اخر شب وقتی بعد کلی اتفاق برمیگشتیم خونه قبل خواب کلی حرف میزدیم و میخوابیدیم.
از امشب قراره جای خالیتو ببینم و کسی نباشه که برام جلسات تراپی شبانه بزاره:)
یه تیکه از وجودم رفت:”)
به نظرم اولین عکس هولناک دوران کرونا که منتشر شد و خیلی شوکه کننده بود این تصویر بود، خانوادهای که عزیزشو از دست داده و نمیتونستن به جسد نزدیک بشن و اینجوری براش نماز میت میخوندن
استیشن برای من مکانی بود شبیه صفر و یک که کیمیای جدیدو توش پیدا کردم:””) حقیقتا مکان ها میتونند نقش بزرگی در زندگی انسان داشته باشند .
اینو ثبت کنم بابت فردا که اخرین روزشه:”
ساعت ها مکالمه بی وقفه با ماگ آبی و صورتی که از چایی پر و خالی میشه ، صدای تیک فندک بینش و لبخند ها و شایدم اشکایی که میره و میاد .
این تصویر همیشگیه خونه دوخانه و میتونم بگم بدون تردید تصویر من از آرامش.
این عکس منو یاد خونه یکی از دوستام میندازه:)) وقتی صبح تو سالن از خواب بیدار میشدم و میدیدم همینجوری پشت پنجره اشپزخونه اش شیته سیگار میکشه و منتظره چایی دم بشه:””””
از همین موقع ها سال پیش یه عکسی هست که با دوتا از ادمای عزیز زندگیم بودم . یکیشون خودشو از زندگیم پرت کرد بیرون یکیشون مهاجرت کرد . از اون عکس من موندم تنها.
فهمیدم تا ابد هم ادم دل شکوندن و اذیت کردن نیستم
خیلی دلم میخواد باشم ولی نمیتونم و دقیقا همون ویژگی بابام که دوست نداشتمو خودم دارم
تو سال جدید بالاخره میپذیرمش و اسیبهاشم قبول میکنم🤍
دیشب برا اولین بار تو تمام گندهائی که زدم این حسو داشتم که هیچ جوره نمیتونم برا مامان بابام جمعش کنم و واقعاااااا مرگ تنها راه حل بود😂
تا یه مدت برنامه کنسله.