اگه ببینم هیچی جور درنمیاد و هیچی قرار نیست درست بشه کارو یه سره میکنم اینم پین میکنم بالای صفحه‌ام.

https://t.co/lxlqxgf1N3

بعضیا فقط حرف کمک زدن می‌زنن، بعضیا بی‌صدا دست می‌ذارن رو شونه‌ات. من امروز دستم خالی و دلم خسته‌ است کمک میخوام واقعا به کمک نیاز دارم از ته دلم دارم فریاد کمک میزنم کسی که قدرت کمک کردن داره به هر نحوی بهم کمک کنه لطفا الان موقعی هست که من به کمک همتون نیاز دارم💙

۱۱/ من به خودم فرصت دادم و سفت و سخت جلوی خودمو گرفتم که کار احمقانه‌ای نکنم با تراپیست های مختلفی صحبت کردم که حالم خوب بشه و حال خوبم موقتی بود وضعیت فعلیم الان به نخ و مو رسیده و داره پاره میشه شاید تقدیر این بوده شاید سرنوشتم همینه نمیدونم تا کی میتونم قوی بمونم.

۱۰/ من از هیچکس هیچی طلب ندارم، منت هر کاری‌ام که کردم هم سر هیچکس نمیزارم؛ تو این سال‌ها هرکاری از دستم بر میومد کردم فریاد زدم کمک خواستم، قد تک تک این روزها که گذشت صبر کردم و طاقت آوردم نمیخوام دروغ بگم حقیقت زندگیم همینه، آدمی یه بار زنده‌است و یه بار مهلت داره زندگی کنه.

۹/ راستش، چند بار فکر خودکشی به سرم زد. یک بار تا پایش رفتم و قرص خوردم اگر پدرم نبود الان نبودم. دنبال هر تراپیست و دکتری رفتم موقتی خوبم کرد؛ حس می‌کنم چرخه‌ایه که تمومی نداره.

۸/ سال ۱۴۰۲ و بعدش، هر چی کار کردم برای صاف کردن بدهی‌ها اما هنوز بدهکارم. تو خونه‌مون تنش‌ها زیاد شده؛ دعواها طوری شده که حتی همسایه‌ها هم می‌شنون. خستگی‌اش از حد گذشته.

۷/ بعد از کلی صرف هزینه برای وکیل از زندان برگشتم ولی زندگیم پرِ برچسب شد؛ هر جا می‌رفتم به من کار نمی‌دادن. بی‌پولی و قرض‌ها موندند روی دوشم و هر روز دنبال راهی بودم که نفس بکشم.

۶/ انداختنم زندان چوبیندر. به من گفتن احتمال خیلی قوی حکم اعدامم میاد. با اینکه ترسی از هیچی نداشتم گفتم بگید زودتر حکمم بیاد همون جا بود که قید زندگیمو برای همیشه زدم

۵/ بعد از مدتی منو گرفتند. نزدیک یک هفته تو بازداشتگاه سپاه و یه هفته بازداشتگاه گذرنامه بودم و یه عالمه کاغذبازی و عکس و پست و اتهام منو گذاشتن روبه‌روم که امضا کنم و تایید کنم خودم بودم.

۴/ شهریور ۱۴۰۱، درست وقتی که نزدیک بیست و هفت سالگیم بود، در جنبش مهسا شرکت کرده بودم. آسیب دیدم، شناخته شدم، و یه ماه آواره کوچه و خیابون شدم. تنها یکی بود که گاهی پول غذا و خورد خوراک به من می‌داد.

۳/ با هزار بدبختی ازدواج کردم. تا اواسط ۱۴۰۱ تلاش کردیم اما رابطه‌مون به جدایی کشید. دوباره زیر قرض رفتم، دوباره حال خراب، دوباره گره‌ای که باز نمی‌شه، به خاطر غیبتی که سر داستان طلاقم داشتم از شرکت اخراج شدم.

۲/ خرداد ۱۴۰۰ خانوادم خواستن برام زن بگیرن؛ چهار سال ازم بزرگ‌تر بود. همه پس‌اندازِ بچه‌گی از نه سالگی رو خرج مراسم کردم. قرض‌وام گرفتم، بی‌رحمانه خرج شد، تهش من موندم و حسابی ته‌کشیده.

۱/ سال ۱۴۰۰، ۲۵ سالم بود. از زمستون ۹۹ وارد یه کار شدم و فکر کردم زندگی آروم میشه اما نشد. دنیا یه جوری دور زد که نفهمیدم چه‌جور شد این همه فشار و سنگینی افتاد رو دوشِ من

هممون یک آرزوی خیلی بزرگ و مشترک و باشکوه داریم منم دلم میخواد اون روز باشکوه و بزرگ رو از نزدیک ببینم و شاد باشم اما اگه تا اون موقع طاقت نیاوردم چی؟ اگه منم نتوستتم از پس این رنج و عذاب بربیام و کار خودمو تموم کردم چی؟ فقط دلم میخواد یه اتفاقی بیوفته اونقدر بزرگ که بمونم...

https://t.co/gfidoSRj82 من اصلا دلم نمیخواست آدرس کیف پول اینجا بزارم اینم که میزارم از سر ناچاریه واقعا و حرفای این دوستم که گفت بزارم و کاریم نباشه آدرس TRX تراست ولت TT7m1Zn8qWSyi4RuaYCRVc48CtJm61WrnB

بی‌پولی عذابم میده واقعا بدهیا دارن میکشن منو این وسط اینترنت ایرانسل و همراه اول مدام بالا پایین میشه و ثبات ندارند برق هم که قطع میشه چند ساعت تا بیام بجنبم روز میگذره شب میشه تو کل روز هم دارم با هزارتا مشکل دست و پنجه نرم میکنم حرفای امیدوار کننده بخوام بزنم دروغ گفتم فقط

دیروز تولد کیانوش بود کیانوش عزیز روحت شاد کاش منم از این همه فشار خیلی زود کارمو تموم کنم... #کیانوش_سنجری

خیلی از خارج نشین ها که هم پول دارن هم قدرت اینو دارند که بهم کار بدن از خداشونه پول رو بدن به هندی جماعت که براشون کمتر هزینه بردار باشه اینطرف هموطن خودشون رو بیخیال بشن حقیقت من اینطور آدمارو هر چقدرم با شخصیت باشن هموطن خودم به حساب نمیارم اینا بیگانه هستند✌🏼

من تمام امیدم اینه که با گرفتن پروژه‌ها و درآمد مناسب بتونم بار زندگی و مشکلات مالی و روحی رو سبک‌تر کنم. با تمام توان تلاش می‌کنم خودمو از پا نیندازم، ولی از یه جایی به بعد مثل کشی هستم که خیلی کشیده شده اگه ادامه پیدا کنه، ممکنه ناگهانی پاره بشم. این رو صادقانه می‌گم