@samanrashnoo
Saman Rashnoo
4 months
این کارو نکرد. دلیل قایم کردنش از ما هم همین بود که با خیال راحت‌تری این کارو انجام بده. هیچ‌وقت به سپیده نگفتم از ایران برو. نه با از ایران رفتنش موافق بودم و نه با زندان رفتنش. اما حالا حاضر بودیم بین بد و بدتر، بد رو انتخاب کنه و به جای زندان از ایران بره. قبول نکرد. یعنی
1
23
2K

Replies

@samanrashnoo
Saman Rashnoo
4 months
تقریبا یه سال و نیمه زندگی ما عوض شد. بعد ماجرای اتوبوس سپیده رو هفت هشت ماه پیش خودمون نگه داشتیم. اوضاع آروم‌شد و برگشت تهران. وام گرفتم براش که بتونه خونه بگیره. قبول نکرد که خودمون توی قسط‌وام کمکش کنیم. خونه گرفتیم، وسایل خونه‌اش رو چیدیم با هم. چون هنوز بابت خونه‌ی قبلی که
179
843
6K
@samanrashnoo
Saman Rashnoo
4 months
از دست داده بود ناراحت بود. کار می‌کرد. دیگه نگرانش نبودیم چون قول داده بود تا این پنج سال حکم تعلیقی مراقب باشه و کاری نکنه که حکمش بشکنه. فکر می‌کردیم همه چی تموم شد. دیگه سپیده نمیره زندان. تا این که یهو خبر گذاشت که از دانشگاه انداختنش بیرون به خاطر حجاب و فوری براش پرونده
1
23
2K
@samanrashnoo
Saman Rashnoo
4 months
تشکیل دادن. روز دادگاهش رو از ما قایم کرد که بتونه بدون شال بره دادگاه. وقتی عکسشو دیدیم جا خوردیم. هیچکی از خانواده خبر نداشت اون روز دادگاه داره. ترسیده بود جلوشو بگیریم. بهش گفتم اگه روز دادگاه بدون شال نمی‌رفتی احتمالا یه جزای نقدی می‌شد و پرونده ختم به خیر می‌شد. که سپیده
1
39
2K
@samanrashnoo
Saman Rashnoo
4 months
هیچ وقت اینطوری نبود که بخواد بره. رفتنش از ایران هم برای ما قابل تحمل نبود. اما حاضر بودم از ایران بره اما نره زندان. نمیدونم چطور میتونم بگم که بابام که فقط موقع مرگ عزیزی گریش میگیره چطور موقع خداحافظی سپیده چشماش سرخ بود و هر چند دقیقه میرفت یه گوشه ای و دوباره می اومد که
1
22
2K
@samanrashnoo
Saman Rashnoo
4 months
خداحافظی کنه. موقع خداحافظی نتونستم تحمل کنم و اومدم تو ماشین نشستم. تو راه چندین بار نزدیک بود با راننده های دیگه دعوام شه. سپیده میخندید و مثلا به روی خودش نمی آورد. تمام این یک سال و نیم سپیده رو در نظر گرفتم. سعی کردم کنارش باشم و خواستش احترام بذارم. بهش بگم جوونیش رو در
1
21
1K
@samanrashnoo
Saman Rashnoo
4 months
موقع خداحافظی نتونستم تحمل کنم و اومدم تو ماشین نشستم. تو راه چندین بار نزدیک بود با راننده های دیگه دعوام شه. سپیده میخندید و مثلا به روی خودش نمی آورد. تمام این یک سال و نیم سپیده رو در نظر گرفتم. سعی کردم کنارش باشم و خواستش احترام بذارم. بهش بگم جوونیش رو در نظر بگیره و
2
20
1K
@samanrashnoo
Saman Rashnoo
4 months
ما رو هم. من، بابام و مادرم که بعد سپیده یه چشمش اشکه و یه چشمش خون. معلوم نیست این چند سال که سپیده بره زندان چه اتفاقایی توی خونه‌ی ما بیفته. همه‌ی خوشیای ما وقتی سپیده نیست ناخوشیه.
1
26
1K
@samanrashnoo
Saman Rashnoo
4 months
آدمی‌ که میتونست توی کار‌ خودش و با نوشتنش آدم مفیدی برای جامعه اش باشه، حالا داره چهار سال میره زندان. مگه موی ما مردا با موی خواهرامون چه فرقی داره؟  سپیده‌ خونه‌اش رو جمع کرد و تحویل داد. از کارش اومد بیرون. غصه ام برای خودش و جوونیش یه چیزه و برای بابا و مادرم یه چیز.
5
61
2K
@samanrashnoo
Saman Rashnoo
4 months
برای بچه های خواهرم که احتمالا هر وقت به مامانشون بگن خاله رو بگیر، خاله گوشیش خاموشه. غصه ی خودم یادم رفته، غصه ی مادرم و این که قند و فشارش بالا و پایین بشه یا بابام بلایی سرش بیاد، غصه ی جوونی سپیده جلو چشممه
4
27
2K
@samanrashnoo
Saman Rashnoo
4 months
میدونم که سپیده پشیمون نیست از عقایدی که پاش مونده. ولی چهار سال زندان حقش نیست. هر جوری که میتونید صدای سپیده باشید. سپیده نباید بره زندان.
27
334
3K