MarMar_Fr Profile Banner
مَرمَر Profile
مَرمَر

@MarMar_Fr

Followers
135
Following
6K
Media
139
Statuses
2K

فرانسه، کتاب، شعر و عکس / خودِ خودم.

همین حوالی
Joined March 2016
Don't wanna be here? Send us removal request.
@MarMar_Fr
مَرمَر
7 years
- چند سالته؟ - وقتی سرحالم شونزده سال، وقتی خسته‌م بیست‌و‌پنج سال. - الان چند سالته؟ -هزار سال...
1
3
34
@MarMar_Fr
مَرمَر
23 hours
آیا می‌توان همزمان با رابطهٔ عاشقانه با یک نفر، فضایی مخفی برای شخص دیگری هم قائل شد؟ تا حدودی امکان‌پذیر است؛ اما نمی‌تواند برای همیشه ادامه یابد. شهر و دیوارهای نامطمئنش هاروکی موراکامی ص ۱۴۲
0
0
1
@MarMar_Fr
مَرمَر
1 day
#آذر
0
0
3
@MarMar_Fr
مَرمَر
3 days
چند صفحه مشخص از همه ترجمه‌های کتاب آخر هاروکی موراکامی رو خوندم. نهایتا «شهر و دیوارهای نامطمئنش» از نشر نیماژ/ترجمه امیر دیانتی به نظرم روان‌تر، لطیف‌تر و دلنشین‌تر اومد. واقعا چه هنریه ترجمه و درود به ترجمه از زبان اصلی! سایر ترجمه‌ها از ژاپنی به انگلیسی و بعد به فارسی هستند.
0
0
2
@Zayandeh03
پل خواجو
5 days
مفهوم وطن یعنی اصفهان برف اومده از استرالیا تا کانادا ، از تهران تا لرستان همه خوشحالند
@hadinik
🌳 Hadi
6 days
سالها بود اصفهان همچنین هوای رو تجربه نکرده بود ویدئو از محمد خرازی
49
187
7K
@MarMar_Fr
مَرمَر
10 days
چرا نباید بچه‌دار شد و مادر/پدر شدن رو تجربه کرد؟ این تمام غریزه یک انسانه. من -که فرصت زیادی ندارم ولی صلاحیتش رو دارم- عمیقا دلم می‌خواد خونواده خودم ساختن رو تجربه کنم. گور پدر آخوند که این وضعیت رو برای ما ساخته که برای طبیعی‌ترین نیاز و احساسمون هم باید جواب بقیه رو بدیم.
@hamidjanipour
Hamid Janipour
11 days
از اینایی که تو این شرایط اقتصادی و تو این خراب‌شده بچه‌دار می‌شن، هزاران سوال دارم !!!
2
0
3
@MarMar_Fr
مَرمَر
11 days
غم‌انگیزترین داستان این کتاب، «گهوارهٔ چوبی» بود. جایی که دو تا برادر بعد از زلزله رودبار رفتند اونحا تا شاید بتونن خونواده برادرش با دو تا بچه رو نجات بدن. گاهی از زیر آوار صدای سوت میاد و سوت‌های دیگه از جاهای دیگه جواب می‌دن؛ اما هیچ‌کس نیست که نجاتشون بده.
@MarMar_Fr
مَرمَر
24 days
توی داستان «رَمی» از مجموعه داستان‌های کوتاه «دریاروندگانِ جزیرهٔ آبی‌تر»، عباس معروفی چنان یک لحظه بی‌تابی مَرد از دیدن بازوی یک زن سیاهپوست موقع رمی جمرات رو توی ۹ صفحه تعریف می‌کنه که آدم حیرت می‌کنه از افسون این قلم. حیف از این قلم... حیف از این ادیب... روحش شاد.
0
0
4
@MarMar_Fr
مَرمَر
15 days
رابطه‌های قشنگ، همیشه قشنگ نمی‌مونن. دروغ‌ها، پنهان‌کاری‌ها، وعده‌های الکی، بی‌توجهی‌ها و بی‌سلیقگی‌ها ذره ذره از درون نابودش می‌کنند.
0
0
1
@MarMar_Fr
مَرمَر
20 days
بی‌آرزو چه می‌کنی ای دوست؟ به ملال، در خود به ملال با یکی مُرده سخن می‌گویم... #شاملو
0
0
2
@borhanimohsen1
محسن برهانی
22 days
آیا اقدام دیگری مانده است که این مجلس علیه زنان و حقوق و آزادی‌های ایشان انجام دهد؟ #مهریه #قانون_حجاب_و_عفاف
240
162
3K
@MarMar_Fr
مَرمَر
24 days
توی داستان «رَمی» از مجموعه داستان‌های کوتاه «دریاروندگانِ جزیرهٔ آبی‌تر»، عباس معروفی چنان یک لحظه بی‌تابی مَرد از دیدن بازوی یک زن سیاهپوست موقع رمی جمرات رو توی ۹ صفحه تعریف می‌کنه که آدم حیرت می‌کنه از افسون این قلم. حیف از این قلم... حیف از این ادیب... روحش شاد.
0
0
3
@MarMar_Fr
