پارسال همچین شبایی رفتیم ترمینال که برگردیم قزوین، آقاهه گفت اصلااا ماشین نیست، برید که اوضاع خیته.رفتیم خونه و فردا صبحش یه برف ریزی میبارید و ما پشت پنجره ی خونهای روبروی پستِ لشگر داشتیم با بهت همدیگه رو نگاه میکردیم.گفت نکنه اینا اینترنتمونو قطع کردن که نصفمون رو بکشن؟