو بنلادن کجاست. بعدش به همه خواستههایت میرسی!
سختترین شکنجه بند ۶ گوانتانامو نه کمغذاییاش بود نه دیوارهای بلند هواخوریاش و نه سرمایش.
دیوارهای بند ۶ شیشهای بود و همه چیزت در سلول، خواب و خوراک و استحمام و توالت، در معرض دید نگهبانان و بقیه همبندیها.
مثل این بود که دو سال و نیم وسط خیابان زندگی کردم.
#فایز_الکندري
بعداز سرنگونی قذافی، همه نمادهای زمانهاش کور و بیملاحظه تغییر یافت. سرهنگ نام خیابانی در طرابلس را از «ایتالو بالبو» به چیزی دیگر عوض کرده بود. بعدش اما دوباره اسم بالبو را برگردادند. بالبو کیست؟ قصابی ایتالیایی که زمان موسولینی دهها هزار لیبیایی را کشت!
#أحمد_قذاف_الدم
بند ۶ بودیم. گفتیم اگر به قرآنهای ما مشکوکید ببرید تفتیششان کنید و بعد برشان گردانید اما جلوی ما زیر پایشان نگذارید و پرتشان نکنید.
قبول نکردند. کار به واحد ضد شورش گوانتانامو رسید. بندگان خدا هر وقت به ما حمله میکردند، اندازه خودمان گاز اشکآور میخوردند.
#فايز_الكندري
پدر که مرا برای درس خواندن فرستاد لندن، کل خاندان قطامي با ما قطع رابطه کردند. این کار را بیناموسی میدانستند.
۴ سال بعد که فارغالتحصیل شدم، عمویم نامهای برایم فرستاد که: «چهطور دخترم را بفرستم مثل تو شود؟»
نامه عمو را برای پدرم پست کردم: «تو موفق شدی بابا!»
#لؤلؤة_القطامي
بولتننویسان همین الآن دارند درباره پیامدهای خسارتآفرین انتشار بولتنهای قبلی، بولتنِ جدید تهیه میکنند تا سرِ ماه برای مقامات مربوطه ارسال کنند.
بولتننویسی هیچوقت از بین نمیرود. فقط از شکلی به شکل دیگر درمیآید.
خواهری دارم متولد ۷۷
امروز اینترنت همراه خوزستان باز شده.
یه چرخی توی توییتر زده و برام نوشته:
«توییتر شبیه کینگزلند بعداز حمله دنریس شده. نیمهسوخته، پر از آوار و بوی تعفن جنازه.
اونهایی که زندهاند جنزدهاند و هذیون میگن و هر لحظه از گوشهای صدای آه و ناله کسی بلند میشه»
اپلیکیشن «دیوار» رو نصب کردم و با دنیای عجیبی آشنا شدم.
چه اقیانوسی... چهقدر قصه... چه دنیاهای موازی جذابی...
توی بخش «مشارکتهای اجتماعی داوطلبانه» به چند نفر درباره دندانپزشکی و پادکست و سریال و سفر ارزان به کربلا و پاسور مشورت دادم و الآن احساس میکنم چندتا رفیق جدید دارم!
ما با انقلاب ایران همدل بودیم. مهمترین دغدغه ما مسأله فلسطین بود و دیدیم ایرانیها - با قطع رابطه با اسرائیل و سپردن سفارتش به فلسطینیها - در این موضوع از ما جلوترند. ناغافل چشم باز کردیم دیدیم عراق به ایران حمله کرده و بین مسلمانان سیلِ خونِ برادرکشی راه افتاده.
#أحمد_قذاف_الدم
اگه همه اون همایشهای میلیاردی «تقریب» چهار دهه اخیر با محوریت فوتبال و تجارت و موسیقی برگزار میشد، الآن حتی در جهان اسلام هم برادران متحد بیشتری داشتیم.
فکر میکنم یکی از بیشترین آدم هایی که آرزو میکنه التهابات خیابونی زودتر «جمع» - عرض کردم «جمع» نه «حل» - بشه هابیله.
دلش لک زده برای افزایش اعتبار از بازگشت به موضع روشنفکر حزب اللهی نِق نِقوی فهمیده ای که حرفهای عمیق و آینده نگری های مهمّش توسط مسئولین جمهوری اسلامی فهمیده نمیشه.
هیچ علاقهای به گفتگو ندارند. هر بهانهای پیدا میکنند که وارد دیالوگ نشوند. بتوانند قبل از حرف زدن و گفتگو، طرف را ترور شخصیتی میکنند تا جانش را پیش از گفتگو گرفته باشند.
