یک‌ روز دوباره میاد که همه با هم بخندیم. #ایران‌آزاد

اولش گفتن اگه بخواین میتونین از ۲-۳ روز زودتر برای تعطیلات اخر سال مرخصی بگیرین. من نمیخواستم، ولی بعدش گفتن چون همه اقدام کردن، شما هم باید مرخصی بگیرین. منم گفتم حالا که اینجوریه من دو روز هم اضافه‌تر مرخصی میگیرم که ۳ هفته تعطیل باشم.

همه مایوهایی که دارم یا بیکنی‌ان، یا مثل مایوهای حرفه‌ای شناگرها یک تکه و پاچه شلوار دارن. دلم یک مایوی یک تکه قرتی میخواد، از اینا که فقط خوشگل و قرتی‌ان و برای شنا مناسب نیستن.

وزنم ثابت مونده و دیگه کم نمیشه. الان دیگه چاق نیستم ولی دلم میخواد یک فشاری به خودم بیارم و ببینم میتونم این ۵ کیلوی آخر رو تا کریسمس کم‌ کنم و به وزن ایده‌ال برسم یا نه!

سریال دیپلمات رو شروع کردم به دیدن. میم اومده میگه این چیه میبینی؟مثل حریم سلطانه. میگم اخه من و تو حریم سلطان دیدیم که میگی این شبیه اونه؟🤦🏻‍♀️

ویدیویی از خروج غیرقانونی‌ام از ایران که ممنوع الخروج بودم… امروز صبح، وقتی تصویر آقای متهمِ متجاوز را در فرودگاه تورنتو دیدم، بغض و خشم در گلویم نشست. ما ممنوع‌الخروج می‌شویم، ممنوع‌الکار می‌شویم، ممنوع‌التحصیل می‌شویم، ممنوع‌الاشتغال می‌شویم، و از وطن‌مان تبعید ‌ می‌شویم.

کیک توت‌فرنگیم آماده شد، امیدوارم مزه‌اش هم خوب باشه.

قرار نیست هرجوری که پدر و مادرهامون زندگی کردن ما هم همونجوری زندگی کنیم. ما زندگیمون رو همونجوری که خودمون میخوایم میسازیم، مطابق سلیقه و خواسته‌های خودمون.

من و میم از ۲۴ سال پیش که دوست شدیم تا الان بعضی روزها رو روز رختخواب اعلام میکنیم. تمام روز تو رختخواب میموندیم و برنامه‌مون پیتزا، مشروب، سکس و فیلم بود، همش هم تو رختخواب. امروز رو باید روز رختخواب اعلام میکردیم، نمیدونم چرا رفت سرکار.😏

«مجلس ناهید» بهترین تئاتری بوده که تو هفت ماهی که از سال گذشته دیده‌م. نمایش‌نامه بسیارخوب، طراحی و کارگردانی عالی، بازی‌ها درخشان. یه هفته دیگه بیشتر اجرا ندارن، پیش‌نهاد می‌کنم ببینید. https://t.co/v51wK1N4eE

دوستهام هی میگن هر هفته دور هم جمع میشیم دیگه دسر نخوریم. بعد دوباره من ملتمسانه میگم توروخدا بذارین من دسر بیارم.🥹🤦🏻‍♀️ همش تقصیر اینستاگرمه، هی عکس دسر و کیک نشونم میده. همین روزهاست باهام قطع رابطه کنن.

برای مراسم نامزدی هدیه میگیرن؟ یا فقط گل میبرن؟ اگه بله چی هدیه میدن؟

🧵 1/ این رشتو آرشیوی‌ست از عکس و ویدیوهای قدیمی که دارم از بین آلبوم‌ها و نوارهای خانوادگی‌مون پیدا و با هشتگ #memoirsofawave منتشرشون می‌کنم. هر چند روز یک پست بهش اضافه می‌کنم و کم‌کم داره کامل‌تر می‌شه. اگر دوست دارید، همراه من بمانید؛ با دنبال کردنِ خاطرات یک موج 🌊 👇🏽

چند ماه پیش با مامانم داشتیم راجع به باله حرف میزدیم، ازش پرسیدم تاحالا باله دیدی؟ گفت قبل از انقلاب تو تالار رودکی. حسرتی که رو دل نسل ما موند.

داشتیم لازانیا درست میکردیم، تفاهم نداشتیم، به میم میگم حقشه ازت طلاق بگیرم. میگه اخ چقدر آشپزی کنیم. میگم بعد از طلاق؟ میگه اره خب بعدش اخر هفته‌ها میخوای چکار کنی؟ حوصله‌ات سر میره دیگه، بیا مثل الان با هم آشپزی میکنیم، شراب میخوریم و کس و شر سیاسی میبینیم.

یکسری عکس عروسی پیدا کردم مال ۳۵ سال پیش، نصف خانمها تو مراسم عقد لباسشون تقریبا سفیده. شبش لباسها رنگی‌تر و تیره‌تر شد، ولی مراسم عقد که روز بود، همه لباسها روشن بود. اینکه عروسها این روزها خوششون نمیاد کسی روز عروسیشون لباس سفید بپوشه، فکر کنم جدیده.

گواهینامه‌ام که گم شده بود، الان دو روزه ایرپادم رو هم گم کرده‌ام. همین روزهاست خودم رو‌ گم کنم.🙄

۱۳۲۹-۱۴۰۴

اینقدر از صبح ریداندنسی چک کردم که احساس میکنم الان میتونم همه تایملاین رو ریداندنت کنم.😵‍💫😬

۳/ جرممون چی بود؟ ریخته بودن تو مهمونی خانوادگیمون. تو مهمونی خصوصیمون. چند دقیقه از فیلم عروسی رو دیده بودن. حیوانها رو هم دیگه شلاق نمیزنن، برای ما حکم شلاق داده بودن برای رقصیدن تو‌ عروسی.

۲/یکی از فیلمهای عروسی افتاده بود دستشون که فقط ۷-۸ دقیقه بود و من ۱۷ ساله و چند نفر توش میرقصیدیم. اخرش حکم دادن همه جریمه نقدی، بجز اونهایی که تو فیلم میرقصیدن. بابام یک سال به همه مجبور شد رشوه بده و پارتی بتراشه که حکم شلاق ما رو هم نقدی کنن.