از رهآوردهای مهاجرت برای من احساس گناه دائمی و بیپایانه؛ که چرا نیستم اونجا رنج بکشم همراه بقیه. احساسم به خودم مثل اون شاگردیه که وقتی کل کلاس برگه سفید دادن، نشست گوش تا گوش برگه جواب نوشت.
اغلب میشه بهش توجه نکرد، اما وقتی فشار زیاده، میزنه بیرون، میشه خشم و اشک و فحش.
@amin_khr
برای یک نفر که همین رو نوشته بود، توضیح دادم. قبلا هم. جون ندارم دوباره بنویسم چرا و چهطور برگشتن محقق نمیشه یا سخت میشه :/ حالا پیداش میکنم میذارم همینجا.
@SOmatali
توييت شما به اين رنج،اضافه كرد.آخه اصلا اين چه نگاه و چه بيانيه خواهر من؟حس خيريه ميده به آدم.صادقانه حال منو بد كرديد. من به عنوان كسي كه اينجا زندگي مي كنم حتما متحمل درد و رنج هستم،ولي انتخاب خودمه.شماهم اونجا رنج داريد.از شما مي خوام براي من هرگز رنج نكشيد و زندگيتونو بكنيد
@SOmatali
یکی از دلیل هایی که از اینجا نرفتم، همین احساس بود، فکر میکردم باید بمونم و کنار مردم کشورم رنج بکشم و غصه شون رو بخورم، فکر میکردم اگر نباشم، کی دلش برای پاکبان کوچه یا نظافتچی ساختمون میسوزه، علیرغم اینکه هیچ کاری از دستم بر نمیاد. :(
@SOmatali
@Leilibazargan
فکر کنید خودتونو به مریضی زدید روز امتحام غایب شدید ؛))
در کل به نظرم ناراحتی نداره هرکسی انتخاب خودشه میتونه بمونه و میتونه بره به کسی چه مربوط🙂🤗