بایکوت میکنند و فرار، با بهانههای مختلف. کسانی که ادعای گفتگو، شعار و ابزارشان است؛ نه بینش و نگرششان
بعداز کتکهای شورش ۲۰۰۶ جوری گردنم درد گرفت که سرم را نمیتوانستم چپ و راست کنم اما ۴ سال تحمل کردم. امیدی به بهداری گوانتانامو نبود. مطمئن بودم جراحی لازمام.
۲۰۱۱ یکی از رفقا گفت برو. دکتر جدیدی آمده که دلسوز است. رفتم. قولنج مهره۴ را شکست. ۱۸۰ درجه حالم بهتر شد.
#فايز_الكندري
از هواپیما که پیاده شدم، مادرم را میان استقبالکنندگان ندیدم. پرسیدم کجاست؟ گفتند بیمارستان. گفتم ببریدم.
از اتاقش آمده بود بیرون. توی سالن منتظرم بود. در آغوشش گرفتم اما احساس کردم توی بغلم دارد سنگین میشود. غش کرد. بعداز 14 سال چشمانتظاری صبرش تمام شده بود.
#فايز_الكندري
دوست عراقی گفت: میدونی چرا برغم اینکه دولت عراق در ظاهر خواستار خروج نظامیان آمریکایی است، ولی آمریکا نیروهایش رو بیرون نمیکشه؟
گفتم: نه.
گفت: دولت و بخشی از اطار تنسیقی (نیروهای نزدیک به ایران) در پشت پرده از آمریکا میخوان که بمونه.
گفتم چرا؟
گفت: از تنها شدن با مقتدا میترسند!
۲ می ۲۰۱۱ که تلویزیون خبر کشته شدن بنلادن را اعلام کرد، هیچ زندانبانی توی بند نبود. کل گوانتانامو آمادهباش بود و اطراف بندها را پر از زرهپوشهای مسلح به مسلسل کردند.
برای اولین بار وقتی سربازی آمریکایی را صدا میکردی، جواب میداد: yes sir یا can I help you
#فايز_الكندري
بعداز ۸ سال حبس در گوانتانامو، بهم اجازه صحبت تلفنی با خانوادهام دادند. روز سختی بود. میدانستم یک قطره اشک من اینجا سیلی از اشک از پدر و مادرم در کویت میگیرد. پدرم یک کلمه و مادرم دو کلمه توانستند صحبت کنند. خودم را کنترل کردم. تمام که شد ساعتها در سلولم گریستم.
#فايز_الكندري
به جز عمان، ما در کشورهای خلیج منابع آب شیرین نداریم. همه آب شرب و شستوشو و آبیاری باغهایمان را از تأسیسات شیرینسازی آب دریا تأمین میکنیم. بلایی سر نیروگاه بوشهر ایران بیاید و آب دریا آلوده شود، باید رو به قبله شویم و دعا کنیم خدا برایمان معجزهای بفرستد.
#عبدالله_النفيسي
از من درباره مقایسه سوریه و مصر میپرسید که چهطور تحولات یک کشور منجر به مرگ و آوارگی یک ملت شد و دیگری نه؟
در مصر ارتش نقش خود را «حفاظت از تمامیت ارضی و موجودیت کشور» تعریف کرده بود ولی در سوریه «حفاظت از رئیسجمهور و خاندانش».
#حمد_بن_جاسم
برای اولین بار در تمام جنگهای گذشته، پناهجویان ما گرسنهاند. چیزی ندارند بخورند. ما هم شرمندهشان هستیم که نمیتوانیم چیزی بهشان بدهیم.
عدنان ابوحسنة، مدیر مدارس سازمان ملل غزة
علاء میگفت: اواخر دوره صدام حقوق من در اداره آموزش و پرورش ۵۵۰ دینار بود. با تاکسی که میخواستم تا اداره بروم فیش حقوقیام را بگیرم باید ۵۰ دینار کرایه تاکسی میدادم.
اخوان المسلمین خطیب زیاد دارند اما متفکر نه. تا وقتی کادر متفکر تربیت نکنند، قدرت را دوباره هم بهدست بگیرند، از کفشان میرود. ولی راستش را بخواهی چهطور میشود از جماعتی که فقط «اطاعت» میخواهد و تفکر نقادانه و خودانتقادی ندارد انتظار پرورش «متفکر» داشت؟
#عبدالله_النفيسي