مَرمَر
25 days
کجاس که ببینه دمِ خونه‌شونم همون که براش از دل و جون گذشتم همون که برای یه لحظه تماشاش تو یک شب، سه بار از زمستون گذشتم همون که پر از حسّ دیوونگی بود که هر چی بگی داشت، هر چی بگی بود جوون بود، اما منو جمع می‌کرد... جوون بود، اما زنِ زندگی بود... #امید_روزبه
0
0
2
@ghesegoo1
قصه‌گو
29 days
الان دیدید نسبت به کسانی که خط سفید داشتند چه حس بدی پیدا کردیم؟ ما زن‌ها هم نسبت به مردهایی که از امکانات مملکت به صرف مرد بودنشون استفاده می‌کنن همین حسو داریم مثل: ١- رفتن به استادیوم ٢- برگزاری کنسرت ٣- محدود نبودن ساعت خوابگاه ۴- داشتن گواهینامه موتور و...
157
719
8K
@MarMar_Fr
مَرمَر
1 month
می‌روم زیر خاک که هزار سال دیگر برسم دست آدمی که بدون ترس بتواند بگوید: «دوستت دارم...» #شهریار_مندنی_پور
0
0
3
@MarMar_Fr
مَرمَر
1 month
چراغ‌های رابطه تاریکند... #فروغ_فرخزاد
0
0
4
@MarMar_Fr
مَرمَر
2 months
توی مراسم دوستم یه گوشه نشستم و خیلی اشک ریختم. موقع رفتن فکر کردم یه تسلیت بگم به مادرش که تا حالا ندیده بودمش. گفتم من فلانی‌ام، دوستش. بعد با فریاد گفت فکر کردی فقط تو دوستش بودی؟ نصف این مسجد دوستاشن.
@minty_mana
مانا
3 months
وقتی برادرم فوت کرد انقدر درمانده و ناتوان بودیم که هیچی نمیدیدیم. چند سال بعد به دوست صمیمیش گفتم متاسفم که اون‌روزها خیلی مرهم عزاداریت نبودیم. گاهی زنگ میزنه و میگه بیا از خاطراتش بگیم. دوستهای صمیمی خیلی دنیاشون خالی میشه ولی گاهی عزاداریشون مثل خانواده به رسمیت شناخته نمیشه.
43
2
3K
@MarMar_Fr
مَرمَر
3 months
اگر چه نزد شما تشنهٔ سخن بودم کسی که حرف دلش را نگفت من بودم دلم برای خودم تنگ می‌شود، آری... همیشه بی‌خبر از حال خویشتن بودم چگونه شرح دهم عمق خستگی‌ها را؟ اشاره‌ای کنم انگار کوهکن بودم #محمدعلی_بهمنی
0
0
6
@esmaeiiiil
طایر بی‌آشیان
7 months
تو به جز خنده نبینی به لبم گرچه مرا در دل انواع غُصَص باشد و اقسامِ فِکَر ایرج میرزا
1
3
13
@MarMar_Fr
مَرمَر
3 months
تا جنون فاصله‌ای نیست از اینجا که منم... #اخوان_ثالث
1
0
5
@MarMar_Fr
مَرمَر
3 months
«داشت به زبونی که نمی‌فهمیدم فحش می‌داد بهم. کفری شدم. با خودم گفتم ول کنم برگردم آرژانتین. دلم تنگه.» «توی آلمانی یه کلمه قشنگی هست برای دلتنگی.» سیمون دستش را می‌گذارد روی قلبش: «هایم وی» «تو هم دلت برای خونه‌ت تنگ شده؟» ص ۲۳۹
@MarMar_Fr
مَرمَر
3 months
مراقبه نقطه مقابل روح زنانه است. یک جور تقلیل دادن زندگی و ساکن کردن آنست. مراقبه قطع کردن ارتباط با بیرون است در حالیکه زن نماد نرمش است نماد فراوانی،دائم در حرکت است،تنوع می‌بخشد. ولی مراقبه از ما می‌خواهد صاف بنشینیم حرف نزنیم تکان نخوریم فقط حواسمان به نفس‌هایمان باشد. ص ۲۲۹
0
0
2
@MarMar_Fr
مَرمَر
3 months
مراقبه نقطه مقابل روح زنانه است. یک جور تقلیل دادن زندگی و ساکن کردن آنست. مراقبه قطع کردن ارتباط با بیرون است در حالیکه زن نماد نرمش است نماد فراوانی،دائم در حرکت است،تنوع می‌بخشد. ولی مراقبه از ما می‌خواهد صاف بنشینیم حرف نزنیم تکان نخوریم فقط حواسمان به نفس‌هایمان باشد. ص ۲۲۹
@MarMar_Fr
مَرمَر
3 months
متوجه می‌شوم تنهایی دارد آرام آرام دورم را می‌گیرد. خودش، احساسش، هاله‌اش. از آن هاله‌های قشنگ و نورانی نیست. نمناک و نوچ است. ترفند همیشگی‌ را به کار می‌بندم؛ زاویه را عوض می‌کنم و تنهایی را تبدیل می‌کنم به امتیاز. ص ۱۳۶
0
0
4