#مهسا_امینی ، اون پیرمردی که با لگد پرتاب شد، اون دختری که وایساد ولی بیدلیل و یهو پرتش کردن، اون دختری که پرتش کردن و از پشت سرش خورد به جدول، اون مادری که اومد جلوی بچش که باتوم نخوره، بچههای #دانشگاه_شریف ...
ما دیگه اون آدمای سابق نمیشیم...
آقا من یه اعتراف بکنم آخر شبی؛ خیلی از مواقعی که داشتم خودمو به فنا میدم، مطلع بودم.
به قول دوستی که قسمتی از مقالات شمس رو یادآوری کرد چند شب پیشا:
« من میدانستم زهر است و چشیدم »
بانو هدی رستمی تور یک روز تهرانگردی گذاشتن از صبح تا شب به مناسبت رفتنشون از تهران.
چند؟ ۱۱/۲۰۰ ناقابل!
قراره ببره اسپا هانا که نرخ ورودی با یه ناهار معقول بدون مانیکور پدیکور و فیشیال بیشتر از ۶ نمیشه؛ شام هم با پیش غذا و فلان پیش سپهر سرلک میبره اونم بگو دو تومن.
همین دیگه!
از دیروز به بابام گفتم امروز بریم کافه بشینیم؛ کلی مقاومت کرد؛ راستش خودمم خیلی راحت نبودم با این پیشنهاد؛ یه جورایی خجالت میکشیدم!
امروز عصر رفت سر تا پا لباس و کفش نو پوشید و رفتیم بیرون.
چندین بار گفت چقدر امشب شب خوبی شد.
راست میگفت؛ واقعا خوب شد🥹
فردا برای من روز مهمیه.
فردا فقط یه روز نیست، نتیجهی این مدت تلاش کردنمه.
[بغض گلومو گرفت.]
دم همهی شما که این مدت کنارم بودین و روحیه دادین خیلی گرم.🏃🏻♀️
الکس روکا در اینستاگرامش نوشت:
تاریخ ساخته شد.
اولین نفر با ۷۶درصد معلولیت توانست ماراتن ۴۲کیلومتری را به پایان برساند.
و بله تاریخ توسط
@alexroca91
ساخته شد.
به چشمان مشتاقش نگاه کنید.
هف ماراتن دان✌🏻🏃🏻♀️
حیف بود ۴۰۲ تموم شه و من یه ۲۱کیلومتر تمیز از توش درنیارم.
سه تا از بامرامترین آدمای این روزگار کمک کردن به من که رکوردمو بزنم.
رکورد قبلیم ۲ساعت و ۲۵ دقیقه بود.
همراهی، معجزه میکنه.
ران دان ؛)
میدونین چیو توی دوییدن دوست دارم؟
اونجایی که دارم پاره میشم و به خودم میگه این کیلومتر که تموم شه ۱ متر هم نمیدوام اما باز ادامه میدم.
جون سختت میکنه دوییدن🏃🏻♀️✌🏻
تمرین امشب تموم شد بالاخره.
۱. سوال پرتکرار: چندم شدی؟
یه کم توضیح بدم که در دوی استقامت (۵۰۰۰ متر، ۱۰۰۰۰ متر، ۱۵ کیلومتر، ۲۱/۱ کیلومتر یا هفمارتن، ۴۲/۱۹۵ کیلومتر یا ماراتن) مهم تموم کردن یا اصطلاحا فینیشر شدنه.
هرکسی مسابقه رو در زمان تعیینی تموم کنه، مدال میگیره.
مدال همه از نفر اول تا آخر یک شکله.
امشب واقعا خودمو با کاردک جمع کردم اومدم تمرین.
تو دورهی pms تمرین عادی هم سخته گاهی؛ این ۵کیلومتر ایزی تموم نمیشد.
بارون چی میخواد از جون ما؟
ران دان✌🏻🏃🏻♀️
این دو تا sms به فاصلهی ۱۰روز اومده.
این اینجا باشه خدمت اون دسته از دوستان که عموماً در مام وطن حضور ندارند و معتقدند که: حجاب که تموم شده بابااااااا.
بفرما هموطن، بفرما:
دستاورد هرکدوم از این سه مسابقه در روز برگزاری نبود بلکه در روزها و هفتههای قبل از اون، در پیشرفتها و پسرفتها، در دسپلین داشتن در تمرین فارغ از گرما و سرما، در آسیبها و درمانها بود.
دویدن برای من ورزش نیست، سلامتی نیست، ادا و اطوار نیست، دویدن برای من راهی برای ادامه است.
این روزا هرکی به من بگه شجاع بی برو برگرد بلاکش میکنم؛ اون چی میفهمه که هر قدم با چه اضطرابی برداشته میشه؟!
شجاعت؟
مردها شانس آوردن مرد شدن و من از بخت بد زن از آب دراومدمو لایق اینهمه فشار روانی.
بالاخره رسیدم هتل؛ واقعا تو حال خودم نیستم.
دیشب از اضطراب امروز دو بار بیدار شدم.
۲ سری خواب دیدم از مسابقه جاموندم.
همین امروز کیلومتر ۸/۳۰۰ نگاه کردم به ساعتم دیدم ۱۵ دقیقه تا یک ساعت دارم؛ از اضطراب اینکه نتونم رکورد خودمو بزنم حالت تهوع پیدا کردم.
به خودم گفتم سارا به جای