وکیل مهاجم شیطان
5 months
از لحظه ای که چشم وا کردم
در چشمهایم زل زدوخندید
با آن جلال و شوکتش خم شد
دست منِ نوزاد را بوسید
شب هاکه من میسوختم در تب
بالاسر من پیرشد مادر
هروقت در سفره غذا کم بود
با چندلقمه سیر شد مادر
شمعی که مادر روشنش کرده
با مرگ خاموشی نمیگیرد
پیری حریف مهرمادر نیست
مادر فراموشی نمیگیرد